• Oneshot [Chanho]

2.6K 278 11
                                        


همین‌طور که سعی داشت دردی که توی بدنش درحال سرایت به تک‌ تک سلول‌هاش بود رو نادیده بگیره، به قصد در زدن قدمی جلو برداشت.
به عنوان لیدر دسته‌ای از بادیگارد‌های آموزش دیده، این حق رو داشت که تا این‌جا بیاد و جلوی در اتاق پسر رئیس بزرگ ایستاده باشه. اما درخواستی که لیدر دسته‌ی آلفاهای پوشش غربی رو تا این‌جا کشونده بود، چی می‌تونست باشه؟
سعی کرد رایحه‌ای که قابلیت به دردسر انداختنش داشت رو کنترل کنه. دستی که برای تسکین دردش رو شکمش گذاشته بود، برای حفظ ظاهر برداشت و با دست مخالفش، در رو به صدا در آورد.
- لی هستم قربان، لیدر پک غربی.
بعد از شنیدن صدای برخورد دو انگشت اشاره و وسطش به در، به فکر فرو رفت. اون هیچوقت پسر ارشد رئیس رو ملاقات نکرده بود. در واقع اون به تازگی از زندگی‌ تجملاتیش توی لاس وگاس و با هدف جانشینی پدرش برگشته بود.
حقیقت این بود که خودش چندان علاقه‌ای به این جانشینی مسخره نداشت. تنها دلیلی که مانع سر باز زدن از دریافت این سمت می‌شد، فرزند ارشد محسوب شدن پسر بود. حتی پدرش هم‌ تمایل چندانی به سپردن بیزینس خودساخته‌اش به پسرش نداشت. چون همه از حقیقت عیاش بودنش خبر داشتن، حتی مینهو. در حقیقت این دلیلی بود که باعث می‌شد با اینکه هیچوقت آلفا رو ملاقات نکرده، ولی ازش متنفر باشه. تموم پک از گند‌کاری‌های پسر سرکش رئیس خبر داشتن.
- بیا تو.
دستش رو به قصد باز کردن در جلو برد که درد فجیعی که داشت، دوباره توی تنش پیچید. ناخودآگاه هیسی کشید و با سعی بر نادیده گرفتن تهوعش وارد شد. به محض ورود با مردی رو‌به‌رو شد که غرق در تمرکز و خیره به لپ‌تاپی که روی میزش بود، درحال تفکر بود. سرش رو بالا آورد و نگاهی به مینهو انداخت. همین‌طور که لپ‌تاپ رو می‌بست تا گوشه‌ای قرار بده، با همون‌ نگاه درنده‌ای که داشت مینهو رو برانداز می‌کرد، گفت:
- فکر‌ نمی‌کنم قبل از این هم رو ملاقات کرده باشیم.
به قصد آشنایی جلوتر اومد. بوی چوب بلوط سوخته‌ی آلفا حتی از پشت میزش هم احساس می‌شد. بویی که امگا رو ترغیب می‌کرد ساعت‌ها جلوی میز بشینه تا فقط بتونه از بلوط خاصش نهایت لذت رو ببره. دستش رو به جلو دراز کرد و گفت:
- چان هستم. کریستوفر بنگ چان، پسر ارشد...
مینهو که به وضوح طاقتش رو از دست داده بود، به سرعت دستش رو توی دست‌های مرد قرار داد و با عجله گفت:
- خوشبختم قربان. لی مینهو هستم.
به سرعت انگشت‌های گر گرفته‌اش، که با حرارتشون خبر از هیتی بی‌موقع می‌دادن رو از بین دست‌های کریستوفر خارج کرد. قدمی به عقب برداشت تا فاصله‌ی مرد و رایحه‌‌اش، که حالا نقش یک جاسوس رو برای لو دادنش بازی می‌کرد، از این کمتر نشه؛ تا مبادا شامه‌ی تیز آلفا حتی متوجه ورود تازه‌اش به هیت وقت نشناسش بشه.
چان که آشکارا از رفتار شتاب‌ زده‌ی مرد، کنجکاو شده بود، درحالی که بانفود کمیابی رو‌به‌روی مینهو ایستاده و نگاه خیره‌اش رو بهش دوخته بود، با چهره‌ی سردش لب زد:
- مشکلی پیش اومده لی؟ به نظر آشفته میای.
مینهو از دردی‌ که گریبان‌گیرش شده بود لب گزید. زمان زیادی از ورودش به دوره‌ی هیت مسخره‌اش نگذشته بود پس نه رایحه و نه اسلیکش توانایی لو دادنش رو در این زمان کم نداشتن‌.
سعی کرد مشکلش رو بیان‌ کنه ولی قوانین این کاخ بهش اجازه نمی‌دادن از حدش فراتر بره. اگر‌ حقیقت برملا می‌شد، احتمال موندنش توی این بازی صفر درصد بود. درسته تا این‌جا اومده بود ولی حالا حتی توی گفتن علت اومدنش هم دو‌دل شده بود.
