سلام بچه ها امیدوارم سال نو تا اینجا براتون خوب بوده باشه. قبل از حرفام باید بگم که من این چپتر رو یه دور نوشتم و موقع پابلیش کردن پرید پس مجبور شدم دوباره بنویسمش. به همین دلیل ازتون توقع دارم بیشتر به این چپتر توجه کنید با ووت و کامنتاشون چون خیلی غصه خوردم سر پریدنش. همچنین امیدوارم گوست ریدرایی که دارم ووت بدن و کامنت بذارن :)) جدا از ووت٬ کامنت خیلی برام با ارزشه چون ری اکشناتونو که میبینم خیلی شارژ میشم و انگیزه بیشتری برای ادامه داستان پیدا میکنم. من تا حالا برای جلو بردن داستان شرط خاصی نذاشتم چون خواستم با محیط واتپد از یه دید نویسنده بیشتر آشنا شم پس فعلا اینکارو نمیکنم اما اگر متوجه شم اون فیدبکی که باید رو نمیگیرم متاسفانه مجبور میشم شرط ووت و کامنت بذارم. لازم به ذکره از جاگورث عزیز بابت همکاری در بخش اول این چپتر بسیار ممنونم. بی شک از این فرد که یک جینیعس به تمام معناست بازم برای این فن فیک کمک میخوام. خلاصه که مراقب خودتون باشید و امیدوارم از این پارت لذت ببرید. به امید آزادی :)
xx
matilda-
Power - Isak Danielson
⚠️
همونطور که هوا کم کم رو به روشنایی می رفت٬ هری از تشنه و کلافه از تختش در حالی که فقط یه باکسر تنش بود بیرون اومد و به قصد آب خوردن اتاقش رو برای رفتن به آشپزخونه ترک کرد. بعد از اینکه یه لیوان آب خورد دوباره لیوان رو پر کرد و شروع به بالا رفتن از پله ها برای رسیدن به راهروی اتاق خواب ها کرد. قبل از تیکه وارد اتاق خودش بشه٬ در نیمه باز اتاق لویی توجهش رو جلب کرد و با اخم محوی که از روی دقت زد به سمت اتاق لویی قدم برداشت. همونطور که نگاهشو اطراف اتاق می چرخوند٬ در آخر نگاهش رو روی لویی که بدن لختش فقط با یه باکسر پوشیده شده بود و همون بدن محور چرخش ناموزون پتوی روی تختش شده بود٬ متمرکز کرد. با دقت بیشتر به راحتی تونست متوجه برجستگی جلوی باکسر لویی بشه و همین کافی بود تا نفس تو سینه هری حبس شه و ابروهاش بالا برن. هری قدرت آنالایز کردن موقعیتش رو نداشت که یهو خودش رو وسط اتاق پیدا کرد و نفهمید چطور از چارچوب در فاصله گرفته. همونطور که قدمای کوتاهش رو به سمت تخت لویی سوق می داد٬ لیوان آب رو روی میز گذاشت و چرخی که لویی تو خواب روی تخت خورد و پوزیشن خوابیدنش رو تغییر داد باعث کند تر شدن حرکات هری به سمت تخت شد. لویی که حالا به پشت دراز کشیده بود و پاهاش رو از هم فاصله داده بود کاملا در مرکز دید هری قرار گرفته بود. هری با کمی مکث کف دو تا دستاش رو روی تخت گذاشت و با بالا کشیدن خودش زانوهاش رو دو طرف بدن برهنه لویی قرار داد و روش خیمه زد. همونطور که محو زیبایی لویی زیر باریکه نوری که از بین پرده های اتاق فرار کرده بود شد٬ جز به جز صورتش رو از نظر گذروند. از چتری های به هم ریخته اون پسر مو فندقی گرفته که کاملا پیشونیش رو کاور کرده تا سایه مژه های بورش که زیر همون باریکه نور خودنمایی می کردن و لب های صورتی ای که موقع خواب از هم فاصله گرفته بودن و کلمات نامفهومی رو زمزمه می کردن٬ همه و همه هری رو برای جلو تر رفتن بیشتر وسوسه می کرد. طولی نکشید که هری انگشت اشارشو به سمت چتری های لویی سوق داد و آروم کنارشون زد. انقدر محتاطانه این کار رو انجام داد که انگار ظریف ترین٬ شکننده ترین و با ارزش ترین چیز رو با انگشتش لمس میکنه و قصد صدمه زدن بهش رو نداره. همونطور که نگاه هری از صورت لویی به پایین تر سوق می خورد متوجه همون باریکه نور شد که حالا خودش رو به رون های لویی رسونده. با بلند تر شدن زمزمه های لویی٬ هری از ترس بیدار شدنش کمی عقب رفت و سعی کرد بفهمه که چی از زبون اون پسری که برای آنالیز کردن ریز به ریز حرکاتش نفساش رو حبس کرده تا صداش مانع فهمیدن کوچک ترین حرکت جدید لویی نشه٬ بیرون میاد. با آروم گرفتن لویی٬ هری جرات بیشتری پیدا کرد تا خودش رو تماما اما آروم روی لویی قرار بده و انگشت اشارشو آروم و نوازشوار روی رون راست اون پسر بکشه. طولی نکشید که هری برای لمس لویی حریص تر شد و خودش رو پایین تر کشید تا لب های خوش فرمش رو روی شکم اون پسر بکشه. با حس دنده های لویی زیر لباش٬ نفسشو لرزون از بین لباش آزاد کرد. با حس نیاز بیشتری که هری پیدا کرد٬ شروع به گذاشتن بوسه های خیس و کوچیکی روی همون شکم لویی کرد. با پایین تر رفتن صورت هری٬ حالا شروع به نوازش کردن قسمت داخلی رون های لویی با صورتش شد و همین لطافت کافی بود تا هری چشماش رو ببنده. لویی که کم کم با حرکات ریز و محتاطانه لویی از حالت خواب و بیداریش خارج شده بود٬ چشماش رو آروم از هم باز کرد و با دستای مشت شدش شروع به مالیدنشون کرد بلکه دید بهتری پیدا کنه. با دیدن هری با صدای خواب آلوده و گرفته ای به حرف اومد.
YOU ARE READING
Too Soon To Be This Late
Romance- زیادی زوده که اینقدر دیر بشه - "هری بهترین دوست من بوده، هست و خواهد بود. هیچ چیزی نمیتونه این حقیقت رو تغییر بده میفهمید؟ حتی حقیقت اینکه من دیوونه وار عاشقشمم باعث نمیشه اون بهترین دوست من نباشه." 🏅 #1 onedirection