pt.20

525 88 12
                                    

بعد از خوابی که دیده و اطلاعاتی که بدست آورده بود حالا با ذهن آزاد تری روی تخت نشسته بود و به فکر فرو رفته بود.
با شنیدن صداهای عجیبی از طبقه ی پایین متعجب از جا بلند شد و با وجود کمر درد و تحریک شدگی که هنوز حس میکرد از اتاق خارج شد و به طبقه ی پایین رفت.
با حس کردن بوی سوختگی سریع سمت آشپزخونه رفت و با صحنه ی عجیب و خنده داری مواجه شد.تهیونگی که داشت آشپزی میکرد! البته اگه بشه اسمشو آشپزی گذاشت...
تهیونگ با دیدن جونگکوک هول زده ماهیتابه ای که از داخلش آتش شعله ور شده بود رو داخل سینک انداخت و شیر آب رو روش باز کرد و بلافاصله با دود غلیظی که بلند شد به سرفه افتاد.

T:اوه جونگکوک کی بیدار شدی...

جونگکوک خشک شده به آشپزخونه ی بهم ریخته و سر و وضع بهم ریخته ی آلفا نگاه میکرد . تهیونگ نگران از ساکت بودن پسر آب دهنشو با صدا قورت داد. مطمئن بود امگا زندش نمیذاره.

T:جونگکوک؟

جونگکوک با شنیدن لحن ترسیده ی آلفا دیگه نتونست خودشو کنترل کنه و بلند قهقهه زد.

K:وای...باید خودتو ببینی...واقعا خنده دار شدی‌..آخه وقتی بلد نیستی چرا انجامش میدی...

پسر بین خنده هاش بریده بریده حرف میزد و نگاه شیفته ی آلفا روی خودش رو نمیدید. تهیونگ هیچ وقت ندیده بود پسر اینطوری قهقهه بزنه. حس میکرد قلبش با سرعت بیشتری میتپه،خنده صورت امگارو روشن و زیباتر کرده بود.
K:تهیونگ؟

جونگکوک با دیدن نگاه عجیب آلفا روی خودش با تعجب اسمش رو صدا زد و تهیونگ با شنیدن اسمش از بین لب های خندون پسر دیگه نتونست خودشو کنترل کنه و با قدمی بلند خودش رو به پسر رسوند و همزمان با پیچیدن دست هاش دور بدن جونگکوک،پسر رو جلو کشید و لب هاش رو روی لب های امگا کوبید.
بدون مکث شروع به مکیدن دو تکه گوشت بین لب هاش کرد و با گذاشتن دستش پشت گردن امگا، سر پسر رو بیشتر به خودش نزدیک کرد و عمیق تر لب هاش رو بوسید.
جونگکوک از بوسیده شدنش توسط آلفا اونم انقدر یهویی شوکه شده بود ولی بعد از مدتی به خودش اومد و بعد از بستن پلک هاش، ناخواسته توی بوسه همکاری کرد و لب هاش رو به آرومی روی لب های آلفا حرکت داد. نمیدونست بخاطر هورمون های دوران هیته یا چیز دیگه ای، اما اون لحظه نمیخواست آلفارو پس بزنه!
تهیونگ بدون فاصله انداختن بین لب هاشون زیر رون های توپر و عضلانی پسر رو گرفت و با بلند کردنشون، امگا رو روی اوپن نشوند و بوسه رو عمیق تر کرد. دستشو از زیر لباس نازک پسر رد کرد و با انگشت هاش پوست لطیف امگارو نوازش کرد. با ندیدن مخالفت و اعتراضی از طرف جونگکوک، به خودش اجازه ی پیشروی داد و دستشو بالاتر برد و به سینه های پسر رسوند که همون لحظه دست پسر روی روی شونش نشست و با فشار نسبتا آرومی به عقب رونده شد.

K: کی بهت اجازه داد لمسم کنی؟

جونگکوک همونطور که نفس نفس میزد با نگاه جدی ای به آلفا خیره شده بود اما نگاه تهیونگ قفل لب های خیس و متورم پسر بود.

T: متاسفم..کنترلمو از دست دادم

پسر پوزخندی روی لبش نشوند و یه تای ابروش رو بالا انداخت.

K: فکر میکردم قرص خوردی؟

تهیونگ با حرف پسر نگاهشو از لب هاش گرفت و چیزی نگفت. چیزی نداشت که بگه! فراموش کرده بود امگا خیلی باهوشه و دروغ گفتن پیشش فایده ای نداره.

T:متاسفم..

جونگکوک سری تکون داد و نگاهشو از آلفای سر به زیر گرفت و به ماهیتابه ی سوخته ای که مواد داخلش قابل تشخیص نبودن خیره شد.

K: این دیگه چیه؟

آلفا با سوال پسر سرشو سمت مسیر نگاهش چرخوند و با دیدن ماهیتابه لب هاش رو روی هم فشرد. تاحالا حتی یبارم پاشو توی آشپزخونه نذاشته بود چون از بچگی خدمتکار های عمارت مسئولیت پخت غذارو به عهده داشتن. حتی بیاد نمی آورد دستپخت مادرش رو هم خورده باشه.

T: میخواستم برات غذا درست کنم ولی موفق نشدم

جونگکوک به سختی لبخندی که روی لبش شکل میگرفت رو خورد و دست هاش رو ستون بدنش کرد و بهشون تکیه زد.

K:من کمکت میکنم. بیا باهم درست کنیم

_______
خب برای سوال این پارت بگید بنظرتون جونگکوک تهیونگو به قلامی میپذیره یا نه؟
عاعا چه بلایی به سر یونگی و هوسوک اومد؟☻

𝘍𝘳𝘦𝘦𝘥𝘰𝘮 𝘧𝘳𝘰𝘮 𝘵𝘩𝘦 𝘕𝘪𝘨𝘩𝘵𝘮𝘢𝘳𝘦 s1Where stories live. Discover now