The Untamed - Part 10

496 82 8
                                    

"اینا رو ببین، اینا محصولاتیه که قراره تبلیغشون کنی"
این حرف رو یونجون داشت میزد و سعی داشت به تهیونگ اطلاعات لازم رو بده.
تهیونگ نیم نگاهی به کرم و آبرسان و باقی چیزا انداخت و با خنده گفت:
_فک میکردم قرار بود کار نریزن سرم
یونجون_هی...باز دوباره خودتو چس کردی؟...اومدی توی یه کمپانی که از هر لحاظ بهترینه و بهترین فرصتا در اختیارته بعد اینطوری حرف میزنی؟
تهیونگ چیزی نگفت و پاکت سیگاری روی میز گذاشت.
یکی از سیگارا رو بین لباش گذاشت و داشت روشنش میکرد که یونجون سریع سمتش اومد و گفت:
_چه غلطی میکنی دیوونه مگه نمیدونی نباید سیگار بکشی
تهیونگ خودشو عقب کشید و گفت:
_دست بزنی بیچارت میکنم یونجون برو کنار
+توی کمپانی ایم تهیونگ تو آخر جفتمونو از کار بیکار میکنی روانی
تهیونگ_به جهنم میخوام هرکاری عشقم میکشه بکنم خودشون گفتن ما مث کمپانی قبلی بهت سخت نمیگیرم و از این حرفا مگه نگفتن؟
یونجون_لعنتی آخر از دستت سکته میکنم...تو اوج جوونیم بخاطر تو دق مرگ میشم کیم تهیونگ
تهیونگ پوزخندی زد و با بیخیالی به کام گرفتن از سیگارش ادامه داد.
وقتی سیگارش تموم شد اونو از پنجره بیرون انداخت و برگشت سر جاش نشست.
چیزی طول نکشید که در اتاق باز شد و جیمین سرش رو آورد داخل و گفت:
_اینجایین؟...اومدیم واسه ایونت یه سری چیزا رو هماهنگ کنیم اجازه هست؟
یونجون درحالی که پوشه ی توی دستش رو توی هوا تکون میداد خندید و گفت:
_بله بله بفرمایید
جیمین درو کامل باز کرد و تازه معلوم شد که جونگ کوکم پیششه.
باهم اومدن داخل که یونجون صاف نشست و هیچ حرکتی نکرد.
جیمین کمی بو کشید و گفت:
_چه بوی سیگاری میاد
یونجون_من کشیدم
جونگ کوک در حالی که روی صندلی مینشست گفت:
_ممنون میشم دفعه بعد داخل اتاق نکشی...بهتره از بالکن استفاده کنی
یونجون_بله بله...معذرت میخوام
جونگ کوک سری تکون داد و منتظر به جیمین نگاه کرد تا شروع کنه.
جیمین فایلی که توی دستاش بود رو باز کرد و شروع کرد به توضیح دادن:
_خب لباسایی که قراره توی ایونت بپوشین لباسای طراحی شده توسط خود برنده و عکساشم واسمون فرستادن وقتی برین اونجا براتون میارن تا بپوشید
عکسا رو به جونگ کوک و تهیونگ نشون داد و گفت:
_اینا رو باید بپوشین، چهارشنبه صبح با جت شخصی کمپانی راهی پاریس میشین و وقتیم رسیدین اونجا منیجرای برند میان به استقبالتون و واسه ی همه ی کارا راهنمایتون میکنن
نگاهش رو به یونجون دوخت و گفت:
_توام که صد درصد باید بری حواست به همه چیز باشه
یونجون_چشم خیالتون راحت
تهیونگ_هتلمون کجاست میتونم عکساشو ببینم؟
جیمین_راستش من هنوز از هتل اطلاع ندارم اما به زودی واسم ایمیل میکنن و بهتون خبر میدم
جونگ کوک_تاکید کن اتاقا جدا باشن اینطوری هممون راحت تریم
جیمین_حتما...دیگه اینکه برای افتر پارتی ایونت هم واستون یه سری لباس جدا و راحت تر از قبلیا طراحی شده اینام عکساشه
دوباره عکسا رو بهشون نشون داد و در ادامه گفت:
_فردای ایونت هم باید برگردین
تهیونگ نگاهی به عکسای لباسایی که واسش طراحی کرده بودن انداخت و بعد با کنجکاوی سرک کشید تا ببینه برای جونگ کوک چی طراحی شده اما موفق نشد درست ببینه.
جونگ کوک عکسای لباساشو به جیمین تحویل داد و گفت:
_چیز دیگه ایم هست؟
جیمین_نه همه چیزو گفتم...فقط میمونه هتل که هماهنگیای لازم رو انجام میدم و بهت اطلاع میدم
جونگ کوک_خوبه
از جاشون بلند شدن و باهم از اتاق خارج شدن.
یونجون نگاهی به تهیونگ انداخت و گفت:
_من بخاطر تو دارم پیر میشم کیم تهیونگ
تهیونگ از جاش بلند شد و گفت:
_باشه بابا بیا بریم
از اتاق بیرون اومدن و راه افتادن به سمت طبقه ی همکف.
