pt.24

465 83 6
                                    

K: تهیونگ؟

مرد بدون حرفی سمتش قدم برداشت و روبروش ایستاد. بخاطر تاریکی اتاق چیزی از چهرش مشخص نبود و این فقط ترس امگا رو بیشتر میکرد. اما مثل همیشه جونگکوک کسی نبود که ترسش رو راحت نشون بده.

K: چطوری منو آوردی اینجا؟

T: اوه کار ساده ای نبود البته تا قبل از اینکه مادرت بهم کمک کنه.

بازم اون هرزه! هر اتفاق بدی که براش میوفتاد به اون زن ختم میشد. واقعا ازش متنفر بود!

K: برای چی منو آوردی اینجا گفتم دیگه نمیخوام  ببینمت ،واضح نبود؟بازم برات تکرارش میکنم؛ نمیخوام ببینمت!

بلافاصله بعد از حرفش دستی به موهاش چنگ زد و سرشو با شتاب عقب کشید. حالا که دید بهتری به صورت مرد داشت میتونست دو چشم قرمز رنگی که بهش خیره شده بود رو به وضوح ببینه.

چشم های آلفا رو اولین بار نبود که میدید اما چیزی که در این شرایط ترسناکش کرده بود، برقی بود که مردمک های رنگی چشم هاش رو، ترسناک تر نشون میداد.
دروغ بود اگه میگفت نترسیده!

K: چشم..هات..

آلفا خشمگین بود،نه فقط بخاطر طرد شدنش از سمت امگایی که دوستش داشت، بلکه بخاطر رد شدنش از سمت امگایی که جفت حقیقیش بود!
درسته جونگکوک تنها جفت حقیقی تهیونگ بود و این رو به خوبی میدونست و با اینحال به خودش اجازه داده بود تا از صبر آلفا سو استفاده کنه و بارها تهیونگ رو رد کنه!

و حالا آلفا بابت تمام رفتار های امگا خشمگین بود و داشت خودش رو بعد از مدت ها نشون میداد. این اصلا برای جونگکوک خوب نبود!

T: فراموش کردی چه جایگاهی داری و چی هستی جونگکوک؟ به عنوان آلفات بهت میگم، حق نداری منو به هیچ نحوی رد کنی!

جونگکوک میتونست دردی که بخاطر لحن سلطه گر آلفا، از سرش شروع و توی بدنش میپیچید رو تا مغز استخوان حس کنه اما هنوز نمیخواست مقابل آلفا سر خم کنه!

K: تهیونگ تمومش کن! با این کار هات نه تنها نظرمو برنمیگردونی بلکه باعث میشی بیشتر ازت متنفر شم!

V: خواستم بازم بهت فرصت بدم. هرچقدر ازم خواستی برات صبر کردم اما هربار تو باز هم ازم وقت خواستی و حالا به خودت جرعت دادی منو رد کنی! اونم بدون هیچ دلیلی، پس دلیلی نمیبینم که بهت فرصت بدم و بدون که اینو خودت خواستی!

آلفا بسرعت طناب دور مچ های پسر رو پاره کرد و امگارو با شتاب سمت تخت کنار اتاق پرت کرد،طوری که کمر پسر محکم به لبه ی تخت برخورد کرد و درد بدی توی بدنش پیچید که نتیجش ناله ی دردناکی بود که تونست به سختی خفش کنه.

سعی کرد با کمک گرفتن از دستش، از روی زمین بلند شه اما قبل از اون دستی محکم دور بازوش پیچیده شد با یک حرکت پسر رو، روی تخت انداخت.

آلفا روی امگا خیمه زد و بدون مکثی دستش رو روی یقه ی پیراهن پسر گذاشت و به راحتی در یک حرکت لباس پسر رو پاره کرد و سمت سینه های شیری رنگ پسر که بخاطر ترس بالا و پایین میشدن حمله ور شد.

K: تهیونگ! تهیونگ صبر کن!

جونگکوک، ترسیده از حالات جدیدی که از تهیونگ میدید و لمس شدن سینه هاش توسط مرد  سعی کرد خودش رو از زیر بدن آلفا بیرون بکشه ولی وزنی که مرد روی بدنش انداخته بود مانع از هرگونه حرکتی میشد.

آلفا بی توجه به تقلاهای پسر همونطور که مشغول مکیدن سینه هاش بود، دستش رو به کش شلوار امگای ترسیده رسوند و به راحتی اون رو همراه باکسرش پایین کشید.

جونگکوک حالا از ترس میلرزید و نمیتونست مانع جمع شدن اشک در چشم هاش بشه. از لمس های آلفا حس بدی داشت و اگه ادامه پیدا میکرد نمیتونست جلوی ریزش اشک هاش رو بگیره!

K: تهیونگ... میفهمی داری چیکار میکنی؟

تهیونگ انگار که نمیشنید ، بی توجه به صدای لرزون امگا حالا در کنار لمس لب هاش، زبونش هم روی سر سینه ی صورتی رنگ پسر کشید و دست هاش رو سمت پایین تنه ی برهنش حرکت داد.

با نشستن دست آلفا روی خصوصی ترین قسمت بدنش بغضش شکست و اشک هاش راه خودشونو به روی گونه هاش پیدا کردن.

K: تهیونگ...!

بلاخره تهیونگ سرشو بالا آورد و با دیدن صورت خیس از اشک پسر خشمش به کل فروکش کرد و دست از کار کشید.

از شونه های امگا گرفت و پسر رو در آغوش کشید و سعی کرد تا اون رو آروم کنه. رنگ چشم هاش به حالت عادی برگشته بود و تازه میفهمید داشت چیکار میکرد! اون داشت امگای خودش رو نابود میکرد!

T: متاسفم..گریه نکن

جونگکوک که از آروم شدن آلفا مطمئن شده بود هق هق هاش رو آزاد کرد و سرش رو به سینه ی مرد فشرد.

امگا ترسیده و آسیب دیده بود! و این باعث میشد آلفا بخاطر کاری که داشت با پسر انجام میداد از خودش متنفر شه! از دست خودش عصبی بود چون باز هم به جونگکوک آسیب رسونده بود و احتمالا آخرین فرصتش هم از دست داده بود!
نمیتونست خودش رو ببخشه...

ولی الان تنها دنبال راهی برای آروم کردن پسری که مثل بید توی بغلش میلرزید بود ، پس موضوعات دیگه رو گوشه ای از ذهنش فرستاد و تمرکزش رو روی امگای داخل آغوشش گذاشت.

T: متاسفم...

___________________

سلامی مجدد
خب خب دیدید تهیونگ چه دسته گلی به آب داد؟
حالا بنظرتون چی میشه؟
اگه راجب جفت بودن تهیونگ و کوک سوالی هم دارید بپرسید

حقیقتا انتظار نداشتم شرطو برسونید برای همین پارت رو هول هولکی نوشتم و احتمالا پر از خطاس پس اشکالاتش رو حتما حتما بهم بگید
ووت و کامنتم فراموش نشه بوس بتون

𝘍𝘳𝘦𝘦𝘥𝘰𝘮 𝘧𝘳𝘰𝘮 𝘵𝘩𝘦 𝘕𝘪𝘨𝘩𝘵𝘮𝘢𝘳𝘦 s1Where stories live. Discover now