نزدیکی

1.2K 294 62
                                    

" × فقط برای یکبار بود پارک. چیزی که میخواستم رو بهم دادی و چیزی که میخواستی رو گرفتی. دیگه کاری باهم نداریم. "

با اخم به پیامی که نیم ساعتی میشد روی گوشیش اومده بود نگاه میکرد‌. هنوز نمیدونست باید چی جوابش رو بده. دوباره گوشیش زنگ خورد و با دیدن شماره‌ی آشنا فوری جواب داد‌

+ الو...

صدای خسته‌ایی تو گوشی پیچید

× ارسالش کردم برات. همون همیشگی نیست ولی کارت رو راه میندازه.

اخم کرده چنگی تو موهاش فرو کرد و گفت:
+ همون همیشگی رو میخواستم. برای اون بهت پول دادم.

مرد پوزخندی زد و گفت:
× تو پولی به من ندادی پارک‌. نه چیزی که به دردم بخوره.
با صدای نسبتا بلندی غرید

+ اون ساعتی که بهت دادم ۱۰ هزار پوند قیمتشه. اونو بهت دادم که الان بگی اونی که میخواستم رو نداری؟

× اینم دست کمی نداره. حتی میشه گفت بهتره‌.

سرش رو بین دستش گرفت. شدیدا تحریک‌پذیر شده بود و این از شانس خوب اون مرد بود که داشتن تلفنی صحبت میکردن. نمیدونست اگر اونجا و مقابلش قرار داشت، هیچ تضمینی بود که بخاطر قتل عمد دوباره زندانی بشه، هست یا نه.

+ من فقط ازت اون کوفتی رو خواستم. فقط اون...

× اگر ازم کوکائین میخواستی پیدا کردنش اینقدر سخت نبود. اینم به همون سختی مورفین پیداش کردم ولی بهتره. قشنگ میبرت تو فضا...

+ من مورفین میخوام.

فریادش باعث لرزش شیشه‌های خونه شد. مرد هم که انگار کنترلش رو از دست داده بود گفت:
× فنتانیل بهتره. بعدا ازم تشکر...

+ دعا کن دستم بهت نرسه عوضی. پولتو که گرفتی داری کلاهبرداری...

× هی هی... حواست به حرفات باشه. من همیشه اینقدر صبور نیستم.

کلافه از اینکه دستش به هیچ‌جا بند نبود گفت:
+ من ازت... مورفین خواستم.

× همینی که داشتم رو فرستادم. دفعه‌ی بعد میوفتی دنبالم که اینو برات جور کنم.

چشم‌هاش رو بست و نفس لرزونش رو با حرص بیرون داد. اگر شرایطش اینقدر بحرانی نبود میتونست یه دعوای اساسی راه بندازه ولی الان نه. الان به اون دارو نیاز داشت. تمام بدنش تو درد میسوخت و سرش به اندازه کل خونه سنگین شده بود. مجبور بود قبول کنه.

+ کی... میرسه؟

× تا یه ساعت دیگه پیشته. رسید، خبرم کن. میتونی حتی وقتی های بودی بهم زنگ بزنی. مطمعنم شنیدن صدات تو اون وضعیت خیلی جذاب میشه.

عصبی تماس رو قطع کرد و گوشی رو کنارش روی مبل انداخت. دو دستش رو توی موهاش فرو کرد و سرش رو بهشون تکیه داد. دوباره با به یادآوردن قرار دیشبش اخم‌هاش تو هم رفت. چطور بود که همه‌ی آدم‌های دنیا تصمیم به عوضی شدن، گرفته بودن؟ حالا باید وقتی به ملاقات جیمز میرفت چی میگفت؟

Reunion [ Completed ]Where stories live. Discover now