Chapter 13: First

1K 253 34
                                    


جیمین برای دور کردن ذهنش از اتفاقات زندگیش تصمیم گرفت خودش رو با کار کردن مداوم داخل پک مشغول کنه. هر کاری که ازش خواسته میشد با کمال میل انجام میداد. سرگرمی‌هایی مثه آشپزی، آواز خوندن و نقاشی که بهش علاقه‌مند بود هم باعث گذروندن اوقات خوشش میشد. اون عاشق توله‌ها بود پس تصمیم گرفت یه بخش از زمانش رو به اون‌ها اختصاص بده. طی یه جلسه با حضور جونگکوک و هوسوک، جیمین به عنوان مربی به مدیر مدرسه که یه امگای میانسال و مهربون به نام مینجی بود، معرفی شد. تو اولین برخورد اون‌ها، مینجی به گرمی جیمین رو در آغوش گرفت و از زیباییش تعریف کرد. 

"خدای من... سرآلفای ما خیلی خوش‌شانسه که همچین همسر زیبایی داره. پک ما به داشتن تو افتخار میکنه امگا جئون." مدیر مدرسه با مهربونی گفت و باعث شد فامیلی که به امگا نسبت داده شده بود تو سر جیمین طنین انداز بشه. جئون…جئون…جئون…

جیمین با احترام گفت: "ممنونم، اما نیاز به تشریفات نیست؛ لطفا من رو جیمین صدا کنین."

امگا سرش رو به تایید تکون داد. "پس تو هم من رو مینجی صدا کن عزیزم."

جیمین لبخند عمیقی زد. اکثر افراد پک جدیدش با اون خیلی صمیمی و خوش برخورد بودن. به نظر میرسید از قضا بی‌عاطفه‌ترین فردِ اینجا جفت خود جیمین باشه.

از جیمین تو مدرسه با آغوش باز استقبال شد. البته امگا به مدیر گفت که نمیخواد اونجا تدریس کنه و فقط میخواد تو هر فعالیت و برنامه‌ای که نیاز به کمک داشتن، همراهی کنه. اون معلم خوبی نبود و شیوه تدریس رو بلد نبود اما میتونست از مفید بودن و وقت گذرونی با توله‌ها لذت ببره. مینجی با کمال میل پیشنهاد کمک جیمین رو قبول کرد. گویا از مهارت‌ها و هوش امگا باخبر بود.

"توله‌ها از مطالب آموزشی و درسی که ما بهشون میگیم خسته میشن. اما به جرات میتونم بگم اونا دوست دارن طراحی و نقاشی رو به طور هفتگی انجام بدن. این یه زنگ تفریح بین کلاس‌های درسیشونه." مینجی با چشمایی مهربون گفت. به نظر میرسید اون واقعا این ایده رو دوست داره.

بعد از صحبت با مدیر مدرسه جیمین برنامه‌ریزی کرد که هر چهارشنبه بیاد تا به بچه‌ها نقاشی آموزش بده. مینجی بهش گفته بود که کلاسشون دوازده توله داره، بنابراین امگا تعداد کاغذها و رنگی که باید برای بچه‌ها تهیه میکرد رو به ذهن سپرد. اون واقعا هیجان‌زده و خوشحال بود که میتونه جایی کار کنه که براش لذت‌بخشه.

همچنین با تهیونگ برنامه ریخت که باهم برای خرید و چیدن وسایل نوزاد برن. توله‌ش خیلی کوچولو بود و هنوز خودش رو نشون نمیداد اما باز هم باید خریدن وسایلش رو شروع میکرد. این که تهیونگ به عنوان همراه و کمک باهاش باشه بهترین ایده بود. دوستش بلافاصله این پیشنهاد رو قبول کرد. خیلی مشتاق بود. کار تهیونگ تو دکوراسیون و تزئینات عالی بود و نمیتونست صبر کنه تا اتاق توله کوچولوی جیمین رو بچینه.

𝐁𝐨𝐮𝐧𝐝 𝐁𝐲 𝐅𝐚𝐭𝐞Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang