پارت یازدهم
مکان ناشناخته
مردی که پشت میز کامپیوتر نشسته بود پس از بیرون دادن دود سیگارش گفت:
-لعنتی تقریباً دستم رو شکست.
+"کی اینکارو کرد ؟"
آلفای آسیب دیده که بازوشو رو گرفته بود، به داخل اتاق کم نور اومد و به چیزی تصادفی در اتاق لگد زد . +ولش کن ، من الان چیزای دیگه ای تو سرم دارم. ما باید از شر جیون خلاص شیم.. وقتی رفت، می تونیم بسته های بزرگ داروها رو ارسال کنیم. او نهمه چیز رو نگه می داره"
پوزخند شیطانی روی صورتش ظاهر شد. مرد با لبخندی شیطانی گفت:
-"بینگو، همینه. به دنبال ارتباطی می گشتم چون اون اغلب توی این شهر دیده میشه. با اینکه اینجا کار نداره چرا اینجاست مشکوک بنظر میرسه.برا خودش یه امگای خوشگل پیدا کرده ببین.." مرد با لبخند شیطانی گفت. و صفحه نمایش رو به مرد عبوس روی کاناپه نشون داد سرشو بلند کرد و چشماش گشاد شد:
+هی این امگا احمق اون روز بود که سعی کرد بازوی منو بشکنه! "
به صفحه نمایش اشاره کرد و بلند شد. مرد کنار کامپیوتر رو به دیگری کرد و پوزخندی زد.
-چه خوش شانس. وقت انتقام گرفتن رسید، این پسر عاشق جیونه. من فقط اونو پیدا کردم. صبر کن تا رئیس بشنوه ما نقطه ضعفش رو داریم . وقتی اونو رو داریم،یعنی جیون رو داریم. "ل بخندش بزرگتر شد.
- " و من فقط میدونم کجا پیداش کنم"
برایت نفس ارومی کشید و هدفو نشونه گرفت و دستشو روی ماشه گذاشت و اون رو کشید.
بالا نگاه کرد و به سوراخ کوچیک روی نشونه های ادمکی خیره شد.. اون همیشه اینجا احساس آرامش می کرد .بجای ریکت دادن به زیر دستاش اینجا خشمشو خالی میکرد. دوباره نشانه گرفت و قبل از اینکه صدای مایکو از پشت سرش بشنوه چند بار شلیک کرد .
مایک "رئیس. یخ خبر داریم "
خب بله ،اونا یه شرایطی داشتن. اونا به شهری بازگشته بودن که عزیزش اونجا زندگی می کرد
سعی می کرد بفهمه کی میخواد جاشو بگیره. همه سرنخ ها به بهش می گفت اون تا اینجا می یاد.
اون می دونست که اونا اونو تعقیب می کنن چون سعی داشت جلوی ی معامله بزرگ مواد مخدر رو بگیره.
اون خیلیم بد نبود . اون فقط زمانی که می خواست و نیاز داشت بد بود اما این خیلی زیاد بود. به همین دلیل ، اوناا باید اونو از سر راهشون بردارن.
اما برایت فقط یه آماتور نبود که با چند تهدید ترک جابزنه.
افرادی که اونو می شناختن می دونستن که برایت به کسی اجازه برد نمیده. هر کی باهاش در افتاد صدمه دیده
YOU ARE READING
Sweet Apple(Completed)
Fanfictionخلاصه : وین متاوین، یه دانشجویی 24ساله با رازی بزرگ عه. اون یه امگائه. از زمانی که در سن 16سالگی به امگا بودنش پی برد، از داروهای سرکوب کننده استفاده می کرد تا وارد دوره هیت نشه. اون از این که یک امگای ضعیف بود، متنفر بود. امازمانی که برای تعطیلات...