pt.13

555 92 24
                                    


Q:جونگکوکییییی

سرشو سمت صدای آشنای خواهرش چرخوند که بلافاصله جسم کوچکی داخل آغوشش فرو رفت.

K:یوکی واقعا دلم برات تنگ شده بود دختر

همونطور که دستش رو نوازش وار روی موهای خواهرش میکشید، گفت و کمی از دختر فاصله گرفت تا بتونه صورتش رو ببینه.

S:خیل خب همو قورت ندید حالا! هرکس ندونه فکر میکنه باهم جفتید

سویون در حالی که چشماشو توی حدقه میچرخوند جو خواهر،برادرانه ی بین اون ها رو شکست و دستشو دور شونه های دختر کوچکتر انداخت و دختر رو سمت خودش کشید.

جونگکوک یه تای ابروشو بالا انداخت و نگاهشو روی دختر آلفا چرخوند.

K:نونا؟ یادم نمیاد بهت اجازه داده باشم انقدر به خواهرم بچسبی.

Q:جونگکوکی بس کن، خودم ازش خواستم باهام راحت باشه.

نگاهش رو از نوناش گرفت و به خواهر کوچولوش خیره شد‌. نمیتونست به اون چشمای مظلوم نه بگه پس فقط بیخیال بحث کردن شد.
هرچند نگاه شیطنت آمیز دختر آلفا روی خواهرش رو دید.

J:برید کنار و راه رو برای سرورتون باز کنید.ورلد واید هندسام اینجاست!

جین که با آب و تاب زیادی خودش رو بین جمع سه نفره ی اونها جا کرده بود، با دیدن صورت های پوکرشون گلویی صاف کرد و دستشو دور بازوی نامجون پیچید.

J:چرا اینجوری نگاه میکنن..

نامجون به بانمکی جفتش کوتاه خندید و دست هاشون رو بهمدیگه قفل کرد.

N:بچه ها ازتون خواستم بیاین اینجا تا با ینفر دیگه هم آشنا بشید. همون کسی که قبلا راجبش با جونگکوک حرف زدم،هوسوک بیا جلو پسر.

هوسوکی که تمام مدت بدون حرف پشت سر نامجون ایستاده بود، جلو اومد و به نشونه ی احترام کمی خم شد.

H:مین هوسوک هستم از آشنایی باهاتون خوشوقتم.امیدوارم دوست های خوبی برای هم باشیم

جونگکوک با نگاهی خشک و بی حس به نیم رخ پسر نگاه کرد. میدونست اون تقصیری نداره ولی نمیتونست مثل قبل باهاش صمیمی باشه، اون برادر کوچکتر همون عوضی بود! اصلا چطور متوجهش نشده بود؟

میدونست هوسوک دنبال فرصتیه تا باهاش حرف بزنه و قضیه رو براش توضیح بده ولی حتی نمیخواست به اون آلفا نگاه کنه!
حس میکرد بهش خیانت شده، هوسوک از اولش هم میدونست جونگکوک چه رابطه ای با برادرش داشته ولی با اینحال حتی نگفته بود چه کسیه!

چیزی که واضحه اینه که هوسوک دیگه قرار نیست روی خوشی از جونگکوک ببینه!
______________

H:جونگکوک صبر کن!

بعد از تموم شدن دورهمی کوچکشون توی کافه ی همیشگی، بدون انداختن نگاهی به هوسوک که تمام مدت سعی در جلب کردن توجهش داشت، از کافه خارج شد و سمت خیابون قدم برداشت تا برای برگشت به خونه تاکسی بگیره.

موتور عزیزش نیاز به روغن کاری داشت پس امروز بدون موتور اومده بود.

H:جونگکوک صبر کن!میدونم از چی عصبی هستی بزار برات توضیح بدم!

با خشمی که یکباره توی بدنش پیچیده بود سمت هوسوک چرخید و بهش خیره شد.

K:ازت توضیحی خواستم؟فقط دیگه نمیخوام ببینمت، نه تو و نه برادرت رو! از زندگی فاکی من بکشید بیرون!

H:جونگکوک داری اشتباه فکر میکنی بیا بریم یجای خلوت تا بتونم بهت توضیح بدم!

با دیدن دست هوسوک که برای گرفتن بازوش، سمتش دراز شده بود قدمی به عقب برداشت که مصادف شد با فرو رفتنش در آغوش کسی.
اوه این رایحه...

T:شنیدی که چی گفت؟ نیازی به توضیحت نداره پس فکر نمیکنی بهتر باشه دستتو بکشی کنار جناب مین؟

با شنیدن صدای بم زیر گوشش سریع سرشو بالا گرفت و به نیم رخ آشنای آلفای گیلاسی خیره شد.

H:کیم تهیونگ..

T:خوبه که منو میشناسی مین! ولی وقت گفتگو باهات رو ندارم، باید جونگکوک رو برگردونم خونه پس خدانگهدار!

جلوی چشم های متعجب هوسوک، جونگکوک رو همراه خودش داخل ماشین گرون قیمتش کشید و با سرعت زیادی از اونجا دور شد.

K:ممنونم..

جونگکوک که تا اون لحظه ساکت و شوکه بود گفت و بلافاصله سرشو سمت مخالف تهیونگ چرخوند و نتونست لبخندی که روی لب آلفا شکل گرفت رو ببینه.

T:قابلتو نداشت جونگکوک..

_____________

بعد از گذشت چند دقیقه سکوت طاقت فرسا، بلاخره به مقصد رسیدن.
جونگکوک سریع از ماشین پیاده شد و سمت خونه چرخید ولی با شنیدن صدای تهیونگ، با مکث سرش رو پایین انداخت.

T:جونگکوک

تهیونگ از در سمت خودش خارج شد و سمت جونگکوک قدم برداشت. روبروش ایستاد و با قرار دادن دستش زیر چونه ی پسر، سرش رو بالا گرفت.

T:به من نگاه کن

ناخواسته نگاهش رو قفل چشم های شب رنگ تهیونگ کرد که بلافاصله لب های گرمی روی لب هاش نشست.

________________

سلام حالتون چطوره؟ وضعیت شهرتون چطوره؟ لطفا مراقب خودتون باشید
میدونم خیلیاتون مثل من دل و دماغ برای فیک خوندن ندارید و حالتون خوب نیست یا نت ندارید ولی حس کردم شاید بهتر باشه برای چند دقیقه هواس پرتیم که شده هم برای خودم هم برای شما یه پارت بنویسم و اپ کنم
جای خوبیم پارتو تموم کردم. خنده ی شیطانی*
به هرحال مراقب خودتون باشید و ببخشید اگه این پارت زیاد خوب نشد
دوستون دارم💜
اسنو

𝘍𝘳𝘦𝘦𝘥𝘰𝘮 𝘧𝘳𝘰𝘮 𝘵𝘩𝘦 𝘕𝘪𝘨𝘩𝘵𝘮𝘢𝘳𝘦 s1Where stories live. Discover now