این پارت کلش فلش بکه دوستان🙂
فلش بک :
دستش رو روی میز بهم قفل کرد و با اون نگاه وحشتناکش پسر مقابلش رو زیر نظر گرفت. از کوچیکترین حرکت بدنش تا تکون خوردن ریز به ریز ماهیچه های صورتش .
^ پس بالاخره تونست اون هرزه اش رو دوباره راضی کنه؟
* بله اقای رابینسون همونطور که فکرش رو میکردید جونگکوک طاقت نیاورد و خودش رفت پیش کیم و باهم صحبت کردن و از اون شب به بعد تصمیمگرفتن رابطه پنهانی باهم داشته باشن. اونا.. بدجور همدیگه رو دوست دارن!
رابینسون قهقهه ای مستانه سرداد و اشکای خیالی کنار چشماش رو پاک کرد.
^ عاه خدای من ، کودن ها... پنهانی اره؟ فکر نمیکردم اون کیم تهیونگ باهوش انقدر احمق باشه و بعد از این همه سال منو نشناخته باشه.
از روی صندلیش بلند شد و همونطور که با عصای کوچیک توی دستش به سمت پسر میرفت، نیشخند کثیفی روی لبهاش نقش بست. عصای کوتاهش رو بالا آورد و زیر چونه پسر گذاشت سرش رو بالا اورد و توی چشماش زل زد.
^ خوب گوش کن ببین چی میگم ، کوچیک ترین چیزی رو از دست نمیدی، مو به مو همه چیز رو به من گزارش میدی و منو ازشون باخبر میکنی. ببینم چیزیو از قلم انداختی یا میخواستی منو بپیچونی قبل از اون پسر هرزه با دستای خودم نفله ات میکنم فهمیدی؟
پسر سرش رو مطیعانه تکون داد و باز سرش رو جلوی پیر مرد رذل رو به روش خم کرد.
^خوبه ... حواست رو جمع کن و تا زمانی که بهت اطلاع ندادم هیچ کاری نمیکنی.
به سمت صندلیش برگشت و ادامه داد:
^ منحالا حالاها با اون دوتا احمق کاردارم ( تک خند شیطانی کرد) اون کیم حرومزاده فکر کرده میتونه با منبازی کنه.
قهقهه بلندی کرد:
^البته درست فکر کرده ، اون داره تو بازی ای که خودم راه انداختم نقش اول رو ایفا میکنه، بدون این که خودش خبر داشته باشه.
اخم هاش با جدیت توهم رفت.
^ به کارت ادامه بده کیم تهیونگ تا بهت نشون بدم تاوان بازی با منچه قدر میتونه برات سنگین تموم شه. چیزی تا آخر بازی نمونده "پسرم" !
.
.
.
با استرس دور و برش رو نگاه کرد و بعد زنگ در رو به صدا درآورد. بعد از گذشت چند ثانیه، با صدای قدم های کلوچه نارگیلیش که به سمت در میدوید، لبخندی روی لبش نشست و وقتی در نیمه باز شد، تهیونگ خودش رو به زور داخل خونه جا کرد.
CZYTASZ
Your eyes tell || VK || Completed
Fanfiction+ تمومش کن جونگکوک! دیگه تحمل این رفتارهای بچگانه ات رو ندارم! _ من نیاز ندارم که از زبونت بشنوم دوستم داری.. چشمات تهیونگ.. چشمات میگن! خلاصه : جونگکوک، پسر 19ساله ای که سال اخر دبیرستانه و عاشق نقاشی عه. روحیه حساس و شکننده ای داره!! از نظر خودش...