سلام به همگی
امیدوارم حالتون خوب باشه😇
دو پارت رو در قالب یک پارت آپ کردیم و توقع داریم اگر دوستش داشتین با ووتها و نظراتتون خوشحالمون کنین.برای نوشتن هر پارت خیلی زمان گذاشته میشه و ممنون میشیم که ووت رو فراموش نکنین❤🥰
******************
_ بسیار خب. اگر سوالی نیست، میتونیم جلسه رو همینجا تموم کنیم.
نگاهی به تمام افراد حاضر در جلسه انداخت. کسی چیزی نمیگفت. البته... بهتر بود بگه، کسی جرئت نداشت چیزی بگه. طوریکه چانیول رو بعنوان مسئول فروش جدید شرکت معرفی کرده بود، عملا جای بحث بیشتر برای کسی باقی نمیذاشت.
نگاهی به کیونگسو که روی نزدیکترین صندلی نسبت به خودش نشسته بود، انداخت. از اول جلسه تا الان حتی برای یکبار هم سرش رو بالا نیاورده بود و مشغول کشیدن اشکال نامفهومی روی کاغذ مقابلش بود. وضع چان هم دست کمی نداشت. با این تفاوت که فقط با سر به زیر افتاده نشسته بود.
میتونست تو چهرهی همهی اعضای حاضر در اتاق نارضایتی رو ببینه اما در عین حال نمیتونست کمتر از اون اهمیت بده. تصمیمش رو گرفته بود و بعنوان رئیس اون شرکت میتونست هرکاری که میخواد و هرکسی که دلش میخواد رو استخدام کنه. و الان اینکار رو کرده بود. چانیول از همین امروز میتونست بصورت رسمی کارش رو شروع کنه.
_ معاون دو... سوالی ندارید؟
همون لحظه بود که کیونگ سرش رو بلند کرد و آروم گفت:
× نه. سوالی نیست._ پس اگر سوالی نیست... بیشتر از این وقتتون رو نمیگیرم. میتونیم به کارمون...
# خود آقای پارک صحبتی نمیکنن؟ ما چیزی از خودشون نشنیدیم.
نگاهی به حسابدار اصلی شرکت انداخت با اخم سوالش رو مطرح میکرد. متقابلا اخمی کرد. چان هم سرش رو بالا آورده بود و با جدیت به مرد نگاه میکرد. قبل از اینکه بک چیزی بگه گفت:
+ چیزی باید بگم؟ آقای...لبخند کجی روی لبهای مرد شکل گرفت و گفت:
# گرینت. ساموئل گرینت.سری تکون داد و گفت:
+ آقای گرینت. اگر سوالی هست بفرمایید. جواب میدم.
بک تکیهاش رو به صندلی داد و با کنجکاوی بحث رو دنبال میکرد.# دربارهی برنامههایی که دارید، توضیح نمیدید؟ فکر میکنم همه مشتاق باشن بدونن چه برنامهایی برای افزایش روند فروش...
+ ببخشید که صحبتتون رو قطع میکنم آقای گرینت ولی... فکر میکنم خیلی دقیق متوجه علت جمع شدنمون اینجا نشدید. این جلسه فقط یک جلسهی معارفه بود برای اینکه هم من با بقیهی کارکنان شرکت آشنا بشم و هم... بقیهی افراد با من. درباره آیندهی کاری و اهداف و برنامههایی که دارم، بهتره تو یه جلسهی دیگه مفصل صحبت کنیم اینطور فکر نمیکنین؟
YOU ARE READING
Reunion [ Completed ]
Fanfictionاین داستان فصل دوم Revenge هست پس لطفا اول اون داستان رو بخونین :)))) ♡♡♡♡♡♡ پنج سال هم اونقدر طولانی هست که با خیلی مسائل کنار بیای و هم اونقدر کوتاه، که نتونی ببخشی. فراموشی هم سخته وقتی هنوز تو خواب و بیداری گذشتهات از جلوی چشمهات رد میشه. ولی...