قبل از این‌که رایحه‌ی کاکائوی شیرینش شروع به پراکنده شدن توی هوای اتاق کنه و گیر چنگال آلفایی با شامه‌ی تیز بشه، سعی کرد قضیه رو جمع و جور کنه و از همون راهی که اومده برگرده:
- ه... هیچی قربان. قصدم خوش‌آمد گویی و آشنایی بود. مزاحم نمی... شم.
در حقیقت دلیلی که باعث وقفه بین کلماتش شد، در وهله‌ی اول هول شدن بود ولی دلیل دومش، همون دردی بود که داشت طاقتش رو طاق می‌کرد. نکته‌ی اصلی قضیه این بود که مرد رو‌به‌روش، تیزتر از انتظارش به نظر می‌رسید. مینهو که به قصد برگشت عقب‌ گرد کرده بود، روحش هم خبر نداشت مرد همه‌ چیز رو متوجه شده. همین‌ که داشت به راه‌ حل مشکلش فکر‌ می‌کرد، مچ دستش بین دست‌های قوی کریستوفر اسیر شد:
- فکر می‌کنم بتونم کمکت کنم. این‌طور نیست؟
به دلایلی نامعلوم هدفش بیرون زدن از اون اتاق و فرار کردن بود، که البته حالا فرار هم هیچ فایده ای نداشت؛ چون از این لحظه به بعد شناخته شده بود و پسر رئیس می‌تونست به راحتی اخراج و از باند خصوصیش بیرونش کنه.
با عجله قدمی به عقب برداشت که چان از برگشتنش استقبال کرد. البته نه به قصد بیرون رفتن، بلکه برای کوبیدنش به در.
حالا صورت لیدر به ظاهر پر ابهت پک غربی کاخ، درست به در چسبیده بود و پسر ارشد رئیس، دو دستش رو از پشت قفل کرده بود.
همین‌طور که از استشمام بوی کاکائوی شیرین و هوس‌انگیز مینهو لذت می‌برد، جلو رفت و با خنده‌ای گوشه‌ی لبش گفت:
- بذار ببینم این‌جا چی داریم! یه امگا که خیلی وقته خودش رو به عنوان آلفا توی بادیگارد‌های پدر من جا کرده؟ باید باهات چی‌کار کنم لی؟ با تو یا بهتر بگم... با اسلیک شهوت‌انگیزت که بوش رو همین الان هم می‌تونم حس کنم.
امگا هنوز هم سعی داشت خودش رو نبازه ولی انگار یادش رفته بود که امگا‌ها داشتن رایحه‌ای شیرین و سافت توی وجودشونه، پس به خودش تکونی داد تا شاید از چنگ چان خلاص بشه.
ترسش باعث می‌شد نتونه ادب رو رعایت کنه پس همین‌طور که برای خلاص شدنش از حصار دست‌های پسر خودش رو تکون می‌داد، با لحنی عامیانه به آلفا توپید:
- هی! راجع به چی حرف می‌زنی؟ به نفعته دست‌هام رو ول کنی.
چان که از پررویی امگا خندش گرفته بود، قهقهه‌ای زد. لب‌هاش رو کنار‌ گوش مینهو برد و زمزمه کرد:
- باید لقب‌هایی که بهت دادم رو آپدیت کنم. خب خب، بذار ببینم. یه امگای آلفا نما و متقلب که اتفاقا رعایت ادب رو هم بلد نیست.
دندون‌های تیزش رو به لاله‌ی گوش پسر کشید. لرزی به تن مینهو نشست و سعی کرد سر چان رو از خودش دور کنه ولی موفق نبود. آلفا بعد از برداشت لب‌هاش از نرمی گوش امگا، لیسی به لب‌هاش زد و با مکثی ادامه داد:
- باید بهت نشون بدم تقاص تقلب، دروغ‌گویی و بی‌ادبی چیه لی مینهو؟ اخراج از پک؟ یا...
مینهو که آینده‌ی شغلیش رو توی خطر می‌دید، میون حرف‌های پسر دوید و گفت:
- من از پک اخراج نمی‌شم.
درحالی که سعی داشت غرور آلفا مانندی که این همه سال برای خودش دست و پا کرده بود رو توی این موقعیت کنار بذاره، با خودش کلنجار رفت و اجباراً سرش رو پایین برد. دندون‌هاش رو بهم کشید و با حرص کلماتش رو ادا کرد:
- یعنی نمی‌خوام اخراج شم... لطفا.
این بار حتی کاکائوی شیرینی که مینهو منتشر می‌کرد هم بوی ترس می‌داد، پس حدسش سخت نبود. چان با رضایت فرومون‌ بلوطش رو آزاد کرد تا سعی کنه پسر رو سست‌تر از چیزی که هست بکنه. قفل انگشت‌هاش دور مچ‌های مینهو رو تنگ تر‌ کرد و با لحنی سرخوش گفت:
- حدس می‌زنم الان بتونیم با هم‌ کنار بیایم. نظرت با یه دوستی با منفعت چیه لی؟ من‌ میتونم مشکلت رو حل کنم و اخراجت نکنم. در عوض تو باید بهم بگی چجوری با حیله توی پک موندی؟
پیشنهاد بدی نبود؛ البته اگر قسمت حل کردن مشکل رو نادیده می‌گرفت. اون داشت بهش پیشنهاد سکس می‌داد اون هم درست وقتی که مینهو بی‌مقدمه هیت شده بود!
