Chapter 27: Plans

970 216 65
                                    

جونگکوک مدت کوتاهی بعد از صحبت با همسرش تصمیم گرفت جلسه‌ای داخل شورا برگزار کنه‌. اعضا با شنیدن تصمیمی که بین زوج جئون گرفته شده بود، همگی فورا طرف جونگکوک رو گرفتن و خواستار انتقام شدن. کدوم گرگ عاقلی میتونست آروم سر جاش بشینه وقتی آلفایی از یک پک دیگه توله‌ش رو کشته بود؟ اوه معلومه که نه. قطعا جهنمی برای حساب‌ پس دادن وجود داشت. با این حال بعضی از اعضای شورا از جمله نامجون در مورد روش انجام این انتقام نگران بودن.

"پک لی یک پک بزرگه که نفوذ بسیار زیادی دارن. ما باید کاملا مراقب باشیم. اما من قلبا با این انتقام موافقم. حداقل آلفا لی باید بمیره." نامجون قاطعانه گفت. آلفا از اینکه دوستش و جیمین رو اونقدر بیچاره میدید واقعا متنفر بود. از دست دادن یورا برای همه اهالی پک جئون از جمله نامجون، سخت و غم‌انگیز بود و همه تقاضای خون‌خواهی نوزاد بی‌گناه رو داشتن.

جونگکوک سری تکون داد. آلفا هنوز هم بخاطر غم و اندوهی که توی قلبش احساس میکرد از هم پاشیده بود. میدونست که باید سریع عمل کنه و به خودش و جفتش با گرفتن انتقام کمی آرامش بده. جیمین هنوز بخاطر جراحاتی که بهش وارد کرده بودن تو خونه در حال مداوا بود. جونگکوک قسم خورده بود هرکدوم از اونایی که به خودشون جرات دادن تا به جفت و توله‌ش آسیب بزنن رو سلاخی کنه‌. گرگش آروم و قرار نداشت و سعی میکرد با خشم، کنترلش رو به دست بگیره اما جونگکوک مقاومت میکرد؛ چرا که میدونست یه حمله وحشیانه و بدون برنامه نتیجه‌ای جز شکست و کشته شدنش رو به دنبال نداره. لی چول به اندازه‌ای که یه آدم ظالم و روانی بود، حیله‌گر و باهوش هم بود. و این کار رو سخت میکرد. اون‌ها باید با احتیاط تو این راه قدم برمیداشتن.

"اونجا رو قراره به یه مهمونی کوچیک برای خودمون تبدیل کنیم. مهمونی ریختن خون لی. فقط باید از مسدودکننده رایحه استفاده کنیم تا نتونن ردمون رو بزنن. ما باید از راه مخفی وارد پکشون بشیم و به محض اینکه آلفا لی رو تنهایی پیدا کردیم کارش رو تموم کنیم. من شک دارم افراد قبیله‌ش چیزی در مورد کاری که کرده بدونن. حتی اگه ما رو در حال کشتن اون حرومزاده دستگیر کنن، وقتی بهشون بگیم چطور یه توله کوچولو رو بدون هیچ گناهی کشته و بدونن من پدر اون توله‌م، واقعا شک دارم ازش حمایت کنن. شورای اون همیشه آدمای منفوری بودن و مثل خود لی چول، بدطینت و خبیثن؛ اما طبق اون چیزی که من شنیدم، بقیه اعضای پک آدمای آروم و بی‌آزارین." جونگکوک توضیح داد و زمزمه‌های موافقت با گفته‌هاش رو بین اعضای شورا شنید.

"چند نفر باید همراهت بیان. تنهایی مساوی با شکسته. کسایی رو برای این کار تو ذهنت داری؟" نامجون رو به سرآلفا پرسید.

"چهار نفر بیشتر نیاز نیست. شاید هم سه تا. چون باید مخفیانه وارد بشیم، جمعیت زیاد احتمال لو رفتنمون رو بیشتر میکنه. خودت و هوسوک از کسایی هستین که در نظر داشتم. البته اگه خودتون موافق باشین. من به مبارزای قوی و چابک نیاز دارم." جونگکوک به هر دو نفر از دوستانش نگاه کرد و هر دو با احترام سرشون رو خم کردن.

𝐁𝐨𝐮𝐧𝐝 𝐁𝐲 𝐅𝐚𝐭𝐞حيث تعيش القصص. اكتشف الآن