تهیونگ با حالت خاصی نگاهشو از صورتِ سرخ جونگکوک برداشت و قد و بالاشو برانداز کرد. چشماش روی کامهای تازهای که روی سیکسپک های جونگکوک بودن متوقف شد.
لب گزید و به چشم های خمار جونگکوک خیره شد و تنها فقط چند ثانیه طول کشید تا هر دو تسلیم بشن و سمت هم هجوم ببرن.
بدونِ ثانیهای تعلل لب های تشنشون رو بهم پیوند زدن و با بیقراری مشغول بوسیدنِ هم شدن.
تهیونگ با تنگ کردنِ حلقهی دستش به دور کمرِ جونگکوک و جونگکوک با تنگ کردن حلقهی دستش به دور گردن تهیومگ بدن های خیس و داغشون رو بهم فشردن. سفت و محکم! جوری که انگار قصد داشتن در وجود یکدیگر حل بشن...
کام های روی بدنِ جونگکوک حالا به سیکسپک های تهیونگ هم چسبیده و موقعیت کثیف و صد البته هاتی رو یه وجود اورده بود و این بشدت هردو رو هورنی میکرد.
پس با شدت بیشتری به میکیدن و گاز گرفتنِ لب های هم ادامه دادن و در همین حال به سمت تخت قدم برداشتن.
تهیونگ ، جونگکوک رو روی تخت خوابوند و خودش هم روی اون خیمه زد و اینبار در کنار بوسیدنش مشغول به لمس کردن بدنش شد.
چند دقیقه بعد وقتی تا مرز خفگی رفته بودن بلاخره از لب های هم دل کندن و از همه جدا شدن.
با شدت توی صورت هم نفس نفس میزدن و ارتباطِ چشمی که برقرار کرده بودن لحظهای قطع نمیشد.
این ارتباط چشمی تا لحظهای که چشم های جونگکوک بسته بشن و اخم غلیظی بین ابروهایش پدیدار بشه ادامه داشت.
جونگکوک با حس تیر کشیدنِ سرش اخمی کرد..
این درد رو میشناخت. هر وقت که میخواست راتش رو با تهیونگ بگذرونه این سردرد کوفتی و علتش پدیدار میشدن.
با حرص دندوناشو روی هم فشرد و دستشو روی سرش گذاشت.
تهیونگ با دیدنِ حال جونگکوک و درک کردنِ وضعیت با ملایمت دستشو روی گونهش گذاشت و زمزمه کرد:
× جلوش رو نگیر جونگکوک...بزار بیاد بیرون...
جونگکوک چشم باز کرد و درحالی که سعی میکرد درد پایین تنش رو نادیده بگیره با تعجب به تهیونگ نگاه کرد.
_ چ_چی؟ نه! اون...
انگشت اشارهی تهیونگ روی لبهای جونگکوک نشست و نذاشت ادامه بده...
× بزار باهاش صحبت کنم....اون گرگته... نیمی از وجودته...نمیتونی تا آخر عمر سرکوبش کنی...
جونگکوک بعد از اینکه با تهیونگ وارد رابطه شد هیچوقت نزاشت وقتی که با اونه گرگش بیرون بیاد چون میدونست عواقب خوبی نداره...
YOU ARE READING
Love Lovely
Romanceچقدر ساده بود... فکر میکرد دوسش داره ولی...همش الکی بود یعنی توی این چهار سال همش بازیچه دست اون دوتا شده بود؟ اینقدر بی ارزش بود؟ کاپل: ویمینکوک ژانر: امگاورس_عاشقانه_تریسام_غمگین_هپیاند_آمپرگ؟ روز آپ: پنجشنبه امیدوارم خوشتون بیاد💜 به بقیه ی بوک...