Taehyung pov :
"این پسر منه؟"
"جونگکوک من انقدر بزرگ شده؟"چشم هام رو بستم و دست هام رو گذاشتم روی شقیقه هام
"خسته شدم"
"از این دوری خسته شدم پسر بد"
"باید فقط پنهان میموند"
"نباید آرامش زندگیمو ازم میگرفتی "
"نباید زندگیمو ازم میگرفتی "
"از اینکه نمیتونم عطرتو با تمام وجود حس کنم متنفرم"
"از اینکه باهات تلخ حرف بزنم متنفرم"
"از اینکه باهات اینطوری رفتار کنم متنفرم"
"ولی چیکار میشه کرد؟ کاری میتونم بکنم؟"___________________________________________
یک هفته مثل برق و باد گذشت ، البته برای بقیه
برای جونگکوک و تهیونگ به اندازه ی هفت سال گذشته بود و هرروز چه توی اون شرکت و چه توی خونه برای هردوشون عذاب بودتهیونگ هرشب یا تا دیروقت بیرون بود و مست به خونه برمیگشت یا کلا نمیومد
انگار تمام تلاشش رو میکرد که از جونگکوک دور بشه و فرار کنهجونگکوک از حموم خارج شد و در حالی که فقط یه شلوارک مشکی تنش و یه حوله ی کوچیک دور گردنش بود به طبقه ی پایین رفت . خوابش نمیبرد پس تصمیم گرفته بود یه دوش بگیره
اما با صدایی که از آشپزخونه اومد بین راه متوقف شد
حتما تهیونگ بود ، پس نباید باهاش روبرو میشد که اذیتش کنه نه؟
خواست برگرده ولی با صدای شکستن چیزی رفت سمت آشپزخونه
+چیشد-با دیدن تهیونگ که کف زمین نشسته و به کابینت تکیه داده بود تعجب کرد
+ه..هیونگ؟ خوبی؟ چیشده؟
اما تهیونگ فقط به روبرو زل زده بود و جوابش رو نداد
کم کم نگرانی توی کل وجودش رخنه کرد
+هیونگ حالت-
_گمشو
بعد از جاش به زور بلند شد و تنه ای به جونگکوک زد و رد شد
Jungkook pov :آهنگ hotline (edit) از Billie Eilish رو پلی کنید
شوخیه نه؟
دیگه نمیتونم تحمل کنم
+بسه بسه بسههه
با فریادم سر جاش متوقف شد و با حالت گیجی برگشت سمتم
+چرا داری اینجوری میکنی با خودت؟ باشه باشه ازم چندشت میشه ، رو مختم ، حالتو بهم میزنم باشهه
فقط میتونستی بهم بگی برم از این خونه
میگفتی گورمو گم کنم
منم قبول می کردم
من به خاطرت حاضرم آدم بکشم
حاضرم خودمو بکشم
حاضرم زندگیمو تباه کنم
ولی تو خوشحال باش
تو خوب باش
تو-
نتونستم ادامه بدم و بغض راه گلومو بست_خوشحال باشم؟
سرمو آوردم بالا که چشم های پرش رو دیدم و آب دهنم رو قورت دادم
_خوب باشم؟
_چطوری خوب باشم؟ چطوری مثل قبل ادامه بدم؟ برادر کوچولوم ، تنها امید زندگیم ، نور زندگیم ، عمرم ، وجودم ، بچم-
چشم هاش رو محکم بست ، جابجا شدن سیبک گلوشو دیدم و با مکثی ادامه داد
_بچمو از دست دادم
قلبم فرو ریخت
دلم میخواست همونجا بمیرم برای صدای لرزون و نگاه مظلومش
منو چندش و حال بهم زن میدونست؟ غرورمو شکوند؟ کتکم زد؟ به جهنم .
حاضرم بمیرم براش ، غرور چیه؟
چند قدم طی کردم و نزدیکش شدم
+ه..هیونگ منو از دست ندادی
من اینجام ، قسم میخورم اذیتت نمیکنم
قسم میخورم تو زندگیت دخالت نکنم
قسم میخورم جوری زندگی کنم که اصلا یادت بره همچین حسی بهت داشتم
فقط پیشم باش
مثل قبل باش
هیونگ اگه منو نخوای من میرم ، قول میدم که میرم
ولی بدون جونگکوکی که داری میبینی روح و قلبش رو از دست میده و با یه کالبد تهی از روح از این خاک بیرون میره
+تباهم نکن
زندگیمو ازم نگیر هیونگ
کتکم بزن باز
فحش بده
داد بزن
ولی ولم نکن
پسر کوچولوتو ول نکن
هیونگ من میمیرم
قسم میخورم میمیرم بدون تو
YOU ARE READING
Amygdala
Romance❗در حال ادیت❗ _نبینم بغضتو قلبِ هیونگ . با قلبی پر از درد لبخند زدم +چیزی نیست هیونگ ، از خوشحالیه ___________________________________________ عشق یک طرفه همیشه دردناکه ؛ ولی از اون دردناک تر دل باختن به کسیه که تورو برادر کوچکتر خودش میدونه ، اینک...