Part 51

1.3K 228 64
                                    

 چی گفتی؟

قدمی برنداشته بود که دستش توسط تهیونگ گرفت مانع پیشرویش شد.

سمت تهیونگی که با اخمی‌ غلیظ و رایحه‌ای تلخ شده به سونهی و دوستاش نگاه میکرد ، برگشت.

خیره به سونهی که سرش رو پایین انداخته بود لب زد :

× به نفعتونه تا 10 دقیقه دیگه توی دفترم باشید!

و نگاهی تیز به دختر و پسر الفا که درحال نوازش کردن سونهی بودن انداخت.

سمت جیمین برگشت و با اخم هایی که دیگه خبری ازشون نبود و لحن ملایمی گفت :

× بریم عزیزم

و دست تو دستِ جیمینِ عبوس و به همراه جونگ‌کوک از سرویس خارج شدن. 

کارمندا و مدلا کمی با فاصله از اونا ایستاده بودن و با کنجکاوی در حال پچ پچ کردن بودن که با دیدن اون سه نفر که از سرویس خارج میشدن هول شده چند قدم عقب تر رفتن.

تهیونگ ایستاد و درحالی که جمعیت رو از نظر میگذروند با نگاه و لحن سردی لب زد :

×‌ برید به کارتون برسید ، اینجا چیزی برای تماشا کردن وجود نداره!

و تنها ‌چند ثانیه طول کشید تا جمعیت متفرق بشن و همه به کارشون ادامه بدن. 

جوری که انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده.

با وجود جذبه‌ای که تهیونگ و جونگ‌کوک داشتن مگه کسی هم میتونست روی حرف اونا حرفی بزنه؟

بقیه‌ی الفاهای اصیل برای دستور دادن به بقیه از لحن الفاییشون استفاده میکردن اما این برای اون دو فرق میکرد.

فقط نگاه کردن به چشم های سرد و جدی اون دو الفای اصیل م قدرتمند کافی بود تا موهای تنت سیخ بشن و بدون چون و چرا و در سریع ترین حالت ممکن ازشون اطاعت کنید.

وقتی مطمئن شد فضا ارومه و همه مشغول انجام کاراشون هستن دست جیمین رو کشید و به جونگ‌کوک اشاره کرد تا از اتاق عکاسی بیرون برن.

وارد اتاقک بزرگ اسانسور شدن و با زدن دکمه‌ی طبقه‌ی مورد نظر منتظر بسته شدن درها شدن.

با بسته شدن درها دست جونگ‌کوک دور کمر جیمین که با وجود اون کت کوتاهِ مشکی مقداری از پوست سفیدش توی چشم بود حلقه شد.

دست دیگه‌ش بالا اومد و روی گونه‌ی امگا نشست و با لطافت شروع به نوازشش کرد.

_ حالت خوبه عزیزم؟

جیمین با ذهنی اروم درحالی که از نوازش الفاهاش لذت میبرد از پشت توی بغل تهیونگی که تازه دستاش رو به دورش حلقه کرده بود فرو رفت.

+ من خوبم... وجود شما باعث میشه همیشه خوب باشم...

حتی فکر اینکه کسی الفاهاش رو ازش دور کنه باعث میشد قلبش یه تپش جا بندازه.

Love LovelyWhere stories live. Discover now