دردش دوباره داشت سر باز می‌کرد و باعث سست شدن اساس‌های زندگیش می‌شد. پس چشم‌هاش رو روی هم فشار داد و با حرصی آشکارا و صدایی نسبتا بالا گفت:
- لعنت بهت. قبوله فقط اون دست‌های کوفتیت‌ رو بردار.
جوابی که داد فقط تا حدودی بابت اجبار بود، دلیلی که مینهو مجاب به قبول کردن پیشنهاد آلفا شده بود، رایحه‌ی خواستنیش بود که همین الان هم سلول به سلول بدن مینهو رو تسخیر کرده بود و قصد داشت از پا درش بیاره. درسته که امگا حیله‌گر بود ولی چان حتی از اون هم زرنگ‌تر بود. پس دست‌هاش رو برداشت ولی به جاش پایین تنه‌اش رو به باسن مینهو فشار داد تا بیشتر تحت فشارش بذاره. دست‌هاش رو کنار صورت امگا گذاشت. سمتش خم شد و با لحن خبیثی گفت:
- خب می‌شنوم.
مینهو قسم می‌خورد توی هیچ شرایطی انقدر آرزوی مرگ نکرده بود. تهوع و دردی که نتیجه‌ی هیت بی‌موقع و ناخونده‌اش بود، پوستی که بخاطر شروع‌ دوره‌اش حرارتش بیشتر و بیشتر می‌شد، آینده‌ای که توی خطر بود و آلفای خبیث و شروری که کنار گوشش بود و مدام پایین تنه‌‌اش رو بهش میچسبوند.
امگای درونش که طی ماه‌ها سکوت پیشه کرده بود، حالا برای حس کردن حتی یک لحظه‌ی اون آلفای درنده حاضر بود هرکاری کنه. مثل الان که افسار مینهو رو کاملا به دست گرفته بود و کم کم داشت جلوی چان به زانو درش می‌اورد. باید به امگا حق داد، توی دوره‌ی هیت حساسش با آلفایی مثل کریستوفر برخورد کرده بود که حتی از روی شلوار هم می‌تونست سایزش رو متوجه بشه. سعی کرد راه عاقلانه رو انتخاب کنه؛ پس درحالی که پیشونیش به در تکیه داده شده بود گفت:
- نیاز داشتم وارد پک شم، به عنوان یه آلفا. خانواده‌ای ندارم پس سعی کردم خودم یه زندگی واسه خودم بسازم. ترس از دست دادن کسی رو نداشتم و شرایطم با پک هم‌خونی داشت ولی آلفا نبودم. یک سال پیش...
- بهتر نیست حرفت رو قیچی کنی و بری سر اصل مطلب پسر؟ چرا معطل می‌کنی؟ من مشتاقانه منتظرم.
امگا که کلافه شده بود، درمونده ادامه داد:
- ازت متنفرم.
بعد از گزیدن لب‌هاش به‌خاطر درد طاقت فرسا و رایحه‌ی فریبنده‌ی چان، صحبت رو از سر گرفت ولی سعی کرد خلاصه‌اش کنه:
- کاهنده مصرف می‌کردم تا هیتم رو به تعویق بندازم. به‌خاطر حالت تدافعی و وضعیت قرمزی که توش قرار داریم، رئیس دستور دادن از عمارت خارج نشیم و من نتونستم اون‌ کپسول‌های مزخرف رو تهیه کنم.
چان با کنجکاوی ساختگی که قصدش فقط حرف کشیدن از مینهو بود گفت:
- ولی دلیلی که با پای خودت اومدی توی تله‌ی آلفای شکارچی چی می‌تونه باشه؟
مینهو مردمک‌های لرزونش رو از دید آلفا پنهان کرد و جوابی بهش نداد. قصد داشت از زیر جواب دادن در بره ولی کور خونده بود.
آلفای بلوطی که از اذیت کردن امگا لذت می‌برد، پس از آزادسازی مقدار زیادی از رایحه‌ی بلوط تحریک کننده‌اش، دست‌های مردونه‌اش رو روی پهلوی پسر نشوند و فشارش داد، پایین تنه‌اش رو به باسن مینهو کشید. صداش رو به سکسی‌ترین حالت ممکن تبدیل کرد و با چاشنی اضافی شرارت گفت:
- اوه! دیدی چی‌شد؟ صدات واضح نبود. بلند‌تر حرف بزن مینهو.
امگا بابت حرکت ناگهانی و شهوت‌انگیزی که بدنش دریافت کرده بود، لرزی کرد که از تیر‌رس نگاه درنده‌ی چان دور نموند و باعث پوزخندی روی لب‌هاش شد. توی اون دقایق هزار بار آرزو کرد توی دوره‌ی هیت نبود، تا انقدر مقاومت کردن در برابر فرومون‌های بلوطی چان براش سخت نباشه.
