17

87 19 4
                                    

اوزریس با قدمای آهسته سمت تختش رفت و با حالت بیخیالی روش لم داد
درحالی که دستش رو زیر چونه اش به حالت عمودی ستون کرده بود
نگاهی به سرتاپای پسر مقابلش انداخت و گفت : تو همه چیزو خراب کردی سِسِن(Sesen)* من طوری ازت مراقبت کردم که انگار پسر خودمی ! و تو به کسی که باهات مثل پسرش رفتار کرده بود پشت کردی

جایان سرشو پایین انداخته بود اما این باعث نشد حرفای اوزریس کمتر اذیتش کنن
صدای قدم های اوزریس رو شنید و ثانیه بعد
اونو مقابل خودش احساس کرد
درحالی که هنوزم سرش پایین بود
صدای اوزریس درست از مقابلش شروع به صحبت کرد با لحنی که دیگه عصبانی نبود بلکه یه دلشکستگی پدرانه
درش موج میزد گفت : تو پسری هستی که من هرگز فرصت داشتنش رو به دست نیاوردم ! وقتی با خیانت برادرم کشته شدم و به اینجا اومدم پر از خشم و نفرت بودم ...
تا وقتی که تو به اینجا اومدی ، سرگذشتت نفرتم رو از انسانها حتی بیشترم کرد

جایان بلاخره سرش رو بلند کرد ، چشماش حالا پر از اشک بود و لب های سرخش میلرزید
اوزریس صورتش رو قاب گرفت و همزمان که اشک هاشو پاک میکرد گفت : هرگز فکر نمیکردم انسانی انقدر پست باشه که فرزند خودش رو زنده زنده بسوزونه ، اما پدرت این کارو کرد....
اوزریس صورت غرق اشک جایان رو رها کرد و سمت تختش چرخید ، طوری که انگار برای بازگو کردنه داستان مجبوره به چشمای جایان خیره نشه
و بعد ادامه داد : احتمالا مردمت این داستان رو به کل فراموش کردن ، اما من به خوبی به خاطر دارم وقتی پدرت فرمانروا شد و به جای من به تخت نشست تا حکومت بعد از مرگ من به دست خاندان دیگه ایی بیوفته، چه طور برای داشتن وارث پسر تلاش میکرد !
تمام تلاش هاش به در بسته خورد تا این که کاهنی بهش پیشنهاد داد با خدای باروری معامله ایی بکنه ، پیشنهاد این بود که الهه باروری به پدرت سه وارث بده ، اما زمانی که اولین و بزرگترین وارث به سن جوانی رسید باید زنده زنده در آتیش سوزانده بشه ، این به معنای دادنه قربانی به شکرانه نعمتی بود که به پدرت داده شده
وقتی این شرط گذاشته شد هیچ یک از خدایان باور نمیکردن پدرت به این شرط عمل کنه .....نعمتی که پدرت به دنبالش بود بهش بخشیده شد
سه پسر که هرسه سالم بودن !
با این تفاوت که پسر اول با تمام مردم مصر فرق داشت ، چشمایی که هرکس بهش خیره میشد روز های نیل رو به خاطر میاورد و موهایی به رنگ خوشه های طلایی گندم ، اونقدر زیبا و فریبنده بود که همه دوست داشتن بهش خیره بشن
هیچکس هرگز باور نمیکرد فرمانروا روزی شاهزاده جوان رو مقابل معبد خدایان روی تل بزرگی از چوب به آتش بکشه درحالی که تمام مصر میتونستن  ناله های پر از التماس شاهزاده رو بشنون  !
مردم تا مدت ها وحشت زده بودن
تا این که حتی صحبت راجب شاهزاده ممنوع شد ، اسمش از شجره خانوادگی پاک شد و اثری ازش درتاریخ فرمانروایی باقی نموند .

اوزریس به اینجا که رسید سمت جایان چرخید
نگاهش رنگ غم گرفت ، انگار واقعا برای شاهزاده بیگناهی که این همه رنج کشیده غمگینه
جایان دستاشو توی هم گره کرده بود و هراز چندگاهی پلک میزد تا قطرات اشک آروم از گونه اش سر بخورن و جلوی پاش روی زمین بیوفتن
اوزریس نفس عمیقی کشید و زیر لب گفت : من تمام تلاشم رو کردم تا دوباره بهت زندگی بدم! و تو چیکار کردی؟ عاشق اون شاهزاده شدی... تا نقشه های پدرت رو خراب کنی ...

جایان با لحن شرمنده ایی نالید : آتون آدم خوبیه ...

اوزریس به حالت دلسوزی به پسرک مقابلش نگاه کرد و گفت : انقدر خوبه که به خاطرش پدرت رو کنار بزاری ؟

جایان با لحن ملتمس درحالی که جلوتر رفت و دست اوزریس رو گرفت نالید : من این کارو نکردم ...اما نمیتونم بزارم کاری که تو ذهنته انجام بدی ...
اوزریس نفس عمیق دیگه ایی کشید و بعد جایان رو به عقب فرستاد اخمی کرد و گفت : تو طرف خودتو انتخاب کردی ...تو اون شاهزاده رو انتخاب کردی چون عشق چشماتو کور کرده ، ولی به زودی میفهمی عشق اصلا وجود نداره و احساسات پوچی که تورو بنده خودش کرده روزی ازت تاوان خواهد گرفت ..
جایان چند قدم عقب رفت
اوزریس با لحن جدی ایی گفت : میدونی که نمیتونم بهت آسیبی بزنم ، برگرد پیش اون شاهزاده اما به خاطر داشته باش که من هرگز راه رفته رو برنمیگردم و چیزی که میخوامو به راحتی بدست میارم

جایان فرصت نکرد چیزی بگه چون اوزریس با حرکت دستش باعث شد شن های زیر پای جایان درست مثل همون لحظه ایی که با کشیدنش داخل خودشون اونو به اینجا آورده بودن
دوباره اونو درون خودشون بکشن و ثانیه بعد
همه چیز توی تاریکی فرو رفت

*Sesen: به معنای گل نیلوفر آبی در زبان مصر باستان

(بخش زیادی از داستان برمبنای تخیل نویسنده است و مبنای تاریخی ندارد لزا نمیتوان درمنابع چیزی راجب آن پیدا کرد)

منبع انگلیسی  و توضیحات اضافه در رابطه با کلمه (Sesen)
https://www.google.com/search?sxsrf=ALiCzsa7yI4CvDsqO5cOkH_ogB2QE4eY_w:1665564801863&q=Sesen+meaning+Egypt&sa=X&ved=2ahUKEwjO7PWyqNr6AhWF_IUKHTPMDW4Q1QJ6BAgJEAE&biw=412&bih=807&dpr=1.75

RepatriateTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang