روز قبل از مراسم ازدواج، جیمین و جونگ کوک تو جشن بزرگی که به افتخار اونها برگزار شده بود شرکت کردن. اعضای هر دو پک برای اونها هدایای نفیس تدارک دیده بودن و براشون آرزوهای خوب داشتن.
اعضای پک پارک با خودشون جواهرات و سنگهای قیمتی، چرم و انواع حکاکیهای زینتی و صنایع دستیشون رو به پک جئون آورده بودن.
جیمین برای این مراسم لباسی طلایی پوشیده بود. اما با وسواس سعی میکرد رد ارغوانی که جونگکوک روی گردنش گذاشته بود رو مخفی کنه. امگا از نظر روحی بهم ریخته و عصبی بود چون حدس میزد ممکنه سوجون و خانوادهاش برای تبریک ازدواجش به این مراسم بیان. اون نمیدونست که با دیدن دوباره آلفا چه واکنشی باید نشون بده اما تمام تلاشش رو کرد که رایحهش رو کنترل کنه تا بقیه و مخصوصا جونگکوک، هیجان و عصبی بودنش رو متوجه نشن.
آلفا تو سالن بزرگ کنار او نشست. تازه غذا خورده بودن و حالا وقت هدایا بود. اونها هدیههای خیلی زیبایی از اطرافیان گرفته بودن اما یک برس موی مرواریدی چشم جیمین رو بیشتر گرفته بود. جیمین به مرد آلفایی از پک جئون که اون برس رو ساخته بود لبخند زد و از اون تشکر کرد. و بعد برس رو به تهیونگ داد تا اون رو براش نگهداره.
پدر جیمین یکی از میراثهای خونوادگیشون رو به اونها هدیه داد. یه الماس تزئین شده که جیمین میدونست قبلا متعلق به مادرش بوده... وقتی پدرش در جعبه رو باز کرد، نفس جیمین تو سینهش حبس شد و دستش رو دراز کرد تا اون رو لمس کنه.
پدرش گفت: "مادرت دوست داشت که تو این رو داشته باشی."
آلفا پارک هیچوقت در مورد مادرش صحبت نمیکرد و این الان باعث تعجب جیمین شده بود.
پدرش دوباره در جعبه رو بست و اون رو به جیمین داد: "الان دیگه مال توئه". صداش شکسته بود و جیمین میدونست بخاطر یادآدری خاطرات مادرشه.
امگا لبخند زد و جعبه رو گرفت. این باارزشترین دارایی اون بود که قطعا برای همیشه نگهش میداشت.بعد از پدرش، بقیه اعضای پک پارک جلو اومدن و به جیمین و جونگ کوک هدیههاشون رو دادن. جیمین همیشه تو پکشون محبوب بود. اون در برابر محبت اعضای پکشون لبخند زد و ازشون تشکر کرد.
پسربچه یکی از نجیبزادهها که گاهی به ملاقات پدرش میومد براشون نقاشی دو نفر که دستای همو گرفته بودن رو بهش هدیه داده بود. بالای دو نفر داخل نقاشی تصویر خورشید و ماه بود و لبخند عمیقی روی لبهاشون نقاشی شده بود. اما وقتی جیمین فهمید اون دو نفر تشبیهی از خودش و جونگکوکن، لبخند روی لبهاش خشکید. اون لبخندهای عمیق کاملا جعلی بود و امگا احساس میکرد فریب خورده. خوشبختی برای جیمین دستنیافتنی بود. این رو از زندگی با جونگکوک مطمئن بود.
جیمین از پسر کوچولو تشکر کرد و اون رو تو آغوش گرفت. امگا توله رو محکم تو بغلش فشار داد و بعد اجازه داد که پیش مادرش برگرده. جیمین خیلی تلاش کرد تا دوباره به اون نقاشی نگاه کنه اما براش آزاردهنده بود و نمیدونست آیا هیچوقت میتونه به حس و حال اون نقاشی امیدوار باشه یا نه.
VOUS LISEZ
𝐁𝐨𝐮𝐧𝐝 𝐁𝐲 𝐅𝐚𝐭𝐞
Loup-garou*محدود به سرنوشت* برشی از فیک: فشار دست جونگکوک رو روی دستش احساس کرد. جرات نداشت مستقیما بهش نگاه کنه اما رایحه آرامشبخش آلفا باعث کاهش شدت ضربان قلبش میشد. نفس عمیقی کشید و متوجه خطاب پدرش شد. " امگا پارک جیمین آیا آلفا جئون جونگکوک رو به عنوان...