سلام بچه ها :)) من قرار بود یه چپتر پابلیش کنم بعد ناز کنم که آره تا ویو ها به یک کا نرسن و کامنتا پونصد تا نشن من فعلا خداحافظی میکنم اما از بس چپتر جدید پابلیش نکردم که به همون مقدار ها رسیدیم. تو این فاصله دو سه نفری گفتن کجایی و شکایت کردن از نبودم و آپدیت نکردم که باید بگم از شیرین ترین شکایتای زندگیم بود. فهمیدن اینکه داستان واقعا دنبال کننده داره و برای ادامه خیلیا مشتاقن قلب منو خیلی گرم کرد. امیدوارم ریدرها بیشتر شن و من خیلی بیشتر از هر چیزی برای کامنتاتون مشتاقم چون همونان که منو برای نوشتن به جلو هل میدن. بابت اتفاقات که اخیرا افتاده خیلی متاسف و ناراحتم. نمیدونم کی این لکه اضافی از زندگی و کشور هممون پاک میشه. برای یه سری اطلاع رسانی ها میتونید فالوم کنید تا نوتیفیکشن براتون بیاد. امیدوارم از از این چپتر خوشتون بیاد.
به امید آزادی
ماتیلدا xx
-Power Over Me - Dermot Kennedy
لویی رسما تو اون جامپر سبز می درخشید. اون رنگ سبز حتی باعث شده بود چشمای آبیش به سبز تغییر رنگ بده. همونطور که مشغول رانندگی بود، سنگینی نگاه هری رو کامل حس می کرد اما سعی می کرد به روی خودش نیاره با وجود اینکه حسابی ازش لذت می برد.
"خب، کارای دانشگاهت چطور پیش میره؟"
"خوب."
"به جزئیات بیشتری نیاز داریم، بوبر."
"هی!"
"چیزی شده؟ میدونی که میتونی بهم بگی، بوبر."
هری بعد از اینکه کلمه «بوبر» رو حسابی کشید، لبخند خبیثانه ای زد که لویی کاملا از گوشه چشماش هم میتونست متوجهش شه. در ظاهر، لویی اصلا علاقه ای به اینکه بوبر صداش بزنن نداره چون فکر می کنه همه اونو به چشم یه بچه پنج ساله میبینن که تنها کاری که از بر میاد کیوت بودنه اما در باطن شنیدن اون نیک نیم ته دلش رو قلقلک می داد؛ مخصوصا وقتی اونو از دهن هری می شنید.
"چرا تو باید بهم بوبر بگی و من چیزی نداشته باشم در عوض بهت بگم؟"
"نمیدونم.. هی! نکنه الان داری نیک نیم برام انتخاب میکنی؟"
"به محض تموم شدن سوال هری لبای لویی جمع شدن و لبخند وی مانندش رو تحویل هری داد هم زمان که نگاهی گذرا بهش انداخت."
"نه، بوبا. چرا باید بخوام اینکارو بکنم، بوبا؟ این کار خیلی کیوتیه، بوبا... تو از کارای کیوت بیزاری، بوبا... تو از اینکه کیوت به نظر بیای هم بیزاری، بوبا.. میگما بوبا چه نیک نیم کیوتیه.... مگه نه...بوبا؟"
YOU ARE READING
Too Soon To Be This Late
Romance- زیادی زوده که اینقدر دیر بشه - "هری بهترین دوست من بوده، هست و خواهد بود. هیچ چیزی نمیتونه این حقیقت رو تغییر بده میفهمید؟ حتی حقیقت اینکه من دیوونه وار عاشقشمم باعث نمیشه اون بهترین دوست من نباشه." 🏅 #1 onedirection