last pt.33

741 68 15
                                    

بلاخره روز موعود فرا رسید. طبق برنامه ای که با خواهرش چیده بود، تهیونگ داشت به مناسبت تولدش اون رو به کلبه ی جنگلی خارج از شهر میبرد.
قرار بر این بود که خواهرش این ایده رو برای تولدش توی سر تهیونگ بندازه و خوشبختانه نقشه موفقیت آمیز بود و حالا جونگکوک توی ماشین تهیونگ در انتظار رسیدن به مقصد بود.
هنوز دو روزی تا تولدش باقی مونده بود ولی به اصرار تهیونگ زودتر به اونجا میرفتن و تا روز تولدش توی کلبه میموندن تا کمی باهم خلوت کنن.

T: ساکتی..

نگاهش رو از پنجره ی ماشین گرفت و سرش رو سمت آلفایی که با حالت جذابی در حال رانندگی بود،چرخوند و بهش چشم دوخت.

K: من همیشه ساکتم!چیز جدیدی نیست

تهیونگ در حالی که ماشین رو به جاده ی باریک و خاکی و بدون آسفالتی هدایت میکرد تنها سری در جواب پسر تکون داد و با نفس عمیقی سعی کرد رایحه ی ملایم شکلاتی پسر رو وارد ریه هاش کنه.

K: چقدر مونده تا برسیم؟ الان یکساعته که توی راهیم.

T:رسیدیم

آلفا ماشین رو روبروی عمارتی بزرگ و چوبی متوقف کرد و بعد از نیم نگاهی به چهره ی متعجب جونگکوک از ماشین پیاده شد. لحظه ای بعد پسر هم از ماشین خارج شد و نگاهش رو روی نمای زیبای عمارت چرخوند.

K: واو...وقتی گفتی کلبه ی جنگلی تصورم کلبه بود...نه یه عمارت به این بزرگی

تهیونگ در جواب تکخندی زد و پسر رو همراه خودش سمت در ورودی عمارت هدایت کرد.

T: خیلی وقته به این عمارت سر نزدم امیدوارم زیاد کثیف و بهم ریخته نباشه

با ورودشون به عمارت و روشن شدن چراغ ها توسط تهیونگ، فضای داخلی عمارت که عاری از هر بهم ریختگی یا کثیفی بود به نمایش درومد.

K: واو یا عمارت خیلی خوب خودشو تمیز نگه داشته یا صاحبش گفته کسی برای تمیز کردنش بیاد

آلفا شونه ای بالا انداخت و خودش رو به آشپزخونه ی عمارت رسوند تا سریعتر مشغول پختن غذای مورد علاقه ی پسر شه. تا همین الانم دیر کرده بود و از وقت ناهار خوردن گذشته بود.

T: بهتره تا وقتی غذا رو آماده میکنم عمارتو ببینی و استراحت کنی

درحالی که آستین های پیراهن مردونش رو، رو به بالا تا میزد گفت و بدون اینکه منتظر جوابی از سمت پسر باشه لوازم و مواد مورد نیازش رو آماده کرد.

K: باشه پس ...

فرصت خوبی برای جونگکوک بود تا با گشتن عمارت از امن بودنش اطمینان حاصل کنه و برنامه ای دقیق برای زمان اجرای نقشش بچینه. به راه پله ای که مسلما به طبقه ی دوم راه داشت خیره شد و سعی کرد صداش رو به گوش تهیونگ برسونه.

𝘍𝘳𝘦𝘦𝘥𝘰𝘮 𝘧𝘳𝘰𝘮 𝘵𝘩𝘦 𝘕𝘪𝘨𝘩𝘵𝘮𝘢𝘳𝘦 s1Où les histoires vivent. Découvrez maintenant