سلام بچه ها :)) گفتنیارو داخل چنل تلگرام بهتون گفتو، لطفا کامنت بذارید تا زودتر پابلیش کنم چپترارو و حتی یه تاریخ برای پابلیش کردن مشخص کنم:)) خیلی لاو یو
به امید آزادی،
ماتیلدا xx
-The beach - The Neighbourhood
تعطیلات سال نو تموم شده بود. زندگی برای همه به روال عادی خودش برگشته بود اما برای لویی اینطور نبود. به زور خودشو سر کلاسای دانشگاه میرسوند و هیچی از درسا و حرفای دوستاش و استاداش نمیفهمید. فقط از خونه می رفت بیرون تا مجبور نباشه به اعضای خونه جواب پس بده که چرا چیزی نمی خوره و از اتاقش بیرون نمیاد.
دقیقا دو هفته و پنج روز و شش ساعت از پیامایی که هری بهش داده بود می گذشت. دقیقا دو دقیقه و سی ثانیه از آخرین پیامی که خودش به هری داده بود هم می گذشت. هری ناپدید شده بود و هیچ راهی برای برقراری ارتباط باهاش وجود نداشت و این لویی رو ذره ذره نابود می کرد. حتی دیگه از اکانتای اولیویا هم نمیتونست از اون پسر خبری بگیره. مطمئنا اگر پولش رو داشت سریع یه بلیط می گرفت و خودش رو به لس آنجلس می رسوند.
یعنی به همین سادگی تموم شد؟ اصلا چیزی شروع شده بود که تموم شه؟ تکلیف دوستی چندین و چند سالشون چی میشد؟ لویی هیچ توصیفی برای خودش جز حماقت نداشت. خیلی احمقانه برای خودش و هری و آینده نامعلومشون تو سرش برنامه چیده بود که چی شه؟ نه. نباید تموم شه. لویی میتونه. لویی میتونه نظرشو عوض میکنه. لویی میتونه شرایط رو بهتر کنه. لویی میتونه کمتر حساسیت خرج بده. لویی فقط به هری و زمان نیاز داره.
"هی..ببینم تو خوبی، لویی؟"
صدای ویلو، رشته افکار آشفته لویی رو پاره کرد. ویلو هم کلاسی زیادی گی و کتابخون لویی بود که حسابی روی استلا، بلوند ترین دختر کلاستون کراش داشت. لویی با گیجی نگاهشو روی ویلو و بعد تیموتی و جنا چرخوند و سریع لبخندی زد و تند تند سرشو تکون داد.
"آره..آره.. خوبم!"
"فکر کنم دوباره نخوابیدی.. زیر چشمات حسابی سیاهه پسر..."
وضعیت لویی حتی تیموتی هم که خیلی کم حرف بود رو به حرف آورده بود. لویی آب دهنشو به زور قورت داد و ناراضی از جو اطرافش سرشو آروم به چپ و راست تکون داد.
"چیزی نیست که بابتش نگران باشید بچه ها.. کلاس بعدی داره شروع میشه.. پاشید برگردیم داخل کلاس.."
"لو؟"
"بله، جنا؟"
"من برات جزوه هارو میفرستم..نگران نباش.. برو خونه استراحت کن.."
YOU ARE READING
Too Soon To Be This Late
Romance- زیادی زوده که اینقدر دیر بشه - "هری بهترین دوست من بوده، هست و خواهد بود. هیچ چیزی نمیتونه این حقیقت رو تغییر بده میفهمید؟ حتی حقیقت اینکه من دیوونه وار عاشقشمم باعث نمیشه اون بهترین دوست من نباشه." 🏅 #1 onedirection