بیادبایی که ووت نمیدن همین الان اون ستارهی پایین رو انگشت کنن🌚😂
کاورو چون خیلی دوست داشتم گذاشتم:))))
3 ماه بعد :
وارد اتاق شد و با دیدن جسم بیحرکت جونگکوک روی تخت بیمارستان باریدیگر طودهای بزرگ در گلوش جا خوش کرد و چشمانش لبریز از اشک شد...
توی این سه ماه وضعیت هر روزش همین بود...
شش روزِ هفته رو توی بیمارستان میموند و اون یک روز باقیمانده رو به زورِ خانواده و پرستار ها مجبور میشد به خونه بره تا حداقل دوش بگیره...خونه...
خونهای که حالا سرد و بیروح تر از هر موقع دیگه شده بود...
خونهای که تهیونگ فکر میکرد شاید شاهد شادی و خوشبختی اون سه نفر باشه...
جایی که حتی فرصت نکردن درست و حسابی در اون زندگی کنن...توی این سه ماه همهی پرسنل بیمارستان تهیونگ رو شناخته بودن و البته که مشهور بودن تهیونگ هم بیتاثیر نبود...
همهی پرستار ها از عشقی که تهیونگ به جونگکوک داشت به وجد اومده بودند...
تاحالا همچین موردی رو ندید بودند!ندیده بودن کسی بخاطر معشوقش سه ماه رو با کلی سختی توی بیمارستان بگذرونه و هر روز براش اشک بریزه!
ولی خب عشق همینه دوستان!
همینقدر شیرین و دردناک...با قدم های لرزون نزدیکِ تخت کوک شد و ماسکِ روی صورتش رو برداشت تا کمی نفس بکشه(صورت خودش)
کنار تخت ایستاد و با بغض به صورتِ رنگپریدهی آلفاش نگاه کردانگشتهایی که با دستکش پوشیده شده بودن رو روی گونهی سرد کوک گذاشت و نوازشش کرد...
توی این مدت آلفاش حتی لاغرتر هم شده بود...موهای جونگکوک رو که بلندتر از قبل شده بودند از روی پیشونیش کنار زد و با عشق و بغض بوسهای روی همان نقطه گذاشت...
پیشونیش رو به پیشونی عشقش تکیه داد و با صدای لرزونی لب زد
× عشقم؟ نمیخوای بیدار بشی؟ بسه هر چقدر که خوابیدی...
دلم برای صدای لطیفت تنگ شده...خواهش میکنم بیدارشو....بلاخره سد مقاومش شکسته شد و با صدای بلندی هق هقهاشو آزاد کرد
× توروخدا بلند شو...قلبم دیگه تحمل نداره...چقدر دیگه صبر کنم؟ چقد دیگه انتظار بکشم تا چشمای خوشگلتو باز کنی؟
گونهش رو نوازش کرد و بوسهای روی هر دو چشمهای بسته کوک گذاشت
× چقد دیگه انتظار بکشم تا چشمای خوشگلتو باز کنی؟
نیستی من خیلی تنهام...دیگه کسیو ندارم که هر روز قربون صدقم بره و بگه همهچیز درست میشه...
هیچکسو ندارم...
جیمین رفت حالا توهم میخوای تنهام بزاری؟ تورو خدا بلند شو
YOU ARE READING
Love Lovely
Romanceچقدر ساده بود... فکر میکرد دوسش داره ولی...همش الکی بود یعنی توی این چهار سال همش بازیچه دست اون دوتا شده بود؟ اینقدر بی ارزش بود؟ کاپل: ویمینکوک ژانر: امگاورس_عاشقانه_تریسام_غمگین_هپیاند_آمپرگ؟ روز آپ: پنجشنبه امیدوارم خوشتون بیاد💜 به بقیه ی بوک...