+بکهیون؟
_بکهیون؟بکهیون خنده ای کرد و با تعجب به جونگکوک نگاه کرد
◇باورم نمیشه ، نشناختمت اول پسر
بعد مشتی به شونه ی اون زد
◇تو هم که همچنان با قدرت داری ادامه میدی ، چرا پیر نمیشی تو؟
با جمله ای که رو به تهیونگ گفت اون چشم هاش رو چرخوند و گفت
_انگار نه انگار هفت سال ازت بزرگترم
بکهیون خنده ای کرد و بغلش کرد
_عایشش دور شو ازم
◇من که میدونم دلت برام تنگ شده بود تهیونگی
بعد لب هاش رو آویزون کرد که با مشت تهیونگ توی کلش اخمی کرد و هلش داد
◇فاک یو ، میرم پیش جونگوگیم . بیا اینجا ببینم
+ قبول نیست اول باید منو بغل میکردی◇چه غلطا
بعد دستش رو انداخت دور شونش و گلسش رو به گلس توی دست جونگکوک زد و گفت
◇به سلامتی جمع سه نفرمونتهیونگ دوباره چرخی به چشمش داد
◇چرا انقدر دور وایسادی ، بیا نزدیکتر نمیخورمت
+مشکل تو نیستی ، میترسه من بخورمشبا حرفش تهیونگ اخمی کرد و نوشیدنیش رو سر کشید
بکهیون ابرویی بالا انداخت و بعد از مکثی ادامه داد :
◇در ضمن تبریک میگم بابت شعبه ی دوم ، پیشرفت خیلی بزرگیه .
+مرسی هیونگ . خوشحالم که امشب اومدی
بکهیون لبخندی زد و ابرو هاش رو داد بالا
◇هومم ، تهیونگ تو چی؟ ابراز خوشحالی کن . من که میدونم زندگی بی من صفا نداشت سالها_خیلی حرف میزنی
خندید
رو به جونگکوک گفت :
◇راستش قرار نبود بیام ؛ ولی بعد کات کردن با دوست پسرم نیاز داشتم یه ذره خوش بگذرونم . البته هر کی پیش تهیونگ بیاد انرژیش کلا از بین میره
جونگکوک تعجب کرد و تهیونگ پوزخندی زد
_چه جالب که همه ی دور و بریام گی شدن ، مریضی مسریه نه؟
بکهیون این بار اخمی کرد که جونگکوک با پوزخند حرف زد
+ناراحت نشو هیونگ ، شخصیتش غیر قابل تحمل تر شده ، فکر میکنه هر کس گیه چندش و مریضه . فقط دختر بازی خوبه
با نزدیک شدن تهیونگ عصبی
بکهیون دستش رو گذاشت رو سینش و بین دو برادر ایستاد
◇هی هی چته تهیونگ؟ نکنه میخوای بزنیش؟ چتون شده شماها قبلا از گل نازک تر نمیگفتید به هم ، کافی بود به جونگکوک حرفی بزنم تیکه تیکم میکردی حالا خودت سگ شدی؟_آره سگ شدم پس بهش بگو قبل اینکه پاچشو بگیرم دهن کثیفشو ببنده
+من کثیفم یا تو و این مغز لجنت
و این اولین باری بود که جونگکوک با تهیونگ اینطوری حرف میزد
تهیونگ با شنیدن حرفش خون به مغزش نرسید و طی یه حرکت یهویی یقش رو گرفت و کشید که همراهش بکهیون هم به جلو کشیده شد و سرش رفت داخل گردن تهیونگ
جونگکوک با تعجب بهشون نگاه کرد و با فهمیدن حالتی که توش بودن اخمی کرد و دست تهیونگ رو از خودش جدا کرد و بکهیون هم عقب کشید
_حیف اینجاییم ، جرعت داری یه جای دیگه این حرفو بهم بزن ببین چیکارت میکنم ، زندت نمیزارم حرومزادهبا کلمه ی آخرش جونگکوک مات و مبهوت موند
اون حالیش نبود که پدر و مادر واقعیش مردن و این کلمه خیلی سنگین بود؟
YOU ARE READING
Amygdala
Romance❗در حال ادیت❗ _نبینم بغضتو قلبِ هیونگ . با قلبی پر از درد لبخند زدم +چیزی نیست هیونگ ، از خوشحالیه ___________________________________________ عشق یک طرفه همیشه دردناکه ؛ ولی از اون دردناک تر دل باختن به کسیه که تورو برادر کوچکتر خودش میدونه ، اینک...