⁵پنج: من برای بارِ سوم دیدمش!

296 81 5
                                    

Song: [ Yellow by Coldplay ]

بالاخره خودم رو جمع کردم و تصمیم گرفتم که به مهمونیِ امشب برم! کُت-شلوارِ مشکیم رو پوشیدم و موهای موهای قرمز و بُلندم رو شونه زدم. کِشِ مویی بر دورِ مُچِ دستم انداختم؛ فکر نکنم که بخوام موهام رو ببندم! ولی می‌دونم با این کار دخترا عاشقم می‌شن.
ولی جدای از شوخی، من اصلا آدمی نیستم که دخترباز باشم یا دائم مست کنم و برم مهمونی و پارتی! یا مسافرت‌های آنچنانی برم..

خونه‌م در خیابونِ پورتوبلو هست. خیلی با خیابونِ شفتسبری فاصله‌ی آنچنانی نداره! پس تصمیم گرفتم که با پای پیاده برم. پس از ربع ساعت راه رفتن، تسلیم شدم! بالاخره تاکسی‌ای گرفتم. دیگر پاهام توانِ راه رفتن ندارن!

به مقصدِ موردِ نظر رسیدم و از تاکسی پیاده شدم. مبلغِ سفر رو پرداخت کردم. در کوچه راه می‌رفتم و پلاک‌ها رو می‌خوندم! بالاخره به پلاکِ صد و یک رسیدم. تقریباً تهِ کوچه بود.

دَرِ خونه باز بود و صدای آهنگ می‌اومد. واردِ خونه شد و آدم‌ها رو دیدم که بی‌وقفه در هم می‌لولن و می‌رقصن! نفسِ عمیقی کشیدم و خودم رو جمع و جور کردم. از استرس لبه‌ی کُتم رو گرفتم. همونطور که در حیاطِ خونه بودم و در عالمِ خودم سَر می‌کردم، دستی بر روی شانه‌م گذاشته شد و من ترسیدم!

برگشتم و دیدمش! من برای بارِ سوم دیدمش!
انگار که سرنوشت ما رو سرِ راهِ همدیگر قرار داده.

«حالت خوبه؟..»

«نه نیست..»

گفتم و سریع بغلش کردم. به آرامش نیاز داشتم. چند ثانیه‌ی اول، تعجب کرده بود! دستش رو بر روی کمرم گذاشت. ناگهان کمرم سوخت! وای خدای من.. دیگه این چه حسِ لعنتی‌ای بود..

- جونگکوکِ مست! پاییز، ۹ سپتامبر دو هزار و ده

「𝐀𝐋𝐋 𝐓𝐎𝐎 𝐖𝐄𝐋𝐋 || 𝗩𝗸𝗼𝗼𝗸」Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang