👨‍🎓 Part 70 👿

106 25 0
                                    

نوازش وار موهای مشکی سهونو از روی صورتش کنار زد و به چهره در حال خوابش نگاه کرد.
توی خواب خیلی زیاد ناز میشد.
با صدای تقه در سریع روی تخت نشست.
+کیه؟!
-پاشین بیایین صبحونه میخواییم بیرون بریم.
+باشه.
دوباره روی تخت دراز کشید و آروم سهونو توی بغلش کشید.
+سهون؟!
با جواب نگرفتنش اخمی کرد. واقعا دلش نمی اومد بیدارش کنه، طوری خوابیده بود که انگار سال هاست نخوابیده و به خواب نیاز داره.
البته با فعالیت های دیشب خیلی زیاد به خوابیدن و استراحت دادن به بدنش نیاز داشت.
دستشو روی کمر سهون گذاشت و مشغول ماساژش شد.
+هونی هونی؟!
سهون باز واکنشی نشون نداد.
+آخه من چی جوری این بچه مظلومو بیدار کنم؟
+سهوونی...
اروم دستشو روی دماغ سهون کشید تا قلقلکش بیاد و بیدار بشه.
سهون لباشو جلو داد و اخمی کرد.
+سهونی پا میشی؟ وقته بیدار شدنه...
آروم چشماشو باز کرد و به کای نگاه کرد.
لود شدنش چند ثانیه زمان برد.
+کای!
-میخواستم بیشتر بخوابی ولی برای صبحونه صدامون میزنن...
سرشو روی سینه کای گذاشت.
+من خوابم میاد...
-میدونم ولی باید بیدار شی، میخوایی بریم حموم؟
سهون غر غر کرد و خودشو بیشتر به کای چسوند.
+نمیخواام...
پیشونی سهونو بوسید.
-درد داری؟!
لباشو غنچه کرد و مظلوم گفت:
+اوهوم...
-بریم حموم ماساژت بدم؟!
+بچه گول میزنی؟ میخوام بگیرم بخوابم!
-نه میدونم خوابت میاد ولی اومدیم مسافرت تا تفریح کنیم نه این که فقط توی رختخواب باشیم...
+کااای...
-اگه میخواستی بخوابی همون خونه میموندی...
آهی کشید و آروم بلند شد.
+همیشه آپا همینو توی مسافرتا بهم میگفت، مثل پدرا میمونی...
کای شوکه پلکی زد.
-یعنی الان میگی پیرم؟!
نفس عمیقی کشید.
+نه...
-ولی منظورت دقیقا همین بود
سهون ایشی گفت و خودشو تو بغل کای انداخت.
+میگم منظورم اون نبود!
کای نیشخندی زد و گفت:
-باشه باشه هرچی تو میگی، بریم حموم؟!
لبشو گاز گرفت.
+اووم... کاری که نمیکنی؟!
-نچ...
اما بعد چندثانیه سریع گفت:
-البته بهت قول نمیدما...
+بغلم کن ببرم تو حموم...
کای خنده ای کرد.
-چشم دیگه چی میخوایی؟!
+اووم بعدشم باید بشوریم^^
-باشه، دیشب سرتو شستم الان بدنتو میشورم.
کای بلندش کرد.
+خودت کثیفم کردی...
-پس به روش خودمم تمیزت میکنم!
+ها؟!
سهونو  سمت حموم برد.
به حموم که رسیدن روی زمین گذاشتش.
+یا یا فقط دوش میگیریم!
کای نگاهی بهش کرد و گفت:
-حتما...قراره همین کارو هم کنیم.
شیر آبو باز کرد.
+ولی لحنت یه چیز دیگه میگه...
کای لیفو برداشت و روش شامپو بدن ریخت.
-من که فقط میخوام دوش بگیرم...
چشماشو ریز کرد.
+پس من میخوام کاره دیگه ای بکنم؟!
سهونو به خودشو چسبوند و دستشو گرفت تا لیفو روش بکشه.
-تو گفته بودی که میخوایی تو حموم سکس داشته باشی!
حرصی دست کای رو گرفت.
+اون قبل این بود که سه بار بک...
با قطع شدن حرفش کای نیشخندی زد و سرشو کنار گوش سهون برد.
-قبل اینکه چی؟ هوم؟!
لبشو گاز گرفت و با خجالت گفت:
+ه...هیچی، بیا سریع حموم کنیم خیلی داریم دیر میکنیم!
-اووم باشه!
چرخید و با تشر به کای گفت:
+چرا اینطوری میگی باشه؟
-چی جوری گفتم مگه؟!
+منحرفانه گفتی!
کای لبخند ملیحی زد.
