Chapter 7: Mated

1K 229 11
                                    

روز ازدواج فرا رسید. جیمین از صبح زود بیدار بود و تو جاش غلت میزد. از ترک کردن تخت گرمش و لبخند مصنوعی که برای تمام روز باید حفظ میکرد میترسید. واقعیتِ ناراحت‌کننده‌تر و ترسناک‌تر از اون که قلب جیمین رو به تپش انداخته بود این بود که تا چند ساعت دیگه متعلق به مردی میشد که حتی اون رو به سختی میشناخت. نمی‌دونست باید چه انتظاری داشته باشه. مهم نیست چقدر آرزو کنه که این اتفاق نیوفته؛ خواه ناخواه از فردا باید با جونگکوک زندگی میکرد.

جیمین میدونست که تهیونگ به عنوان یه فرد مورد اعتماد در طول مراسم همراه اونه تا اگه امگا به چیزی احتیاج داشت کمکش کنه. این براش دلگرم‌کننده بود اما در نهایت باید با جونگکوک کنار میومد. بیشتر نگران بود که آلفا بعد از جفتگیری با اون چطور رفتار میکنه. اگه اون الان انقدر رفتار مالکانه و تند داشت پس وقتی به طور رسمی آلفای جیمین میشد چطور عمل میکرد؟

همه این افکار اون رو عصبی میکردن. چاره‌ای نبود. آهی کشید و به اجبار بلند شد. امگا از نظر ذهنی بهم ریخته بود و فقط میخواست امروز به آخر برسه.

آهسته به سمت حموم رفت. تهیونگ از قبل براش صابون و حوله کنار گذاشته بود و داشت دمای آب رو چک میکرد. وقتی رایحه جیمین رو احساس کرد متوجه تندی عطرش شد. به سمت دوستش رفت و به آرومی بازوش رو گرفت.

"جیمین حالت خوبه؟" تهیونگ با نگرانی پرسید.

جیمین خودش رو مجبور کرد اشک‌هایش رو پس بزنه. میخواست قوی به نظر برسه حتی اگه در واقع اینطور نبود.

"من فقط... امروز آخرین روز بدون جفت بودن منه و من هیچوقت فکر نمیکردم اینطور باشه... یه روزی فکر می‌کردم که قراره بهترین روز زندگیم باشه اما... الان به نظر می‌رسه که پایان اونه" جیمین به آرومی گفت و نفس عمیقی کشید‌.

"جیمین می‌دونم که شاید الان غیرممکن به نظر برسه، اما تو اونقدر مهربون و فوق‌العاده‌ای که حتی نمیتونی با کسی که بهت درد میده بد باشی. شاید آلفا جئون با شناختن تو تغییر کن..."

جیمین ناامید بود و دوست داشت از همه چی فرار کنه. حرف دوستش رو قطع کرد: "آلفا جئون تا الان فرصتای زیادی داشته که مهربونیش رو به من نشون بده ولی تنها کاری که کرده قدرت‌نمایی برای من بوده. طوری که هنوزم سرم از فکر کردن بهش درد میگیره."

تهیونگ به آرومی سری تکون داد؛ تسلیم حرف دوستش شد و به جیمین حق داد عصبانی باشه. هرچند هیچوقت نمیتونست بفهمه جیمین واقعا چه حسی داره اما میدونست تنها چیزی که میخواد خوشحالی دوستشه.

"من برای تو اینجام مینی. هیچوقت نمیذارم تنها بمونی." تهیونگ قول داد و دوستش رو محکم در آغوش گرفت.

جیمین در حالی که رایحه آرام‌بخش دوستش رو استشمام می‌کرد گفت: "متشکرم ته".

تهیونگ یک بار دیگه اون رو فشرد و رها کرد و بعد اون رو به سمت حموم کشید. مثل هزاران بار قبل به جیمین کمک کرد که لباس‌هاش رو دربیاره و برای حموم کردن آماده بشه. برهنگی برای اونا عجیب نبود چون تهیونگ از زمانی که یادش می‌اومد خدمتکار اون بود و براش عادی بود که واسه حموم کردن به جیمین کمک کنه. امگای بلوند به تهیونگ اجازه داد تا روغن‌های معطر رو به حموم اضافه کنه تا به بدن جیمین عطری شیرین‌تر بده و بعد جیمین رو رها کرد تا خودش رو بشوره و ریلکس کنه.

𝐁𝐨𝐮𝐧𝐝 𝐁𝐲 𝐅𝐚𝐭𝐞Donde viven las historias. Descúbrelo ahora