فردای اون روز جیمین تصمیم گرفت قبل از اینکه دوباره با جونگکوک رابطه صمیمی و جنسی برقرار کنه، صحبت کنن. دلش نمیخواست هیچ راز یا سوتفاهمی بینشون وجود داشته باشه. این فرصت چند روز بعد از خواستگاری جونگکوک فراهم شد. زمانی که جیمین احساس کرد هیتش داره نزدیک میشه. از فکر اینکه اولین هیت بعد از بارداریش قرار بود به سراغش بیاد، مضطرب و نگران بود. یاد روزهایی افتاد که هیت دردناکش رو بدون آلفا سپری میکرد. اون جونگکوک رو میخواست و حالا که به هم نزدیک شده بودن، دوست داشت همسرش برای رهایی از اون درد کمکش کنه.
اما باید قبل از اینکه عقلش رو توی هیت از دست میداد، با جونگکوک صحبت میکرد. گرگهای امگا در طول هیت همیشه تقاضای توله از آلفاشون داشتن و این تو خط مقدم ذهنشون نهادینه شده بود. جیمین میدونست که گرگش هنوز هم بخاطر اتفاقی که برای یورا افتاده، دلشکسته و غمگین بود و نمیدونست که توی این هیت چطور قراره واکنش نشون بده. بزرگترین دلیلی که باید با جونگکوک صحبت میکرد این بود که آلفا دقیقا همون غم و ناراحتی رو تجربه کرده بود و هیچکس دیگهای به جز اون نمیتونست امگا رو درک کنه.
اون روز جیمین بعد از جلسه شورا به جونگکوک گفت که شب تو خونهشون میخواد در مورد مسئلهای با اون صحبت کنه. آلفا بلافاصله مضطرب شد و پرسید حال جیمین خوبه یا نه؟ و امگا با لبخندی بهش اطمینان داد که هیچ مشکلی پیش نیومده و این یه گفتگوی صمیمیه. بعد راهی مدرسه شد و عصرش رو با آموزش نقاشی به تولهها گذروند.
وقتی در پایان روز جونگکوک به خونه اومد، بلافاصله دنبال جفتش گشت تا مطمئن بشه که مشکلی پیش نیومده. وقتی آلفا وارد پذیرایی شد، جیمین کتابی که در حال خوندنش بود، روی مبل گذاشت و ایستاد.
"سلام آلفا." جیمین گفت و با لبخندی سعی کرد رایحه پر از تشویش جفتش رو آروم کنه.
"سلام جیمین. در مورد چی میخواستی صحبت کنی؟ مشکلی پیش اومده؟ حالت خوبه؟" جونگکوک بلافاصله با نگرانی سوالی که از ظهر ذهنش رو مشغول کرده بود پرسید.امگا سرش رو برای رد این سوال تکون داد. "نه... خب... نه واقعا مشکلی پیش نیومده. من فقط میخواستم در مورد چند چیز کوچیک باهات صحبت کنم و مطمئن بشم که قبل از... قبل از هیتم همه چیز بینمون حل شده."
جونگکوک به وضوح سر جاش یخ زد. گونههاش کمی سرخ شد و گرگش از فکر اینکه جفتش به هیت میره و قراره درد بکشه بیقرار بود.
"اوه... در مورد چیه؟" جونگکوک پرسید.
"من تو دوره قبل از هیتم هستم. به زودی شروع میشه و دلم میخواد قبل از اینکه واردش بشم در مورد روندش باهات صحبت کنم.""البته. من هر کاری بهش نیاز داشته باشی انجام میدم. هرکاری که باهاش احساس راحتی کنی." جونگکوک با آرامش به جفتش اطمینان داد و جیمین از رفتار باملاحظه آلفا لبخند گرمی به لبهاش نشست.
YOU ARE READING
𝐁𝐨𝐮𝐧𝐝 𝐁𝐲 𝐅𝐚𝐭𝐞
Werewolf*محدود به سرنوشت* برشی از فیک: فشار دست جونگکوک رو روی دستش احساس کرد. جرات نداشت مستقیما بهش نگاه کنه اما رایحه آرامشبخش آلفا باعث کاهش شدت ضربان قلبش میشد. نفس عمیقی کشید و متوجه خطاب پدرش شد. " امگا پارک جیمین آیا آلفا جئون جونگکوک رو به عنوان...