بعد از یه شب بیخوابی و نگرانی، جیمین صبح زود با اکراه از تخت بلند شد، حموم کرد و لباسهای بیرونش رو پوشید. با سرعت یه مقدار صبحانه خورد و به سمت مدرسه رفت. ذهنش درگیر جونگکوک و بوسه دیشبشون بود. اون و سوجون بارها همو بوسیده بودن و آلفا در اون خیلی خوب عمل کرده بود. اما هیچکدوم از اون بوسهها هیچوقت بهش احساسی شبیه بوسه جونگکوک نداده بودن. نمیدونست این بخاطر معنی اولین بوسه برای جونگکوک بود یا اینکه تو زمان عجیبی اتفاق افتاد. درست زمانی که جیمین بهش گفت اگه قراره با امگاهای دیگه بخوابه دیگه باهاش سکس نمیکنه، آلفا تصمیم گرفته بود الان وقت مناسبی برای بوسیدن امگا اونم برای اولین باره. اون واقعا منطق جونگکوک رو درک نمیکرد.وقتی به مدرسه رسید تولهها از دیدنش هیجانزده شدن. قلب جیمین با دیدن چهرههای خندون اونا وقتِ نقاشی واقعا سبک میشد و ذوق میکرد. اکثرا نقاشیهاشون یک تِم داشت. ترکیبی کودکانه از تصویر رنگینکمون، کوهها، رودخونه و آدمکهایی که به سختی میشد چهرهای براشون در نظر گرفت. جیمین با ذوق به همشون میگفت که نقاشیهاشون شگفتانگیزه. میدونست که تشویق کردن میتونه انگیزهای بشه و از هرکدوم یه هنرمند تمام عیار بسازه.
حتی بعد از مدرسه به مزرعه گندم رفت و برای خودش شروع کرد به نقاشی کشیدن. این اولین بار بود که از هدیه سوجون استفاده میکرد. کیفیت رنگها عالی و پایه بوم نقاشی هم از چوب گردو و بادوام بود.
جیمین طرح اولیه رو ترسیم کرد و بعد از مدتی بخاطر کمردرد و خستگی راهی خونه شد. تصمیم گرفت بقیه نقاشی رو سریهای بعد تکمیل کنه. داشت به سمت خونه میرفت که از تو ایوان ورودی صدای صحبت شنید. جونگکوک و نامجون همراه با یه گهواره نوزاد اونجا ایستاده بودن. همون گهوارهای بود که آلفا دیشب در موردش گفت. هر دو مردی که ایستاده بودن لبخند میزدن و باهم در مورد چیزی صحبت میکردن. با اینکه گهواره سبک بود و یه نفر از اونا به راحتی میتونست اون رو بلند کنه اما دو نفری و با احتیاط جا به جاش میکردن تا حتی گوشهای از اون آسیب نبینه. گهواره از چوب بلوط ساخته شده بود و جیمین حتی بدون دست زدن بهش میتونست بگه که خیلی محکمه.
نامجون که جیمین رو با سهپایه و رنگ تو دستش دید، ایستاد و بهش لبخندی عمیق زد. "اوه... از دیدنت خوشحالم جیمین. امیدوارم این گهواره با سلیقهت هماهنگ باشه."
جیمین یه بار دیگه خریدارانه به گهواره نگاه کرد. "این فوقالعادهست. من واقعا دوستش دارم. کی اون رو ساخته؟ میخوام شخصا ازش تشکر کنم."
نامجون لبخندی زد و به جونگکوک نگاه کرد.
" من خودم درستش کردم." آلفا شونههاش رو بالا انداخت انگار که کار خیلی سختی نبوده.
جیمین متعجب بود که آیا این همون جفت بیوفاشه؟! خب البته اون گفته بود که از داشتن توله هیجانزدهست. پس شاید نباید خیلی تعجب میکرد. اما دیدن این روی مهربون آلفا یه ذره عجیب بود.
YOU ARE READING
𝐁𝐨𝐮𝐧𝐝 𝐁𝐲 𝐅𝐚𝐭𝐞
Werewolf*محدود به سرنوشت* برشی از فیک: فشار دست جونگکوک رو روی دستش احساس کرد. جرات نداشت مستقیما بهش نگاه کنه اما رایحه آرامشبخش آلفا باعث کاهش شدت ضربان قلبش میشد. نفس عمیقی کشید و متوجه خطاب پدرش شد. " امگا پارک جیمین آیا آلفا جئون جونگکوک رو به عنوان...