-عزیزم... اگه میخوایی فقط اشاره کن... من مشکلی ندارما!
سهونم متقابلا لبخندی به کای زد.
+عزیزم! خفه بگیر...
...............
همراه کای پشت صندلی نشست.
+اون دوتا زوج کجان؟!
کای شونه ای بالا انداخت.
-لوهان و بکهیون هنوز خوابن؟
سوهو در حالی که تیکه تخم مرغی توی دهنش میذاشت گفت:
-لوهان رفته بکهیونو صدا کنه. اون دوتام تو اون یکی ویلا رفتن...
کای سری تکون داد و نون تستی برداشت.
با صدای بشاش بکهیون چانیول یه تار ابروشو بالا  فرستاد و به بکهیون نگاه کرد.
بکهیون با دیدن این که لوهان داره سمت صندلی خالیه کنار چانیول میره، سریع جنبید و صندلیو کنار کشید و روش نشست.
لوهان که دستشو سمت صندلی برده بود تا عقب بکشتش، با دستی که توی هوا مونده بود؛ متعجب گفت:
-من اینجا نشسته بودم.
بکهیون شونه ای بالا انداخت و اشاره ای به دور میز کرد.
+این همه صندلی خالی برو بشین...
لوهان اخمی بهش کرد و گفت:
-این حرفو دقیقا به خودت بزن.
و عصبی روی صندلی دیگه ای نشست
چانیول پوزخندی زد که صداش به گوش بکهیون رسید.
آروم گفت:
+ها؟! چته؟
با نگرفتن جوابی از سمت چانیول لقدی به پاش زد که باعث شد چانیول با اخم نگاهش کنه.
برای اینکه کم نیاره اونم با اخم چانیولو نگاه کرد.
چان لب زد.
-مریضی؟!
سری تکون داد و توی دلش گفت:
+دقیقا مثل خوده روان پریشتم!
با کوبیده شدن چیزی روی میز سریع نگاهشو از چان گرفت و به سمت منبع صدا داد.
حتما میدونید صدا از  طرف کی بود (:
صدای کوبیده شدن لیوان روی میز توسط کای بود.
با لبخند ملیحی به بکهیون زل زده بود. از اون لبخندایی  که میگه "حواستو جمع کن و گرنه تیکه بزرگت گوشته" 
اخمی کرد، و چشم غره ای به کای رفت.
کای با تعجب به بکهیون که داشت بی توجه به اون صبحونشو میخورد نگاه کرد.
سهون آروم دستشو روی پای کای گذاشت.
+ولش کن اینطوری بدتر باعث میشی عکس العمل نشون بده
-من به بودن بک کناره این یارو حساسم...
+هییس... میشنون...
کای به جهنمی گفت و دستشو رو دست سهون گذاشت.
با حس دستای کای روی دستاش نفس عمیقی کشید و لبخندی زد.
گرفتن دستای کای بهترین حس این روزاش بود
بکهیون با لبخندی به سوهو نگاه کرد و با شیطنت گفت:
+هیونگ دیشب کارت راه افتاد؟!
سوهو با چشمای گشاد شده به بکهیون نگاه کرد.
میدونست این پسره وروجک تا عمر داره به روش میاره... ولی جلوی جمع؟
بکهیون واقعا غیر قابل پیش بینی بود.
سهون لبشو گاز گرفت تا نخنده.
کریس نگاهی به سوهو کرد، یه جورایی میدونست موضوع چیه...
لبخندی زد و گفت:
-خیلی خوب بود بکهیون!  حتما ادرس جایی که ازش سفارش دادی رو به سوهو بده.
با این حرف کریس هیچ حرفی نزد و فقط توی صندلی فرو رفت.
فاکینگ شت...
لعنتی یه درصدم فکر نمیکرد همچین جواب بگیره...
فقط آبروی خودشو برد. لعنتییی...
کای که براش سوال ایجاد شده بود رو به بکهیون کرد و گفت:
-مگه چی بهشون دادی؟
همه منتظر برای جواب دادنش بهش خیره شدند.
نگاهی به سوهو کرد که شونه ای بالا انداخت.
+کِرِم دادم...
-چه نوع کرمی؟!
عصبی گفت:
+کرم، کرمه دیگه چه نوعی نداره که...
لیوان شیرو برداشت و سر کشید.
چه همه فضول شدن...
-ولی یه سوال... چه نوع کرمی؟!
با غضب به چانیول که آروم این سوالو پرسیده بود خیره شد.
+به توچه...
-میخوام بدونم خوب...
لبخند حرصی ای زد.
+همون لوب تحریک کننده ای که خداتومن پولشو دادم ولی به خاطر گه مالیای تو بدون استفاده مونده بود.
