PART 21

3.7K 464 812
                                    

درد نبود، خستگی نبود، زخم نبود. چشم‌هایم را باز کردم. نوری نبود ولی تاریکی‌ای هم نبود. به اطراف نگاه کردم. هیچ کسی نبود. ولی تنها هم نبودم. چیزی به غیر از دار و درخت و جاده به چشم نمی‌خورد.

 چیزی به غیر از دار و درخت و جاده به چشم نمی‌خورد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


خوابیده بر روی زمین بودم. از حالتن خارج شدم و نشستم. به اطرافم نگاه کردم. مهی کم دورم را گرفته بود. با حالت آشفته‌ای موهای بلندم را به عقب دادم.

+وی... مگه قرار نبود گرگ خوبی باشی و به حرفم گوش کنی؟

به ثانیه‌ای نکشید که گرگی سفید و بزرگ با چشمانی یخی، در کنار پسر ظاهر شد. گرگ با دلتنگی و بدون توجه به نگاه سرزنشگر پسر، خودش را رویش پرتاب کرد. پسر نیم‌چه لبخندی به بازیگوشی گرگش زد.

+با این کارات نمی‌تونی منو خر کنی گرگ برفی من!

گرگ بدون بلند شدن از روی بدن لاغر و نحیف پسر، سرش را کمی فاصله داد و خر خری کرد. دوباره سرش را درون گردن پسر برد و با دست و دلبازی، خز های نرم و گرمش را به پسر هدیه داد. تهیونگ 'هومی' کشید. حقا که توله برفش می‌دونست چطور راضیش کنه.

+ته ته... ناراحت نباش دیگه! تو نوزده ساله داری ازم محافظت می‌کنی... اگه منم می‌خواستم ناراحت بشم که نمی‌شد پس تو هم باید بعضی چیزا رو باهام شریک بشی! (گرگش داره حرف می‌زنه)

پسر تا خواست دهن باز کنه و حرفی بزنه، گرگ دوباره ادامه داد.

+می‌دونم تو باهام خیلی چیزا رو شریک بودی. خوشی‌های انگشت شمارت، خوبی‌های بی حد و اندازه‌ات ولی من می‌خوام درد و غمت هم باهام شریک باشی!

تهیونگ بدون جواب دادن به گرگ حرف گوش نکنش، نگاهش را به اطراف داد. گرگ با دیدن اینکه پسر قصد جواب دادنش را ندارد، با غر غر و خر خر از روی پسر بلند شد و کمکش کرد بایستد.

گرگ هنوز هم در کنار قد 183 تهیونگ، باز هم بلند و درشت بود. همین هم او را برتر و بهتر از امگاها و حتی آلفا می‌کرد. خاص، زیبا و قوی! گرگ با دیدن نگاه ستایشگر تهیونگ که همیشه کاری همین بود، دوباره الهه ماه را برای دادن یک صاحب و غالب انسانی عالی و فرشته، ستایش کرد.

+وی... اینجا کجاست دقیقاً؟!

+ناخودآگاهت... جایی که دوست داری باشی و کسی دستش بهت نرسه. جایی که حس خودت بودن رو داری. جایی که حس آرامش و امنیت بهت می‌ده.

ꜰᴜᴄᴋ ꜰᴀᴛᴇ | ᴋᴏᴏᴋᴠɢᴏᴏᴋWhere stories live. Discover now