پدر جیمین از هیچ هزینهای برای مراسم ازدواج پسرش با جئون جونگکوک دریغ نمیکرد. جیمین در روزهای بعد آلفا رو خیلی کم میدید و سعی کرد فکرش رو بیشتر مشغول گشتن تو دهکده با تهیونگ و خوندن مجموعه کتابهای قفسه کوچک داخل کابین بکنه. تهیونگ تمام وقت کنار جیمین بود و میدونست دوستش هنوز ناراحت و مضطربه.
جیمین و تهیونگ تقریباً کل دهکده رو گشته بودن. بعضی از مردم میایستادن و به اون خیره میشدن و با حالتی گیج اخم میکردن و نمیدونستن جیمین کیه. عدهای هم مشکوک بودن و نمیفهمیدن چرا جیمین بدون هیچکسی غیر از خدمتکارش در حال چرخیدن تو دهکدهست. اما جیمین به نگاههاشون اهمیتی نمیداد؛ فقط میخواست ذهنش رو مشغول کنه تا مجبور نباشه به این فکر کنه که قراره تا چند روز آینده با مردی که نمیشناسه و قطعا عاشقش نیست جفت بشه.
مردم اونجا اکثرا رفتار دوستانهای داشتن. جیمین با افراد جدیدی از کشاورز گرفته تا مغازهدار و اعضای شورای شهر آشنا شده بود. یکی از اعضای شورای جونگکوک یه آلفای خوش تیپ بود که شخصیت بسیار خونگرمی داشت.
اونا جلوی ویترین مغازهای ایستاده بودن و داشتن به یک گوشواره یاقوت کبود که خیلی گرون به نظر میرسید نگاه میکردن که صدای مردونهای از پشت سرشون گفت: "اگر دوستش داری، میتونم به آلفا جئون بگم که اون رو برات هدیه بیاره."
"اوه!" جیمین نفس نفس زد و دستش رو روی قلبش گذاشت و با تعجب به پشت سرش چرخید.
اون مرد موهای قهوهای و چشمای فندقیِ مهربونی داشت. جیمین در حالی که عطر شاد آلفا رو استشمام میکرد، ناخودآگاه لبخند زد.
مرد دستاش رو به نشونه عذرخواهی بالا آورد و گفت: "متاسفم. قصد ترسوندنت رو نداشتم."
"نه، مشکلی نداره." جیمین جواب داد و دوباره لبخند زد.
مرد سرش رو کمی خم کرد. "اسم من هوسوکه. من یکی از اعضای شورای آلفا جئون هستم."
جیمین سری تکون داد و یادش اومد که قبلا یک بار این مرد رو وقت صبحانه دیده. و واقعا متعجب بود که وسط این همه مشغله ذهنیش چطور چهره آلفا رو به یاد آورده.
"از آشنایی باهات خوشحالم، هوسوک. من جیمینم." جیمین خودش رو معرفی کرد و بعد رو به تهیونگ کرد و ادامه داد: "این هم دوست و خدمتکار من تهیونگه."
هوسوک لبخندی زد و سرش رو به سمت تهیونگ خم کرد و بعد رو کرد به ویترین مغازه. "به جونگکوک بگم؟" آلفا با نیشخندی پرسید و به جیمین چشمک زد.
امگا نگاهی به ویترین انداخت و سرش رو به دو طرف تکون داد. "اوه نه! منظورم اینه که اونا واقعا زیبان، اما من هیچوقت از آلفا جئون نمیخوام که چیزی به این گرونی برای من بخره. بعلاوه، اونقدر خوشگلن که شاید فقط سالی یک بار اون رو بپوشم." جیمین مؤدبانه نپذیرفت.
YOU ARE READING
𝐁𝐨𝐮𝐧𝐝 𝐁𝐲 𝐅𝐚𝐭𝐞
Werewolf*محدود به سرنوشت* برشی از فیک: فشار دست جونگکوک رو روی دستش احساس کرد. جرات نداشت مستقیما بهش نگاه کنه اما رایحه آرامشبخش آلفا باعث کاهش شدت ضربان قلبش میشد. نفس عمیقی کشید و متوجه خطاب پدرش شد. " امگا پارک جیمین آیا آلفا جئون جونگکوک رو به عنوان...