Part 44

2.2K 286 61
                                    

بعد از رابطه‌ی نصفه نیمه‌ای که باهم داشتن هر دو از خستگی و دردی که از صبح تا نیم ساعت پیش تحمل کردن بودن حالا با آسودگی خیلی زود به خواب رفته بودن.

بر خلاف امروز صبح که رایحه‌ی شهوت انگیزشون خونه رو پر کرده بود حالا دیگه اثری از بوی شکلات و قهوه حس نمیشد و این نشون میداد که موج راتشون خیلی کمتر از قبل شده.

مثل اینکه اونا فقط نیاز داشتن تا در کنار دیگری باشن و با نفس کشیدنِ رایحه‌های هم و لمس تن هم (هرچند کم) آروم بشن و اتش خواستنی که در بدنشون زبانه می‌کشید رو خاموش کنن.
.

.

.

8 ساعت بعد ساعت 7 شب

زیر گاز رو خاموش کرد و سمت اتاق جونگ‌کوک راه افتاد.
چند ساعت از اروم گرفتنِ دو آلفا می‌گذشت و اونها هنوز قصد بیدار شدن نداشتن.

توی این زمان حوصله‌ی جیمین به شدت سر رفته بود و کاری نبود که انجام بده .
در نهایت وقتی فهمید که خیره شدن به سقف سفید اتاقش دردی رو ازش دوا نمیکنه دست به کار شد تا شامی برای امشب پبزه و انرژی از دست رفته‌ی الفاهاش رو برگردونه.

شامم درست کرد اما الفاهاش هنوز هم بیدار نشده بودن و این به شدت کلافه‌ش میکرد.
همیشه همین بود. چه جونگ‌کوک و چه تهیونگ همیشه بعد از راتشون جوری که انگار کوه کندن تا 8 الی 9 ساعت می‌خوابیدن و وقتی که بیدار میشدن به شدت برانرژی بودن.

در رو باز کرد و وارد اتاق شد.
درحالی که به جونگ‌کوک و تهیونگ که بحالت بامزه‌ی کنار هم خوابیده بودن نگاه می‌کرد و ریز ریز می‌خندید به سمت تخت رفت.

تهیونگ درحالی که سمت راست جونگ‌کوک خوابیده بود دست و پاهاشو دور بازو و پای راست جونگ‌کوک حلقه کرده و بهش چسبیده بود.

درحالی که جونگ‌کوکی که سمت چپ تخت رو به سقف خوابیده و دهنش یک متر باز بود و خر و پف می‌کرد، صحنه‌ی به شدت خنده‌داری رو به وجود اورده بود.

بنظر می‌اومد هر دو در خوابی عمیق به سر میبرن و این باعث تردید جیمین برای بیدارکردنشون می‌شد.

چیکار باید میکرد؟
از طرفی دلش نمیومد بیدارشون کنه و از طرفه دیگه احساس تنهایی و دلتنگی مثل خوره به جونش افتاده بود به شدت ازارش میداد.

از شبی که تهیونگ و جونگ‌کوک باهم بحث کرده بودن حتی نتونسته بود درست و حسابی با دو الفا حرف بزنه چون برای اینکه همدیگرو نبینن دم به دقیقه یا بیرون یا توی اتاقاشون بودن.

و این برای جیمینی که جونگ‌کوک و تهیونگ یک لحظه هم تنهاش نمیزاشتن و توی این مدت کم اون رو وابسته‌ی خودشون کرده بودن یکم زیادی سختی بود.

در اخر نتونست فکر کنه و به تهیونگ نزدیک شد.از اونجایی که تهیونگ نسبت به جونگ‌کوک خوابِ سبک‌تری داشت پس باید اول اونو بیدار میکرد.

Love LovelyWhere stories live. Discover now