در خونه رو بست و چمدونش رو یه گوشه رها کرد و با خستگی به سمت کاناپه رفت.
با همون لباسایی که تنش بود روی کاناپه دراز کشید و چند لحظه ای چشماشو بست.
دلش نمیخواست انقدر زود برگردن اما متاسفانه کارای زیادی داشت که باید انجام میداد.
با وجود اون لحظه های خاصی که گذرونده بود کاملا طبیعی بود که نخواد به این زودی برگرده!
وقت گذروندن با تهیونگ براش یه جورایی خاص بود!
از امروز ممکن بود تا یه مدتی نتونه دیگه ببینتش چون قرار بود کلی سرش شلوغ بشه با کارای کمپانی.
از طرفی احساس خوبی داشت اما هنوزم عصبی بود.
به وضوح لجبازیای تهیونگ و نادیده گرفتن قوانین کمپانی رو دیده بود اما توی سفر تذکری نداد چون دلش نمیخواست خاطره ی بدی از اون سفر براش ساخته بشه.
اما تهیونگ با لجبازیاش تا تونست اعصاب جونگ کوک رو به هم ریخت!
از روی کاناپه بلند شد و بعد از اینکه چمدونش رو برداشت به سمت اتاقش رفت.
لباساشو عوض کرد و بعد از مرتب کردن وسایلش و گذاشتن چمدون سر جاش رفت تا بخوابه.
فردا خیلی کار داشت.
باید برای حمایت از یکی دوتا از گروهای تازه کار کمپانی برای اجراشون میرفت و از طرفی هم با کیم سوکجین که تازه با کمپانی قرارداد بسته ملاقات میکرد!
موبایلش رو برداشت و چند دقیقه ای خودشو باهاش سرگرم کرد.
عکسای خودش و تهیونگ که توی اون راهرو گرفتن تازه منتشر شده بود و جونگ کوک داشت یکی یکی همشونو با دقت چک ممیکرد
اصولا همه اول عکس خودشونو چک میکنن که ببینن چطور افتادن اما بعضی آدما اول کسی که ازش خوششون میاد یا دوستشون دارن رو چک میکنن.
جونگ کوک فقط از تهیونگ خوشش میومد یا اینکه داشت علاقه ی خاصی بهش پیدا میکرد؟!
موبایلش رو کنار گذاشت و سعی کرد بخوابه.
بعضی از این حسایی که الان داشت تجربشون میکرد کاملا تازه بودن.
تپش قلبای شدیدی که موقع دیدن تهیونگ توی اون وضعیت پیدا میکرد؛
حس کنجکاوی درباره ی اینکه تهیونگ چه علایقی داره؟
چه جاهایی رو بیشتر دوست داره یا اینکه چی بهش آرامش میده؟
اولین بار بود که ذهنش درگیر همچین چیزایی میشد!
اما هیچ نمیفهمید که درگیر چنین احساساتی شدن به چه دلیل میتونه باشه.
...
از ماشینش پیاده شد و نگاهی به ساختمان رستوران انداخت.
لبخند رضایمندانه ای زد بخاطر اینکه جیمین همچین جای خوبی رو انتخاب کرده.
وارد رستوران شد و از خدمه خواست میز وی آی پی رزرو شده توسط جیمین رو بهش نشون بده.
وقتی مکالمش با اون مرد تموم شد خواست بره که دید دوتا دختر با عجله دارن به سمتش میاد.
_جونگ کوک اوپا؟
جونگ کوک با تعجب بهشون نگاه کرد و لب زد:
_بل...بله؟!
دختر با نیشی که تا بناگوش از خوشحالی باز بود گفت:
_ما فن پر و پا قرصتیم میشه باهامون عکس بگیری لطفا؟
جونگ کوک_فن من؟
+بله...از زمانی که مصاحبت توی شبکه اس بی اس پخش شده کلی فن پیدا کردی، تازگیام که عکسای جذابت توی ایونت لویی ویتون منتشر شده؛ ما عاشقتیم جونگ کوک اوپا
+لطفا باهامون عکس بنداز لطفا
جونگ کوک لبخندی زد و در عین حال که بهت زده بود گفت:
_باشه باشه
وسط اون دوتا دختر ایستاد و یکی از اونا مشغول سلفی گرفتن شد.
جونگ کوک لبخندی زد و با دستش قلب درست کرد تا توی عکس بهتر بیفته.
دختر چندتا عکس گرفت و بعد درحالی که به نشونه ی احترام تعظیم میکرد گفت:
_خیلی ممنونیم...خیلی دوستت داریم جئون جونگ کوک
جونگ کوک لبخندی زد و ازشون خداحافظی کرد و به سمت جایی که قرار داشت راهی شد.
رفت طبقه ی بالا تا اینکه رسید به میزی که جیمین و سوکجین سرش نشسته بودن.
