K: تهیونگ محض رضای خدا چرا هویجو اونجوری گرفتی!؟
جونگکوک با حرص هویج و چاقو رو از دست آلفا که گیج ایستاده بود گرفت و روی میز کوبید.آخرش دیوونه میشد! میدونست تهیونگ از بچگی حتی نزدیک به آشپزخونه هم نشده ولی فکرشم نمیکرد در این حد ندونه که هویج رو نباید موقع خورد کردن عمودی بگیرن!
K:واقعا چرا بهت پیشنهاد دادم باهم آشپزی کنیم؟ چطوری تا الان زنده موندی ؟
بدون توجه به آلفایی که به کانتر تکیه زده و نگاهش قفل پسر بود، مشغول نگینی خورد کردن هویج شد.تهیونگ با دقت به حرکات سریع و نرم دست پسر موقع ی خورد کردن هویج ها خیره شده بود و سعی میکرد حرکاتش رو بخاطر بسپاره.
دوست داشت خودش برای پسر غذا درست کنه ولی چیزی راجب آشپزی نمیدونست.
شاید باید ویدیوهای آموزشی مخصوص آشپزی ببینه؟ فکر خوبی بنظر میرسید اینطوری شاید میتونست کاری کنه جونگکوک باهاش نرم تر رفتار کنه چون میدونست تنها چیزی که در هر شرایطی امگارو خوشحال میکنه غذا و خوراکیه.K:چرا ماتت برده؟ میتونی تخم مرغ هارو توی ظرف بشکونی یا اینم بلد نیستی؟
با شنیدن صدای صدای جونگکوک، از افکارش بیرون پرید و بدون توجه به لحن تمسخر آمیز پسر، از داخل کابینت ظرفی بیرون آورد و دو تخم مرغی که پسر از قبل روی اوپن گذاشته بود رو برداشت و داخل ظرف شکوند.
T: نمیدونستم آشپزی بلدی
پسر با حرف مرد تکخنده ی کوتاهی زد و از گوشه ی چشم به تهیونگ خیره شد.
K: تو خیلی چیزارو راجبم نمیدونی تهیونگ
تهیونگ بعد از لحظه ای سکوت سمت پسر رفت و امگارو از پشت به آغوش کشید.کاش میتونست زمان رو به عقب برگردونه و هر اشتباهی که در قبال امگا انجام داده بود رو از گذشته پاک کنه.
اوایل فکر میکرد نفرت جونگکوک نسبت بهش زودگذره ولی باگذشت زمان پسر بیشتر ازش متنفر شد و این برای قلبش سنگین بود!
درسته خودشو سرد و سخت نشون میداد اما نمیتونست نیش و کنایه های پسر رو تحمل کنه، هرچند که بهشون عادت کرده بود.T: تیکه انداختن به من رو تموم کن تا کی میخوای ازم متنفر باشی؟
دوست داشت در جواب مرد بگه تا ابد! ولی نمیتونست، از نظرش بیرحمی بود پس تصمیم گرفت سوال مرد رو بی جواب بزاره .
از حق نگذریم تهیونگ در کنار بدی هاش کمک رسان خوبی بود.
با یادآوری چیزی سریع سمت مرد چرخید و با جدیت بهش خیره شد.K: تهیونگ تو خواب مشکوکی یا بهتره بگم خوابی که توش من رفتار عجیبی داشته باشم ندیدی؟
تغییر چهره ی مرد به وضوح مشخص بود و این باعث میشد جدیت بیشتری برای شنیدن جواب به خرج بده.
K: تهیونگ! تو خوابمو دیدی درست میگم؟ جوابمو بده!
تهیونگ بعد از سکوت نسبتا طولانی،نگاهشو از پسر روبروش گرفت به جای نامعلومی خیره شد.
T: آره خوابتو دیدم..ولی قسم میخورم عجیب ترین خوابی بود که دیدم. توی خوابم تو اصلا شبیه به خودت نبودی ترسیده بودی و همش گریه میکردی لباس هات همه پاره بود و رد های زخم و کبودی روی بدنت مشخص بود .حرف های عجیبی بهم میزدی و ازم میخواستی مراقبت باشم! رفتار هایی ازت دیدم که هیچ وقت توی واقعیت ازت ندیده بودم.
جونگکوک با چهره ای بهت زده به نیم رخ مرد خیره شده بود و نمیدونست چی باید بگه! همه چیز به طرز غیرقابل باوری عجیب بود و حدس وی درست از آب درومده بود!
K: چه اتفاقی داره میوفته...
فلش بک*
V: خواب؟ منظورت از خواب چیه ؟ جونگکوک اینجا یه کابوس یا خواب فاکی نیست
جونگکوک با کلافگی سرشو بین دست هاش گرفت و چشم هاشو روی هم فشرد. از حجم اطلاعات وارد شده به مغزش سر درد گرفته بود! کاش واقعا خواب بود تا با زخمی کردن خودش بتونه بیدار شه!
K: نمیدونم وی..نمیدونم! حتی نمیدونم داره چه اتفاقی برای زندگیم میوفته!
آلفا با نگاهی جدی به پسر خیره شد و مدتی سکوت کرد تا بتونه احتمالات توی ذهنش رو سر و سامون بده.
V:جونگکوک میدونم عجیبه اما تو به احتمال زیاد ناخوداگاه شیفت کردی
پسر متعجب سرشو بالا گرفت و با ابروهای بالا رفته نگاهش رو به مرد دوخت.منظورش از شیفت چی بود؟
K:شیفت؟
V: جابجا شدی! نمیدونم چجوری ولی احتمالا تو با جی کی بین بعد ها جابجا شدی
بفکر فرو رفت. حرف آلفا بنظر قابل امکان و منطقی میومد اما مسئله ای در این بین میموند؛ جی کی!
K: اگه منو جی کی باهم جابجا شدیم و من اومدم پیش تو، پس جی کی...؟
حالا تا حدی قضیه مشخص شده بود! جونگکوک به چشم های آلفا خیره شد و از نگاهش فهمید که اونم دقیقا به چیزی فکر میکنه که توی ذهنشه!
V: جی کی پیش تهیونگه!
____________________
هلوو گایز
خب من راجب شیفت یه توضیحی بدم
شیفت در حالت عادی رفتن به جهانیه که ما خودمون میسازیمش و ساخته ی ذهن خودمونه و به وسیله ی خواب و یسری کار قبل از خواب میتونیم انجامش بدیم
اما من شیفتو توی فیک یکم تغیر دادم
شیفت اینجا به صورت ناخوداگاه اتفاق افتاده و جهان ساخته ذهن جونگکوک نیست
در اصل شیفت و جهان های موازی رو باهم ترکیب کردم و نتیجشو اوردم روی فیک
اگه سوالی داشتید بپرسید حتما تا بتونید فیک رو بهتر درک کنید
YOU ARE READING
𝘍𝘳𝘦𝘦𝘥𝘰𝘮 𝘧𝘳𝘰𝘮 𝘵𝘩𝘦 𝘕𝘪𝘨𝘩𝘵𝘮𝘢𝘳𝘦 s1
FanfictionName: freedom from the Nightmare Main couple: vkook (power bottom) sub couple:secret genre: omegawers. slice of life . smut Wr : Snow -completed- --------------- جئون جونگکوک تنها امگای رهبر باقی مونده از نژاد خاص که ممکنه با لو رفتنش جونش به خطر ب...