میدونست که باید جونگکوک رو چک کنه و مطمئن بشه که حالش خوبه اما اون به خودش مطمئن نبود. نفس نفس میزد و قلبش به شدت تو سینهش میکوبید. تصمیم گرفت به گرگش غلبه کنه و دستش رو برای در زدن روی اون کوبید.وقتی داشت در میزد متوجه لرزش دستش شد. گرگش آشفته بود و درد میکشید و ازش میخواست که وارد اتاق بشه و به آلفاش کمک کنه. رایحه جونگکوک سرشار از درد بود و جیمین دلش برای اون میسوخت؛ حتی اگه احساس میکرد پیوندشون کمی کمرنگ شده. امگا هم قبلا هیت رو تجربه کرده بود و میدونست که بدون داشتن شریک، این مسئله چقدر دردناکه و قطعا برای آلفاها هم همینطوره. اون و جونگکوک هنوز باهم رابطه خیلی خوبی نداشتن و قطعا در حدی نبودن که در حال حاضر رابطه جنسی داشته باشن. بعلاوه اینکه بارداری جیمین بزرگترین عامل سد راهشون بود. امگا همه اینا رو میدونست اما باز هم باید جونگکوک رو چک میکرد.
"جونگکوک؟" وقتِ در زدن به آرومی جفتش رو صدا زد و سرش رو نزدیکتر برد تا بتونه صدای آلفا رو بهتر بشنوه.
امگا صدای غرغر آهستهای رو شنید که به نالهای با صدای بلند تبدیل شد و بعد صدایی مثل بهم ریختن وسایل.
"جونگکوک؟ تو خوبی؟" جیمین وقتی جوابی نگرفت دوباره پرسید.
صدای بهم ریختن بیشتری رو شنید و بعد صدای یک غرغر آروم دیگه؛ اما این بار صداش خیلی نزدیکتر بود. ضربان قلب جیمین با شدت گرفتن رایحه آلفا، بیشتر شد. گرگش بهش التماس میکرد تا پیش جفتش بره و جیمین خودش رو مجبور کرد تا با غرایزش بجنگه و در رو باز نکنه.
جونگکوک زمزمه کرد: "امگا..."، صداش بیشتر با غرغر همراه بود و جیمین احساس میکرد این گرگشه که داره حرف میزنه.
جیمین دستی روی در گذاشت و نفس عمیقی کشید.
"میخوای یه چیزی برات بیارم؟ آب یا غذا؟" امگا در حالی که یه دستش روی شکمش بود پرسید.جونگکوک برای لحظهای ساکت شد اما وقتی دوباره صحبت کرد همه چیز عوض شد.
جونگکوک از پشت در گفت: "من بهت نیاز دارم... لطفا..."
جیمین از این حرف آلفا احساس لرزش کرد. گرگش از این که آلفا اون رو میخواست و بهش نیاز داشت، به شدت هیجانزده بود. با این حال جیمین شک داشت که چکار باید بکنه. میدونست که جونگکوک دقیقا ازش چی میخواست و اون مطمئن نبود که براش آماده باشه. گرگ جونگکوک به تسکین دردش نیاز داشت و امگای جیمین کاملا مشتاق بود که بهش کمک کنه؛ اما منطق انسانیش در تلاش برای مهارش بود.
"جونگ کوک، من-"
صدای جیمین با ناله دیگهای قطع شد. نالهای از درد که قلب جیمین رو فشرد و ارادهش رو متلاشی کرد. اون میتونست این کار رو برای همسرش انجام بده. میتونست بدون اینکه دوباره باهم رابطه صمیمی داشته باشن به جونگکوک کمک کنه. کاملا مطمئن بود که فعلا نمیتونه با جفتش سکس داشته باشه. تا زمانی که مطمئن بشه رابطهشون بخاطر اهمیت دادن به همه، نه صرفا یه نیاز زودگذر.
YOU ARE READING
𝐁𝐨𝐮𝐧𝐝 𝐁𝐲 𝐅𝐚𝐭𝐞
Werewolf*محدود به سرنوشت* برشی از فیک: فشار دست جونگکوک رو روی دستش احساس کرد. جرات نداشت مستقیما بهش نگاه کنه اما رایحه آرامشبخش آلفا باعث کاهش شدت ضربان قلبش میشد. نفس عمیقی کشید و متوجه خطاب پدرش شد. " امگا پارک جیمین آیا آلفا جئون جونگکوک رو به عنوان...