-فکر کنم اونو از پولای من خریده بودی.
لباش  جلو فرستاد.
+هرچی حالا...
با صدای سرفه کای هردوشون نگاهشونو از هم گرفتن.
چانیول دهنشو باز کرد که چیزی به کای بگه اما برای اینکه دعوا نشه چیزی نگفت.
بکهیون هوفی کشید.
واقعا از این گیر دادنای کای داشت کلافه میشد.
اگه خیلی ناراحت بود اصلا یکیشونو نمیاورد.
لوهان یک دفعه ای پرسید.
-بکهیون اتاق تو طبقه پایین بود؟؟!
+اوهوم...
لوهان با مکث و تعجب سری تکون داد.
مشکوک به لوهان نگاه کرد.
+چه طور مگه؟!
-آخه فکر کردم دیشب ممکنه حالت خوب نبوده باشه چون ناله میکردی ولی نخواستم مزاحمت بشم.
از این حرف لوهان مخش سوت کشید.
یعنی امکان داشت این پسره نکبت دیشب فهمیده باشه چیکار میکرده؟!
+دیشب دلم درد میکرد، یبوست گرفته بودم
کای خیلی سریع و بدون مقدمه به بکهیون و چانیول اشاره کرد.
-تو دوباره با این رابطه داری؟!
کریس، سوهو و لوهان با شوک عجیبی بهشون نگاه کردند.
دستپاچه لبخندی زد و سریع دستاشو تکون داد.
+نه نه هیونگ من واسه چی باید با این باشم؟ یه سوء تفاهم شده...
بالاخره تحمل چانیول تموم شد و گفت:
-اصلا اگه باهمم باشیم به توچه؟! ها؟
کای ابروهاشو بالا فرستاد.
-پس به کی مربوطه؟!
-به خودش!
با عصبانیت دستشو روی میز کوبوند
-به خودش مربوط بود که گذاشت هر غلطی دلت میخواد رو باهاش بکنی .
نفس عمیقی کشید و با اخم به لوهان نگاه کرد.
همه اش  تقصیر اون تخمه سگه...
+میشه تمومش کنید؟ اگه میخوایین همه اش دعوا کنید و برای هم شاخ و شونه بکشید، بهتره این مسافرتو کنسل کنید.
کای با ناباوری به بک نگاه کرد.
-الان داری ازش حمایت میکنی؟!
سریع سری تکون داد.
+نه نه... فقط نمیخوام دعوا کنید؛ من باهاش رابطه ندارم، باور کن هیونگ...
کای چشماشو بست و نفس عمیقی کشید.
-میخواییم تا ظهر بریم کنار دریا، آماده بشین.
بعد از گفتن این حرف میزو ترک کرد.
سهون با تعجب به رفتن کای خیره شد و بعد با تشر به چانیول کرد و گفت:
+پاشو برو پیشش...
چانیول با تعجب به خودش اشاره کرد و گفت:
-من؟!  من چه صنمی باهاش دارم؟!
+برو بمیر نکبت.
روبه بکهیون کرد و گفت:
+همه اتیشا از گوره تو بلند میشه ها پاشو برو پیشش...
-تو زنشی...
سهون پشت چشمی نازک کرد.
+زن نه، ه..م...س...ر نفهم،بفهم...
از پشت میز بلند شد.
ولی دوباره برگشت.
+کریس تو میری پیشش؟!
کریس لبخندی زد.
-چرا خودت نمیری؟
+چون وقتی عصبانیه مثل سگ میشه...
-چیزی نیست خودت برو...
پوکر به کریس نگاه کرد و سمت پله ها رفت.
زیر لبش غرغر کرد.
+من اگه میخواستم خودم برم پیشش اینقدر منت شماهارو نمیکشیدم.
بکهیون هیسی گفت و بلند شد.
سریع سمت دستشویی رفت و درشو باز کرد.
یهو فشار بهش وارد شده بود.
شلوارشو  پایین کشید و آلتشو گرفت.
با دیدن سر آلتش که ملتهب شده بود اوفی گفت.
آماده دستشویی کردن شد ولی بیشتر از چند قطره چیزی نیومد.
+واااییی نمیتونم جیش کنم... وااییی نکنه به خاطر غلطیه که دیشب کردم؟
هنوز فشار داشت.
+میسووزه وایی...

دوستان اکانت قبلی من متاسفانه دیگه بهش دسترسی ندارم و این اکانت جدیدمه لطفا حتما فالو کنید و داستان رو به ریدینگ لیستتون اضافه کنیو خواهش میکنم که به هر پارت دوباره ووت بدید❤

My naughty student👨‍🏫Donde viven las historias. Descúbrelo ahora