جلو رفت و جیمین گفت:
_سوکجین شی...ایشون رئیس جئون هستن
سوکجین با دیدنش سریع بلند شد و دستش رو به سمتش دراز کرد:
_سلام آقای جئون، من کیم سوکجین هستم از دیدنتون خیلی خوشحالم
جونگ کوک با نهایت احترام باهاش دست داد و گفت:
_مگه میشه شمارو نشناسم آقای کیم...خیلی خوشحالم میبینمتون
نشستن سر میز که جیمین گفت:
_اول غذامونو سفارش بدیم بعدش باهم صحبتتونو شروع کنید
بعد از گذشت چند دقیقه جونگ کوک سر صحبت رو باز کرد و گفت:
_جیمین همه چیزو به من گفته از اینکه چطور شما به کمپانی ما اومدین و دلیل فسخ قراردادتون با کمپانی قبلی...واقعا از شنیدن اینکه امنیتتون مشکل پیدا کرد متاسف شدم اما بهتون قول میدم تا زمانی که زیر نظر کمپانی ما باشید لازم نیست نگران چیزی باشین جناب کیم
سوکجین_بله کاملا خیالم راحته...و واقعا باعث افتخاره که تونستم الان با بهترین کمپانی کشور قرارداد ببندم
جونگ کوک_خوشحالم که اینو میشنوم، قطعا همکاری با شماهم برای ما باعث افتخاره
سوکجین که از این همه متواضع و خوش اخلاق بودن جونگ کوک خوشش اومده بود لبخند عمیقی زد و خوشحالیش رو ابراز کرد.
باورش نمیشد که این مرد جوان و خوش برخورد رئیس کمپانی باشه!
جیمین_راستی ایونت خوب بود؟ عکسای خیلی خفنی ازتون منتشر شده
جونگ کوک_خیلی خوب بود رفتار کسایی که اونجا بودن باهامون خیلی عالی بود و خیلی از هنرپیشه ها و سلبریتی هارو دیدیم
جیمین_خوبه
جونگ کوک_از برنامه های کاری پیش رومون حرف بزن، و اینکه جریان قراداد جناب کیم پخش شده یا هنوز کسی خبر نداره؟
جیمین_دو روز پیش بیانیه رو منتشر کردیم و باید بگم که حجم عظیمی از درخواستا برای سفیر تبلیغاتی شدن و سریال و فیلم سرازیر شده...اما همه ی اینا بستگی به این داره که خود جناب کیم کدوما رو قبول کنن و کدوما رو رد کنن
جونگ کوک به سوکجین نگاهی کرد و لب زد:
_بهترین بازیگر سال شدن اینجوریه دیگه، بایدم همه دلشون بخواد با ایشون کار کنن
سوکجین_ممنون بابت تعریفاتون خیلی لطف دارید
جونگ کوک_این یه حقیقته که شما یه حرفه ای هستین جناب کیم
...
"برای فیلمبرداری این هفته آماده ای؟"
این سوالی بود که یونجون ازش پرسید.
تهیونگ همینطور که داشت غذاشو میخورد گفت:
_آره آمادم
یونجون با شنیدن صدای خوردنش از پشت تلفن پرسید:
_باز داری چی میلمبونی کیم تهیونگ؟ حواست به رژیمت باشه ها
تهیونگ_مرغه مرررررغ، سرخشم نکردم حتی بخار پزه مزه زهرمار میده دیگه چیکارت کنم انقد غر میزنی؟
یونجون_داد نزن فک کردم باز داری زیاده روی میکنی
تهیونگ چیزی نگفت و سکوت کرد که یونجون گفت:
_پسر من هنوز دارم به اون شب فک میکنم
+کدوم شب؟
_بابا همون شب تو افتر پارتی که رئیس اومد اون مرده رو از کنارت کشید یه طرف و فرستادش بره
+برو بابا دیوونه
_یعنی میخوای بگی تو با این حرکت خفنش حال نکردی؟
+نه نکردم...فک کرده بادیگاردمه الان؟
_گوه تو اون اخلاقت کیم تهیونگ، برو گمشو بی ذوق
اینو گفت و تماس رو قطع کرد.
تهیونگ موبایلش رو کنار گذاشت و به خوردن غذاش ادامه داد.
الان باید چیکار میکرد؟
باید ذوق میکرد؟!
درسته به اون قضیه فکر میکرد اما اینطوری نبود که خوشش اومده باشه...
اما کسی چمیدونه؟
شایدم داشت الکی خودشو توجیه میکرد و سعی داشت یه جوری رفتار کنه که انگار از رئیس کمپانی خوشش نمیاد!
اما واقعیت چی بود؟
جونگ کوک که از تهیونگ خوشش میومد اما تهیونگ چی؟
این احساس متقابل بود؟!ادامه دارد...
بوس بهت که حمایت میکنی💝
YOU ARE READING
The Untamed
Fanfictionمدل معروف کره "کیم تهیونگ" با کمپانی فعلیش به مشکل برخورده و به زودی قراردادش هم تموم میشه. اما بخاطر شهرتش بهترین کمپانی کره که خیلیم سر و صدا کرده بهش پیشنهاد کار و بستن قرارداد میده. و اینجاست که تهیونگ و جونگ کوک باهم ملاقات میکنن...