از آسانسور که خارج شدن و خواستن به سمت در اصلی برن با دیدن جونگ کوک و جیمین که کنار چندتا دختر وایساده بودن سر جاشون ایستادن.
جونگ کوک رو به روی اون چندتا دختر ایستاده بود و داشت با نهایت خوش رویی باهاشون حرف میزد.
_ببینم واسه کامبکتون آماده شدین؟
یکی از دخترا که لبخندی عمیق به صورت داشت جواب داد:
_بله رئیس...همه ی تلاشمون رو میکنیم که بهترین خودمونو نشون بدیم
جونگ کوک_مطمئنم تمام جوایز موزیک شو ها مال شما میشه موزیک ویدیوتونو دیدیم آهنگاتونم گوش دادم همه چی فوق العاده بود
تهیونگ از مکالمه ی بینشون متوجه شد که اون دخترا یکی از گرل بندای کمپانی هستن واسه ی همین جونگ کوک داره انقدر باهاشون خوب برخورد میکنه و بهشون انرژی میده!
جونگ کوک_خب دخترا برین به تمرینتون برسین
یکی دیگه از دخترا گفت:
_رئیس میشه قبلش باهاتون یه عکس بگیریم؟
جونگ کوک خندید و جواب داد:
_باشه
جیمین موبایل خودش رو در آورد و گفت:
_من عکس میگیرم شما وایسین
جونگ کوک وسطشون ایستاد و دخترا هرکدوم با خوشحالی ژست گرفتن تا یه عکس قشنگ همراه رئیس کمپانیشون داشته باشن.
تهیونگ پشت چشمی نازک کرد و نفس کلافه ای کشید.
_بیا بریم یونجون
جونگ کوک بعد از اینکه دخترا رفتن چشمش افتاد به تهیونگ که داشت از کمپانی بیرون میرفت.
جیمین بهش نزدیک شد و پرسید:
_نگاهت یه معنایی داره...قضیه چیه؟
جونگ کوک_اون بوی سیگار توی اتاق مال یونجون نبود...مال تهیونگ بود
جونگ کوک_روی لباسش یکم خاکستر ریخته بود
جیمین_تا این حد بهش توجه کردی؟
جونگ کوک_میخواد لج و لجبازی کنه...منم که عاشق چالش و هیجان
جیمین_بیخیال کوک فقط میخواد حرصتو در بیاره
جونگ کوک_ببینیم این آدم به ظاهر آروم چی بلده
...
از ماشینا پیاده شدن و همراه بادیگاردا رفتن به سمت در ورودی فرودگاه.
تهیونگ نیم نگاهی به جونگ کوک انداخت که با دیدن تیپ و استایلش ابروهاش بالا پرید.
جونگ کوک پیرهن و شلوار مشکی تن کرده بود و زیر اون پیرهن هم یه تیشرت همرنگ پوشیده بود.
آستینای پیرهنش رو بالا زده بود که تتوهاش رو به وضوح نشون میداد، کلاه نقابدار مشکی رنگی هم روی سرش گذاشته بود و یه جفت بوت به همین رنگ هم پوشیده بود.
این لباسا کاملا به تنش نشسته بود و جذاب ترش کرده بود طوری که حتی تهیونگ هم نمیتونست نگاهش رو ازش برداره.
به هم نزدیک شدن و جونگ کوک گفت:
_صبح یخیر
تهیونگ_صبح بخیر
جونگ کوک با اشاره به جلوش گفت:
_بیاین بریم
راه افتادن و جلوتر رفتن تا اینکه رسیدن به قسمتی که جمعیت اونجا بود.
با ورودشون به اون قسمت صدای طرفدارای تهیونگ بلند شد و همه شروع کردن به عکس گرفتن و فریاد زدن.
بادیگاردا تهیونگ و جونگ کوک و یونجون رو از اونجا رد کردن و بعد از انجام کارای لازم اونا به سمت جت هدایت شدن.
تهیونگ و یونجون رفتن سر جاهایی که براشون تعیین شده بود نشستن و جونگ کوک هم رفت روی صندلی خودش نشست که یکم جلوتر از اونا قرار داشت.
تهیونگ تمام مدت چشمش به جونگ کوک بود و نگاه ازش برنمیداشت.
چه دلیلی داشت که با اینکه از این آدم تقریبا بدش اومده بود اما بازم با کنجکاوی بهش نگاه میکرد و زیر نظر میگرفتش؟!
جونگ کوک آیپدش رو جلوی خودش روی جایگاه قرار داد و مشغول انجام کاراش شد.
حالا که قرار بود دو سه روزی توی کمپانی نباشه حداقل باید یکم کاراشو از همین طریق انجام میداد و جلو مینداختشون.
سرش رو لحظه ای چرخوند تا مهماندار رو صدا کنه و همون لحظه سنگینی نگاهایی رو روی خودش حس کرد.
از زیر ماسک پوزخندی زد و دوباره چرخید.
"چرا اینطوری نگام میکنی کیم تهیونگ؟"
این اولین جمله ای بود که بعد از فهمیدن موضوع با خودش گفت!

ادامه دارد...
(کیوتی ممنون میشم نظرتو باهام در میون بذاری💝)

The UntamedTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang