شاممون رو خوردیم و حالا نشسته بودیم دور هم . از هر چیزی صحبت می کردیم که با صدای هوسوک هیونگ نفسم قطع شد
€ هی تهیونگ ، رابطت با هیونا چطوره؟
*چی؟*
تهیونگ نگاهی بهش انداخت و گفت
_خب...خوب پیش میره همه چیز ، ولی چطور؟
€نمیخوای بهش پیشنهاد ازدواج بدی؟
*نه نه تروخدا نکن هیونگ ، راجع بهش حرف نزن قلبم نمیزنه *
با این حرفش بقیه هم سر تکون دادن
_چیشده همه یهویی به فکر ازدواج من افتادن؟ بابا هم چند وقته مدام راجبش صحبت میکنه
هوسوک هیونگ خندید و گفت
€راستش نمیتونم مخفی کنم ، پس بزار بگم
بابات ازم خواست ببینم نظرت چیه ، به ازدواج فکر میکنی یا نه چون بنظرش خیلی دیر شده برات منم گفتم نامحسوس ازت می پرسمبعد نگاهشو به تابلوی عکس پدر داد و با حالت دراماتیکی گفت
€آه آقای کیم من رو ببخشید ، نمی خواستم خیانت کنم
که بقیه خندیدن
ولی مغز من داشت منفجر میشد*چی؟ بابا؟ نه یعنی انقدر جدیه؟ چیکار کنم. خدایا چیکار کنم ، بگید همش دروغه . بگید دارم کابوس میبینم*
که یهو دستای یونگی هیونگ رو روی دستام حس کردم
با چشم هایی پر از التماس بهش نگاه کردم و اون هم سریع دستشو برداشت و رو به بقیه گفت÷الان چه وقت این حرفاست ، زوده برای ازدواج .
صدای جیمین هیونگ اومد
○چرا زود باشه؟ بخوام صادق باشم از هیونا خیلی خوشم نمیاد ولی باهاش دشمنی ای هم ندارم. تهیونگ هم که دوستش داره .
*نه جیمین هیونگ ، تو دیگه نه*
یونگی پوزخند عصبی ای زد و بهش تیز نگاه کرد
÷اگه زود نیست پس الان خودت ازدواج کردی؟○موضوع من فرق داره
÷چه فرقی مثلا؟
جیمین دهنش رو باز کرد که جوابش رو بده ولی انگار پشیمون شد و سوجوش رو سر کشید_خب حالا ، این راجب زندگی منه چرا شماها می پرید به هم .
و اون هم نوشید
بعد نگاهش رو روی خودم حس کردم
نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم دوباره خودم رو بزنم به اون راهTaehyung pov :
*چرا توی دورترین نقطه از من نشستی
چرا اینجوری شدی پسر کوچولوم
سه ساله روز به روز داری ازم دور تر میشی
چرا نمیتونم بفهمم چیشده
من چیکار کردم*●فلش بک به 18 سال قبل●
#تهیونگا ، باید خوب حواست به جونگکوک باشه ، هواش رو داشته باش که یه موقع حس تنهایی نکنه
YOU ARE READING
Amygdala
Romance❗در حال ادیت❗ _نبینم بغضتو قلبِ هیونگ . با قلبی پر از درد لبخند زدم +چیزی نیست هیونگ ، از خوشحالیه ___________________________________________ عشق یک طرفه همیشه دردناکه ؛ ولی از اون دردناک تر دل باختن به کسیه که تورو برادر کوچکتر خودش میدونه ، اینک...