گاه خود را فریب می دهیم .تظاهر به داشتن هویتی که روحمان با آن غریبه است ، کار پرتکرار این روزهایمان شده و از شدت فریب دادن ، خود نیز به این باور رسیده ایم که هویت انتخابیمان ، فی الواقع هویت اصلی ماست .
لیکن روزی تلنگری خواهیم خورد و دیوار تظاهرمان فرو خواهد ریخت .
آنگاه ماییم و هویت و ریشه ی خاک خورده مان که پشت دیوار دروغ و ریا ؛ سالها پنهان شده بود .
و هنگامی که حقایق آشکار می شوند ، این رعب و وحشت است که جان و جهانمان را دربر می گیرد ."شروع فصل دوم "
+وقتی متوجه احساسات متفاوتش نسبت به خودت شدی ، چه حسی داشتی؟
_ترسیدم .
+از چی؟
_از اینکه از دستش بدم . از اینکه ... از اینکه ... ن..نمی دونم .
+و ترست رو در غالب عصبانیت تخلیه کردی؟_شاید . فقط می دونم که در اون لحظه ذهنم خالی بود و در عین حال پر بود از افکار متفاوت . افکاری که من رو می ترسوند .
+بیشتر راجبشون توضیح بده .با خم شدن رو به جلو کتش رو از تنش خارج کرد ، اون رو روی طرف دیگه ای از کاناپه گذاشت و دکمه ی دیگری از پیراهنش رو باز کرد .
احساس خفگی بهش هجوم آورده بود .
نفس عمیقی کشید و کلافه شروع به حرف زدن کرد . حرف هایی که مدت ها در درونش نگه داشته و حالا احساس خفگی شدیدی که بهش هجوم آورده بود از شدت حرف های تلنبار شده ی درون قلب و ذهنش بود ._من یه مرد سی و چهار سالم خانم .
سی و چهار سال به این شکلی که می بینید زندگی کردم . در تمام زندگیم با زن های زیبای متفاوتی معاشرت کردم و قرار گذاشتم .
همین حالا که در مقابل شما نشستم ، در واقع توی رابطه ای چهار سالم . رابطه ای که با وجود سردی و دوری این اواخر در هرصورت وجود داره و نمی تونم انکارش کنم .درسته ، هرگز در قید و بند روابطم نبودم و شاید اغلب تعهدی به اونها نداشتم . قبول دارم که روابطم همیشه پیچیده و مملو از احساس تنوع طلبی و اغلب خیانت بوده .
اما به هرحال موضوع من راجب تمایلاتمه .
در تمام زندگیم هرگز حتی برای لحظه ای تصور اینکه بخوام با پسری توی رابطه باشم رو نداشتم .
صادقانه بگم . حتی تصور اینکه بخوام با پسری بخوابم برام چندش آور و عجیب بوده .
چرا راه دور بریم؟ یکی از دوستانم چند ماه پیش اعتراف کرد که گویا از چندین سال قبل گرایش متفاوتی داشته و به پسر ها تمایل داره .
همه بهش این رو نشون دادن که گرایشاتش به خودش مربوطه و کسی قرار نیست قضاوتش کنه ، از جمله خودم .
اما خوب به یاد دارم که همون شب ساعتها به این موضوع فکر کردم و هیچ جوره برام قابل قبول نبود که چطور ممکنه یک فرد به همجنس خودش تمایل داشته باشه؟و حالا همچین مردی متوجه میشه برادرش که از همه چیز و همه کس براش عزیزتره همچین گرایشاتی رو داره و از همه مهم تر ، تمام سالهایی که من با احساسات پاک برادرانم بهش محبت و ابراز علاقه می کردم ؛ در پس ذهن اون افکار جنسی ای راجب من وجود داشته .
و عصبانیت شدید من در اون روز و حتی تا مدتها بعدش ، به دلیل این بود که احساس می کردم از اعتمادم سوع استفاده شده و پسر پاک و معصومم- منظورم برادرمه - همچین احساسات ناخالص و ناپاکی رو به من داره .
YOU ARE READING
Amygdala
Romance❗در حال ادیت❗ _نبینم بغضتو قلبِ هیونگ . با قلبی پر از درد لبخند زدم +چیزی نیست هیونگ ، از خوشحالیه ___________________________________________ عشق یک طرفه همیشه دردناکه ؛ ولی از اون دردناک تر دل باختن به کسیه که تورو برادر کوچکتر خودش میدونه ، اینک...