لذت می‌برد! کریس به وضوح از این شرایط و درموندگی امگا لذت می‌برد. مینهو از مخمصه‌ای که تا خرخره درش گیر افتاده بود، کلافه لب گزید و پاهاش رو بهم‌ چسبوند.
- ته هون گفت با امگا‌های زیادی ارتباط داری و شاید کاهنده در دسترست باشه. خود احمقش توی حموم قایم شده بود تا کنترل خودش رو از دست نده و به امگاش خیانت نکنه.
پیشونیش رو از شدت عصبانیتی که حاصل لو رفتن هویتش بود، به در کوبید و با حال زاری لب زد:
- من فقط درد دارم عوضی و این درخواست احمقانه تنها راهی بود که به ذهنم‌ می‌رسید.
بوی هوس انگیزی که از سمت مینهو به مشام می‌رسید، فضای اتاق رو در بر گرفته بود و از همه بدتر، درست زیر دماغ شکارچی می‌چرخید و به شکار ترغیبش می‌کرد.
چان با چهره‌ای جدی، مختصر سر تکون داد و گفت:
- بهت حق میدم. چون با اسلیک خوش‌بویی که داری محاله بین آلفا‌های وحشی من دووم بیاری. حتی اگر الان هم بهت اجازه بدم برگردی، مطمئن باش تا نیم ساعت دیگه زیر یکی از آلفا‌ها‌ی کاخ من داری ناله می‌کنی.
مینهو قصد کرد نگاه غضبناکی به کریستوفر بندازه ولی پایین تنه‌اش عقب کشیده و دست چان آروم وارد شلوارش شد. حرارت انگشت‌های شخص پشت سرش از روی عضلات شکمش رد شد و دمای این ردپا برای لحظه‌ای مسکن درد نفس‌گیرش شد. مینهو که از این وضعیت شوکه شده بود، دستش رو به مچ آلفا رسوند و گفت:
- دستت رو بردار حروم‌زاده. چیکار می‌کنی؟
با این‌ که توی نیازمند‌ترین حالت خودش به سر می‌برد، باز هم قصد نداشت غرورش رو ذره‌ای کنار بذاره و خودش رو علاقه‌مند به اون لمس‌ها جلوه بده. ولی اون همین الان هم مقاومتی براش نمونده بود.
چان رایحه‌ی چوب بلوطش که به تنهایی قدرت داشت پسر رو از پا در بیاره و در مقابلش به زانو بنشونه رو آزاد کرد و کنار گوشش با لحنی آروم و با طمانینه لب زد:
- ششش... رازت همین‌جا می‌مونه امگا. مگه نمی‌خوای از درد خلاص شی؟
رایحه‌ی خواستنی آلفا به مشامش رسید. انگار بدنش رو به سمتش فرا می‌خوند و به یه سکس هیجان‌انگیز دعوتش می‌کرد. مقاومت توی این شرایط از جنگ تن به تن هم سخت‌تر بود پس برای بار دهم توی اون ساعت اخم کرد و نمی‌دونست به عقلش که ندای "انجامش نده" سر می‌داد گوش بده، یا به بدنش که لحظه به لحظه سست‌تر و مثل آهنربا به دست‌های آلفا جذب می‌شد. به هرحال این یکی از منفی‌ترین ویژگی‌های دوره‌های مزخرف و بد موقع بود.
توی اون دقایق فقط دردی که پایین شکمش، درست یه جایی اطراف وی لاینش رو به مرز از هم‌ پاشیدن می‌رسوند، اولویت داشت پس به عقلش خیانت کرد و تنش رو به دست‌های ماهر آلفا سپرد؛ هرچند آینده‌ی خوبی توی کارش نمی‌دید.
دست آلفا توی باکسرش می‌چرخید و برخلاف خواسته‌ی خودش، حس خوبی بهش می‌داد. چان بعد از لمس عضو امگا، بوسه‌ای روی گردنش زد و با شهوتی‌ترین لحن ممکن گفت:
- هوم... یه امگای کاکائویی پر ادعا، که اتفاقا باکسرش خیسه و وجودش لبریز از نیاز به یه آلفاست.
مینهو کارش از گزیدن لبش گذشته بود و رسما درحال کندن اون دو تیکه گوشت خواستنی بود. سخت قصد داشت صدایی از گلوش خارج نشه چون به نظرش ابهتش به عنوان یک آلفا رو زیر سوال می‌برد.
چان که کاملا برعکس امگا گوش‌هاش رو تیز کرده بود تا صداش رو بشنوه گفت:
- بیخیال امگای‌ خیس من. گوش‌هام بی‌صبرانه برای شنیدن سمفونی صدات سکوت کردن.
و سپس طی یک حرکت خبیثانه، انگشت شصتش رو به شکاف سر عضو پسر فشار داد. مینهو دستش رو مشت کرد. هیچ راهی برای خالی کردن حرصش نمی‌دید. در واکنش به حرکت آلفا گفت:
- آه... از این همه زورگویی... چی نصیبت می‌شه عو... ضی؟
چان که به خواسته‌اش رسیده بود و حالا با صدای ناله‌ی پسر عضو خودش هم داشت تغییر سایز می‌داد، خندید و گفت:
- اوم... نمی‌دونی رام کردن یه امگای آلفا‌ نما که قصدش لجبازیه چقدر لذت‌بخشه.
