سلامی دوباره. امیدواریم حال فیزیکتون خوب باشه چون میدونم روحی خوب نیستیم و تنها چیزی که در رابطه با اون میتونم بگم اینه که برای آزادی امیدوارترینم.
به امید آزادی.
-
Memories - Conan Grey
"همینجاست. بهتره همینجا پارک کنم."
همونطور که لویی به مال با سرش اشاره کرد ماشین رو در نزدیک ترین نقطه به در ورودی مال پارک کرد و همراه هری ازش پیاده شد. به ازای هر قدمی که برمیداشت پشت سرشو نگاه می کرد تا مطمئن شه هری پشت سرشه. لویی بعد از سال ها هری رو از فواصل مختلفی پس گرفته بود پس مطمئنا حاضر نبود دوباره اجازه بده ازش زیاد دور بشه.
وقتی به رستوران رسیدن لویی آروم دستشو پشت هری قرار داد و به آرومی به جلو هدایتش کرد تا وارد رستوران شه. لویی با دیدن لیام که از سر میز یکی از مشتری ها بلند شد با ذوق دستشو بالا آورد و تکون داد. هری به محض اینکه متوجه ذوق لویی شد نفسش با حرص بیرون داد. از دید هری انگار ذوق کردن به خاطر هر کسی جز خودش برای لویی یه نوع جرم درجه یک محسوب می شد."لویی٬ چه عجب! چی باعث شده که این افتخار به من داده شه؟"
لویی همینطوری که کنار هری قرار گرفت دستشو دور گردن اون انداخت و با لبخند به لیام نگاه کرد.
"یادته از هری بهت که گفته بودم؟ این خودشه."
"باورم نمی-"
"یعنی از من بهش گفتی ولی از اون به من نه؟"
هری اجازه نداد لیام حرفشو کامل کنه و با حرف ناگهانیش سکوت موذب کننده ای رو بینشون ایجاد کرد ولی خوشبختانه لیام کنترل وضعیت رو به دست گرفت و با خون گرمی ازشون خواست که بشینن. لویی زیرچشمی به هری نگاه می کرد و با خودش فکر می کرد که چرا اینطوریه. امروزم از اون روزایی بود که از دنده چپ بلند شده بود؟ اینطور به نظر می رسید. هری همونطور که غرق در افکارش بود با صدای همهمه٬ قاشق و چنگالایی که به هم میخورد و سرآشپزی که سر گارسون ها داد می زد به خودش اومد و متوجه شد که لویی چند دقیقست داره ازش میپرسه چی میخواد بخوره.
"لازانیا."
"of course you're gonna choose that
من استیک میخوام."لیام همونطوری که با مهربونی و صدای آرومی به گارسون سفارش هارو می گفت لویی محو تماشای اون شده و هری هم با اخم کاملا محسوسی به لویی خیره شده بود.
"چیکارا میکنی دیگه لیام؟"
"جدا از اینکه منتظرم یه دوست پسر شبیه تو پیدا کنم.. دوست پسری که استریت نباشه.. کار خاص دیگه ای جز اداره کردن اینجا ندارم."
YOU ARE READING
Too Soon To Be This Late
Romance- زیادی زوده که اینقدر دیر بشه - "هری بهترین دوست من بوده، هست و خواهد بود. هیچ چیزی نمیتونه این حقیقت رو تغییر بده میفهمید؟ حتی حقیقت اینکه من دیوونه وار عاشقشمم باعث نمیشه اون بهترین دوست من نباشه." 🏅 #1 onedirection