پارت پانزدهم
وین با نور خورشیدی که از پنجره بزرگ به صورتش میتابید بیدار شد و خمیازه کوچیکی کشید. سعی کرد به بدنش کش بده اما کل بدنش درد داشت. یهو اتفاقاتی که دیروز افتاده بود تویذهنش امو شد و باعث شد وین سرخ بشه .
خب اون سکس واقعا محشر بود. احساس کرد که بدنش با یاداوری جوری که برایت اونو میکرد واکنش نشون میده. بعداز یه مدت طولانی دوری هردو دلتنگ و تشنه بودن. این واقعا درست بود ؟ اینا جوری بود که یه کاپل رفتار میکردن؟ نمیدونست .
براشم مهم نبود دلش برای لمسای برایت تنگ شدهبود. هرچند بار اولشون اصلا حساب کتاب نشده بود و همش از روی لذت اون لحظه بود. ولی بهرحال اونا بازم باهم بودن نه ؟ سعی کرد حرکت کنه ولی یهویی حس پری یه چیزی توی باسنش حس کرد. با حرکت کوچیکش ناله ای کرد. برایتی که پشتشم بود هم ناله کرد. چشمای وین با درک موقعیت گشاد شد.
دیک برایت هنوزم توش بود و یهویی سخت شد .
اب دهنش رو قورت داد و سرخ شد. اروم باسنش رو تکون داد و دیک نرم برایت حفرش رو گشاد کرده بود .خجالت کشید این شکلیخوابش برده. درد داشت ولی حس خوبی بود که برایت عمیقا اینطوری باهاش درارتباطباشه. یکم بیشتر حرکت کرد و وقتی حس کرد دیک برایت رفته رفته سفت میشه، ناله ای سر داد. لبای متورمش رو گاز گرفت و روی دیک برایت اروم حرکت کرد. میخواست دوباره برایت به پروستاتش ضربه بزنه برای همین باسنش رو تکون داد .
دیک برایت رفته رفته سفت تر میشد. دستشو سمت دیک خودش برد و اروم پمدش کرد. پریکامش روی دستاش میریخت و اینطوری باعث شد اصطکاک بین دستاش و دیکش کمترش بشه .
هیچ ریکشنی از سمت برایت دریافت نمیکرد. عصبیشده بود چون خودش مدام بی تاب تر میشد. اروم دیک نیمه سخت برایت رو بیرون کشید و نشست .
برگشت نگاه کنه و اب دهنش رو سختتت قورت داد .برایتو هل داد روی پشتش بخوابه و به دیک پر رگ برایت که روی شکمش بود خیره شد .بدنش گز گز کرد و لیسی به لباش شد. به یه تاکتیک دیگه برای بیدار کردن برایت نیاز داشت. و خوب میدونست چطوری .
فقط با فکر کردن بهش ،گرما به گونه هاش تابش کرد .
اینو قبلا انجام نداده بود ولی بدجوری میخواستش .
اروم لابلای پاهای برایت قرار گرفت و بازشون کرد تا دسترسس بیشتری داشته باشه .
برایت اروم خرخری کرد جوری که انگار میدونست وینمیخواد چیکار کنه .
ولی وقتی بیدار میشد قرار بود سورپرایز بشه. وین خم شد و دیک برایت رو گرفت و اروم پمپش کرد.بعد درون پاهای برایت رو بوسبد و کلاهک دیک و طولشو لیس زد .
YOU ARE READING
Sweet Apple(Completed)
Fanfictionخلاصه : وین متاوین، یه دانشجویی 24ساله با رازی بزرگ عه. اون یه امگائه. از زمانی که در سن 16سالگی به امگا بودنش پی برد، از داروهای سرکوب کننده استفاده می کرد تا وارد دوره هیت نشه. اون از این که یک امگای ضعیف بود، متنفر بود. امازمانی که برای تعطیلات...