به قصد شنیدن دوباره‌ی اون ناله‌های پر از شهوت از زبون مینهو، با دستش طول و عرض عضو پسر رو طی کرد. بی محابا دستی که از اسلیک و ترشح امگا خیس شده بود رو روی عضوش بازی می‌داد و باعث تزریق لذت و حس خوب به پسری که بین دست‌هاش تحت کنترل بود، می‌شد.
حالا دو رایحه‌ی خوشبویی که داشتن، با هم ترکیب شده و رنگ و بوی یه سکس کثیف رو داشت. حلقه‌ی دستش رو دورش تنگ‌تر کرد و اجازه داد عضو خودش هم تماما پایین تنه‌‌ی مقابلش رو لمس کنه، حتی از روی شلوار.
همین بود! تمام مقاومت امگا همین بود و همین جا برای همیشه مقابل پسر رئیس بنگ شکسته شد. پس سعی اضافه‌ای بر ادامه‌ی کنترل صداش نکرد و با چشم‌های خمارش گفت:
- آه... س... سریع‌تر.
آلفا که به نظر می‌اومد از این بازی که با مقاومت و نقطه ضعف پسر راه انداخته خوشش میاد، دستش رو کندتر حرکت داد. طوری که با هر کلمه نفسش رو بیرون‌ می‌داد و توی گردن مینهو خالی می‌کرد، با صدای بمش گفت:
- داری از دستام لذت می‌بری امگا؟
مینهو نفسش رو با شدت بیرون داد و با تن صدایی نسبتا بالا‌تر از جمله‌ی قبلیش از کلافگی هقی زد و گفت:
- لعنت بهت. اون... دست‌های کوفتیت رو س... ریع‌تر تکون بده. به... بهشون نیاز... دارم.
چان عذاب دادن بیشتر پسر رو جایز نمی‌دید، پس سرش رو کج و حرکت دستش رو تند‌تر کرد. لب‌ها‌ی مینهو فاصله گرفت، دهنش نیمه باز شد و گفت:
-فاک... آه... همین‌جوری... ا... ادامه... بده.
آلفا که کار‌ کشته‌تر از این حرف‌ها بود، دست دیگه‌اش رو به ورودی پسر رسوند و آروم با انگشتش ضربه‌های کوتاهی بهش زد. مینهو اواسط لمس احساسی که برای مدت‌ها تنهایی تجربه‌اش می‌کرد، گم شده بود و داشت لذت رو با تمام وجود حس می‌کرد. کریس به حرکت انگشت‌هاش سرعت بخشید و طولی نکشید که امگا زمزمه کرد:
- د... دارم میام... آه فاک.
چان ناگهان دستش رو کشید. مینهو که انگار از نوک بلند‌ترین قله به وسط دره‌ای پرت شده بود، پاهاش سست شد و توی بغل آلفا افتاد. پسر بزرگ‌تر دست‌هاش رو دورش حلقه کرد و گفت:
-آروم باش پسر. روی تخت ادامه‌اش میدیم.
مینهو رو روی تخت نشوند و تی‌شرت مشکی رنگی که تن خودش بود، با یک حرکت گوشه‌ای پرت کرد. شلوارش رو پایین تخت انداخت و جلو رفت. به قصد ادامه‌‌ی کار نیمه تمومش با امگا، بوسه‌ای روی‌ لب‌هاش زد و دکمه‌های پیرهن سفیدش رو باز کرد تا از تنش خارجش کنه. مینهو با عجله شلوارش رو بیرون کشید و در کسری از ثانیه، هر دو پسر خالی از هر پوششی بودن.
روی بدنش خیمه زد و به چشم‌های وحشیش خیره شد. سرش رو جلو کشید و لب‌هاش رو روی لب‌هاش کوبید. درواقع اون رسما وارد محدوده‌ای شده بود که در اون اهمیتی به شرایطش نمی‌داد و فقط چیزی که لازم داشت رو طلب می‌کرد. رقص لب‌های مقابل، روی لب‌های‌ خون‌مرده ای که کار دندون‌های خودش بود، اون هم قبل از خلاص شدنش از درد.
آلفا اجازه نداد دست‌هاش بیکار باشه و دوباره عضو مینهو رو لمس کرد. حرکاتی که فقط از یک حرفه‌ای که قلق هر بدنی رو می‌دونست برمی‌اومد. این فقط کار کریس بنگ چان بود.
پسر کوچیک‌تر در واکنش به لمس شدنش لب‌های آلفا رو گاز گرفت. کریس تنفس عمیقی کرد تا ریه‌اش رو از بوی کاکائوی مینهو خفه کنه. ازش جدا شد و همین‌طور که به سمت پایین‌تنه‌اش می‌رفت، چشم از چشم‌های خمارش برنداشت. حتی قطع نشدن ارتباط چشمی که برقرار شده بود هم عضو هردو رو سخت‌تر می‌کرد.
