Part 6

270 45 1
                                    

پارت ششم

هشدار این پارت فول اسماته وین : لطفا... بیشتر نه!

وین به دیوار حموم تکیه داده بود. پاهاش دور کمر برایت حلقه شده بود و دستاش رو توی موهای برایت برده بود. برایت با قدرت توی حفره اش ضربه میزد و وین رو روی دیک اش حرکت میداد.

وین با هر ضربه ناله میکرد و میلرزید و دستاش رو بیشتر حلقه میکرد. برایت واقعا خوب به فاکش میداد. رفته بودن حموم خودشونو بشورن ولی یه هیت جدید هردوشون رو فرا گرفت و بازم وین لمس های برایت رومیخواست. نمیتوسنت بهش سیر بشه.بدنش داغ بود و با هر لمس میلرزید .

صدای کثیف حرف زدناشون ...برخورد بدناشون و ناله ها شون توی کل حموم پیچیده بود ولی هردوتا پسر برای لمس های همدیگه تشنه بودن .

برایت محکم از کمر وین گرفت و اون رو روی عضوش بالا پایین کرد. واقعا عقشلو از دست داده بود ومیخواست اونقدر وین رو به فاک بده که جر بخوره. رایحه اش رو روی کل بدنش جس میکرد و الفای درونش بیتاب بود و میخواست این پسر رو مارک کنه و برای همیشه متعلقبه خودش کنه. توی گردن وین ناله ای کرد و بوسید و لیسش زد و دوباره و دوباره عطرشو بو کشید.

هرجایی که لبش میخورد مارک میکرد. کل شب بدن وین رو پرستیده بود و هنوزم تموم نشده بود. سرشو بلند کرد به لباس وین نگاه کرد و لب پایینش رو بین دندوناش گرفت و گاز گرفت. همینطوری که دهنش رو فتح میکرد کل ناله هاشو خفه کرد و زبونش رو توی حفره دهن داغش مک و لیس زد و رفته رفته حس کرد ارگاسمش نزدیکه .

وین رو نزدیکتر کشید و عمیق تر ضربه زد. هربار به اوننقطه حساس برخورد میکرد که باعث شده بود وین توی خلسه باشه.وین سرش رو به عقب به دیوار تکیه داده بود .لباش از هم فاصله گرفته بود نفس میگرفت و لابلاش ناله میکرد تا به ارگاسم دیگه ای برسه .برایت وین رو دید میزد که به ارگاسمش نزدیک و نزدیک تر میشه .

وین : م...من خیلی نزدیکم.. اههه

وین بزور لابلای هر ضربه حرف میزد. برایت حس کرد که چطوری دیواره های حفرش تنگ شده و چطوری توی بازوهاش میلرزه. ناخن های وین در طول پشت برایت حرکت میکرد ولی برایت اهمیت نمیداد. برایت کاملاحس میکرد وین چقدر خیسه و چطور حفره اش اون رو میبلعه .انگار برای اون خلق شده و همه اینا فقط مال اون بود .

حس میکرد به این پسر متصله. ناله کرد. سرعتش رو بالا برد و باسن وین رو فشار داد و ضربه سخت میزد. و بیشتر تنگ شدن دیواره های حفرش رو هم حس کرد که وین بالاخره به اوج رسید و سینه برایت رو با کام شیری رنگ اش پوشوند .

بلند بلند ناله میکرد و به بدن برایت چنگ زده بود و اونقدری بود که پشتش جای زخم مونده بود .

اون اجازه میداد این پسر تا وقتی توی بغلش

باشههرکاری میخواد بکنه. با دیدن این منظره زیبا که وین کام میشه برایت هم کام شد و قبلش بیرون کشید و کامش رو روی شکم وین خالی کرد .سخت نفس میکشید و سرش رو به سینه وین تکیه داد و اهی کشید تا نفس بگیره .

Sweet Apple(Completed)Where stories live. Discover now