دستش رو دوباره روی طول عضوش حرکت داد و این‌بار، یک بند از انگشتش رو وارد پسر کرد. مینهو بدون هیچ کنترل خاصی روی اصواتی که میتونن از گلوش خارج بشن، آهی کشید و به شونه‌ی پهن چان چنگ انداخت. آلفا به قصد لمس بیشتر بدن امگا، پیشروی کرد و انگشت دیگه‌ای هم اضافه کرد. حالا درست توی شرایطی بود که از شدت نیاز، مغزش قابل پردازش نبود و یه چیزی مثل "هیچ" رو در بر می‌گرفت. چیزی که الان توی سر مینهو بود، هیچ چیزی نبود جز لذت خالصی که از طرف دست‌های ماهر بنگ بهش داده می‌شد.
سرش رو از لذت روی بالش کوبید و فاک غلیظی گفت.
چان پوزخندی از سلطه‌ای که روی اون فرد لجباز و بدن خواستیش داشت، زد و انگشت‌هاش رو ریز حرکت داد. لب امگا لحظه به لحظه بیشتر بین دندون‌هاش فشرده می‌شد و نفسش منقطع‌تر می‌شد. تمام این موارد می‌تونست علائم خوبی برای حال خراب مینهو باشه.
آلفا با چشم‌های خشنش حرکات امگا رو برانداز کرد و گفت:
- می‌خوام طعم اسلیکت رو بچشم. هو‌م... باید به خوشمزگی عطرش باشه.
فرصتی به پسر کوچک‌تر برای انجام واکنشی نداد. خم شد و لیس عمیقی به پایین تنه‌ی خیسش زد که مینهو رو تختی رو بین مشتش گرفت و گفت:
- آه... ت... تمومش کن.
چان اهمیتی نداد و بیشتر سعی کرد با بدنش بازی کنه. دوباره و دوباره با زبون داغش پایین تنه‌ی امگا رو طی کرد و خیسیش رو مزه کرد. دو انگشتش رو کج کرد تا پروستاتش رو لمس‌کنه که آه غلیظی از لب‌های لرزون پسر زیرش در رفت.
کریستوفر آروم انگشت‌هاش رو بیرون کشید که مینهو از خالی شدن حفره‌اش ناله‌ی معترضی سر داد. آلفا انگشتش رو به ورودی امگا کشید و ضربه‌های آرومی بهش زد.
- صداش رو می‌شنوی پسر؟ چلپ چلپ! توش می‌تونم نوای التماست رو بشنوم.
توی اون موقعیت کنترل داشتن سخت به نظر می‌رسید. رون‌های مینهو به مرحله‌ی جدیدی از لرزش رسیده بود، پس چان سعی کرد بیشتر از این به امگا درد نده.
باکسرش رو پایین کشید. دستش رو روی دهن امگا چفت کرد و عضوش رو وارد پسر کرد.
مینهو چشم‌هاش رو فشار داد و ناخن‌هاش رو توی بازوی پسر فرو کرد. نفسش منقطع شده بود و نمی‌دونست دردش رو از چه راهی آروم کنه. دردی که رگه‌های لذتی که درش وجود داشت رو نمی‌شد نادیده گرفت. همون درد و لذتی که منبعش یک آلفای عیاش ولی کار بلد بود.
چان دستش رو به نیپل‌ پسر رسوند و همین‌طور که سعی می‌کرد دردش رو تسکین بده زیر گوشش گفت:
- حسش می‌کنی امگا؟ عضوم رو توی... ورودی خیس و داغت... حس می‌کنی؟
نیپلش رو نوازش می‌داد و منتظر بود تا پسر به سایزش عادت کنه. به هر حال مینهو چندین ماه به عنوان یک آلفا زندگی‌ کرده نه یک امگا. دستش رو آروم از دهن پسر برداشت و سعی کرد بوسه‌ای رو شروع کنه. یه بوسه‌ی خیس و دردناک.
به محکم ترین شکل لب‌های امگا رو می‌مکید و انگشتش رو دورانی دور نیپلش می‌چرخوند. بعد از بازی مداوم با برجستگی صورتی سینه‌ی پسر زیر دستش، خم شد و جای دستش رو به دهن گرفت. زبون داغی روش کشید و با دندون‌هاش بهش فشار وارد کرد. مینهو از احساسات مختلفی که همزمان بهش هجوم می‌آوردن تنفس عمیقی کرد که چان عقب کشید و گفت:
- می‌خوام واضح‌تر رایحه‌ات رو حس کنم. آزادش کن.
مینهو که از درد به ملحفه چنگ می‌انداخت، زمزمه کرد:
- فقط... عضو کوفتیت رو... تکون بده و خلاصم کن.
آلفا که ظاهرا حرف امگا به مذاقش خوش نیومده بود، دستش رو به گلوش رسوند و مستقیم توی چشم‌هاش نگاه کرد. اون چشم‌های طلایی آلفا بودنش رو به رخ می‌کشیدن. توی صورت مینهو زمزمه‌ای روی لب‌هاش نشست:
- به من دستور نده لی. منتظرم نذار و فرومون‌های کاکائوییت رو آزاد کن.
طولی نکشید که بوی کاکائو اتاق رو فرا گرفت. چان مستقیما توی گردن مینهو نفسی عمیق‌تر از هربار کشید و همین که احساس کرد حجم تنفس عطر مینهو براش قابل قبول هست، ابرویی بالا انداخت و همون‌طور که با دستش گلوی مینهو رو فشار می‌داد، توی بدن پر حرارت امگا ضربه‌ای محکم زد. عضوش رو کاملا خارج کرد و دوباره وارد حفره‌اش کرد.
مینهو چشم‌هاش رو با لذت بست و آهی کشید. چنگی‌ به دست چان که دور گلوش حلقه شده بود، انداخت. این یکی از کینکی‌ترین سکس‌هایی بود که امگا تا به حال داشته. انتظار و التماس برای کام شدن، لذت هم‌زمان از چند ناحیه و تداخل درد و لذت زیر پوستی.
آلفا ضربه‌های محکمی رو شروع کرد که باعث لرزش بدن مینهو می‌شد. حتی پسر امگا هم شک داشت تحملش رو داشته باشه. عضو چان توی ورودی خیس و ملتهبش مدام کوبیده می‌شد و روی جدیدی از لذت رو بهش هدیه می‌کرد. حتی فکر به رفت و آمد اون جسم داغ و سخت توی سوراخش باعث ترشح بیشتر اسلیک بین پاهاش می‌شد. اتاق رو بوی بلوط تحریک کننده و اسلیک کاکائویی درهم آمیخته فرا گرفته بود.
آلفا دستی که دور گردن پسر بود رو برداشت و لب‌هاش رو جایگزینش کرد. طوری که انگار قصدش کبودی اون ناحیه بود، گردنش رو می‌مکید. صدای لرزون مینهو کنار گوشش تعریف تازه‌ای از شهوت بود چون با صدایی که به‌خاطر ضربه‌های عمیق پسر می‌لرزید گفت:
- آ... آروم تر عوضی... من ماه‌هاست... آه لعنت... همچین رابطه‌ای نداشتم.
چان که غریزه‌ی آلفا بودنش به باقی احساساتش غلبه کرده بود، بی‌توجه به پسر و درد ضعیفش، دست مینهو رو گرفت و وسط وی لاینش گذاشت. امگا ضربه‌هاش رو می‌تونست زیر دستش احساس کنه و بعد از این، آلفا بود که درست جلوی صورتش خمار زمزمه کرد:
-صدای ناله‌ات زیر دست... آه... رئیس جدیدت خیلی لذت‌بخشه امگا. می‌بینی... آه فاک چقدر عمیق دارم... میکوبم توی حفره‌ی داغت؟ زیر دستت حسش... می‌کنی؟ بگو امگای سرکش من... بگو که دوستش... داری.
مینهو که به اوج‌ نزدیک بود، طی یک واکنش غیر‌ارادی پاهاش رو از هم فاصله داد تا ضربه‌های کریس رو تمام و کمال دریافت کنه. سرش رو به بالش کوبید و با چشم‌هایی که از لذت درحال بسته شدن بود، با صدایی با ولوم بالا از شهوت گفت:
- آه... دوستش دارم... ضربه‌های عمیقت رو...داخل خودم... دوست دارم کریس.
چان پوزخندی در نتیجه‌ی اعتراف امگا به برتر بودنش زد. طولی نکشید که مینهو با آه تو گلویی روی شکم هر دوشون خالی شد. چان دو دستش رو به پهلوی پسر زیرش رسوند. بدنش رو بالاتر آورد و سریع‌تر و عمیق‌تر توی بدنش کوبید:
- هیچ می‌دونی... شنیدن ناله‌‌های سکسیت... باعث می‌شه عضوم حتی...آه شت... حتی از این هم.... سخت‌تر بشه؟
مینهو که بعد از ارضا شدنش حساس به نظر می‌رسید، برای دردناک‌تر نشدن ضربه‌های پسر، فقط تونست لب‌هاش رو به هم بچسبونه و دستی که روی پهلوش جا خوش کرده بود رو فشار بده. رد ناخون‌هاش به خوبی روی بدن چان دیده می‌شد و حالا وقت کاشت رد‌پای ناخون‌هاش رو دستش بود.
کریس نگاهی به رد قرمز روی دستش انداخت و کامش با غرشی زیر لب توی سوراخ داغ و ورم کرده‌ی امگا خالی شد. به چشم‌های مینهو که خسته به نظر می‌رسیدن خیره شد. اتصال چشمی‌ای که هنوز هم آثار شهوت توش به خوبی پیدا بود. امگا درست نمی‌دونست دلیلش احساسات ناشیانه‌ی بعد از هیتشه یا چیز دیگه‌ای؛ ولی بدنش رو جلو کشید و لب‌های کریس رو به دهن گرفت.
این تنها حرکتی بود که توی اون لحظه دلش می‌خواست و مغزش فرمان انجام دادنش، اون هم بدون هیچ تعللی رو می‌داد. لب‌های زخمی و دردناک امگا که هم‌چنان با سرعت نفس نفس می‌زد روی لب‌های آلفا تکون می‌خورد و صدای بوسه‌ی شلخته‌شون رو به اتاق هدیه می‌داد.
ساعتی قبل حتی روحش هم خبر نداشت قراره چه اتفاقی براش رقم بخوره. این‌بار کریس بدنش رو جلو آورد و همین‌طور که روی مینهو خیمه می‌زد، به چشم‌های وحشیش خیره شد و با جدا کردن لب‌هاش گفت:
- انگار هنوز سیر نشدی امگای هورنی. دلت می‌خواد بیشتر رئیس رو حس کنی؟ مطمئنی بدنت دووم میاره؟
امگا اخمی کرد و حین سعی کردن برای یادآوری قدرتش توی پک گفت:
- من لیدر دسته‌ی غربیم رئیس. انقدر قدرت بدنیم رو دست کم‌ گرفتی؟
چان لبخندی کنج لبش نشوند و زبونش رو روی رد کبودی گردن پسر کشید:
-هوم... یادم رفته بود با یک امگای ضعیف طرف نیستم. تو مرد جنگنده‌ی تیم‌ منی.
هنوز حتی با غرور بادی به غبعب ننداخته بود که زبون آلفا پوست گردنش رو ترک کرد و کنار گوشش نشست:
- با راند دوم چطوری لیدر قوی؟
بدنش در نتیجه‌ی سبک زندگی آلفا گونه‌اش از هر وقتی بیشتر به یک آلفا نیاز داشت؛ پس تا فرصتش بود، چرا باید از دستش می‌داد؟ مخصوصا الان که با لمس‌ لب‌های داغ چان زیر گلوش، عضوش باز هم داشت کار دستش می‌داد. تردید رو کنار گذاشت و حداقل برای ثابت کردن خودش، حالت تهاجمی رو انتخاب کرد. توی یک حرکت جاش رو با چان عوض کرد و روی بدنش نشست. درحالی که چشم‌هاش رو بابت لمس لای پاش توسط عضو چان می‌بست، خم شد و لیسی به نیپل سخت آلفا زد و حین تکیه دادن دستش به سینه‌ی ستبر پسر، خیره توی چشم‌هاش زمزمه کرد:
- من همین الانش هم دوباره خیس شدم آلفا. می‌دونی که باید مسئولیتش رو گردن بگیری؟ می‌خوام قدرت بدنی مرد جنگنده‌ی تیمت رو بهت ثابت کنم.
چان لیسی به لب‌هاش زد و دستی به سر مینهو که در حال لیس زدن نیپلش بود، کشید و گفت:
- سوپرایزم می‌کنی پسر. هر بار بیشتر از قبل.
امگا پوزخندی رضایت‌بخش زد و گفت:
- تو چی کریستوفر؟ حسش می‌کنی؟ اسلیکم که داره از پوست رونم روی عضوت چکه می‌کنه رو حس می‌کنی؟ آه، باعث می‌شی کنترل بدنم رو از دست بدم.
چان که داشت رخ جدیدی از مینهو رو می‌دید، مبهوت شده زمزمه کرد:
- داری کاسه‌ی صبرم رو لبریز می‌کنی لی. من همیشه هم با ملاحظه نیستم.
به نظر می‌رسید مینهو از این ساید جدیدش خوشش اومده. قسمت نیازمند وجودش رو تمام و کمال در اختیار آلفا گذاشته بود و بابتش حتی ذره‌ای پشیمونی نداشت. از اینکه داشت مقاومتش رو به بازی می‌گرفت حتی بیشتر لذت می‌برد.
رون‌های خیسش رو به هم کشید که در نتیجه عضو چان که درست بین پاهاش بود، به قسمت داخلی رونش کشیده شد و اسلیک خوش‌عطر و وسوسه کننده‌اش رو لمس کرد.
چشم‌هاش رو بست و بابت حرکت مینهو هیسی کشید. دلش نمی‌خواست کنترلش رو دست گرگ درونش بده. سال‌ها بود هیچ امگا، بتا و یا حتی آلفایی قدرت رسوندن کریس به این نقطه رو نداشتن. جایی که مقابل خواسته‌های سرکوب شده‌ی درونش کم می‌آورد. پس با حلقه کردن انگشت‌های مردونه‌اش دور گلوی امگا‌ی خواستنی مقابلش، بدنش رو به سمت خودش کشید و روی لب‌هاش زمزمه کرد:
- پس به جنگ تن به تن دعوتت می‌کنم امگای من! قراره تا صبح توی حفره‌ات بکوبم و به نفعته دم از تسلیم شدن نزنی.


𝒕𝒐 𝒃𝒆 𝒄𝒐𝒏𝒕𝒊𝒏𝒖𝒆𝒅...

Our Wet Story Donde viven las historias. Descúbrelo ahora