The Untamed

The Untamed - Part 21

"عالیه بچه ها چند دقیقه استراحت میکنیم و بعد دوباره ادامه میدیم"

این صدای فیلمبردار بود که بعد از تموم شدن کارش اعلام کرد که میتونن استراحت کنن.

جونگ کوکی که تا الان داشت همزمان کارو نظارت میکرد و با تلفن حرف میزد وقتی این حرفو شنید سریع گفت:

_بعدا بهت زنگ میزنم جیمین باید برم

تماس رو قطع کرد و مسیری که تهیونگ داشت میرفت رو دنبال کرد.

صبح که چشماشو باز کرد تهیونگو کنار خودش ندید تا همین الان!

تهیونگ بخاطر برنامه کاری امروزش قبل از اینکه جونگ کوک بیدار بشه از خونه بیرون اومده بود و این باعث شد نتونن اونطور که میخوان صبحشون رو شروع کنن!

تهیونگ رفت داخل اتاق و جونگ کوکم وقتی دور و بر رو نگاه کرد و مطمئن شد کسی حواسش نیست رفت داخل.

تهیونگ از اینکه یه نفر بدون در زدن اومده داخل جا خورد اما همینکه برگشت تا غر بزنه با دیدن جونگ کوک حرفش رو خورد!

چند ثانیه توی سکوت به هم نگاه کردن تا اینکه جونگ کوک فاصله ی بینشون رو با برداشتن چند قدم از بین برد و دستاشو قاب صورت تهیونگ کرد.

حتی بهش مهلت حرف زدن نداد و سریع لباشو روی لبای تهیونگ فشرد و با ولع بوسیدش!

عادت هرروزشون این بود که حسابی همو بغل کنن و ببوسن بعدش از هم جدا بشن اما امروز که تهیونگ زودتر از خونه رفته بود؛ جونگ کوک خیلی ضد حال خورد و دلش پر میزد برای اینکه معشوقش رو یه دل سیر ببوسه!

وقتبی از هم جدا شدن تهیونگ خندید و گفت:

_دیوونه نمیگی یهو یه نفر درو باز کنه بیاد تو؟

جونگ کوک_مهم نیست...من دیگه داشتم اونجا دیوونه میشدم، تو آینه به خودت نگاه کردی؟ هیچ میدونی چطوری منو دیوونه کردی با این لباسا؟

لباسای طلایی براقی که تهیونگ پوشیده بود به همراه مدل موهاش که صورتش رو سکسی تر میکرد جونگ کوک رو حسابی از خود بیخود کرده بود!

دستاشو دور کمر باریک تهیونگ گذاشت و اونو نشوند روی میز.

بین پاهاش ایستاد و همینطور که گردن سفیدش رو غرق بوسه میکرد گفت:

_بعد از اینکه کارت تموم شد میریم خونه...من امروز کمپانی نمیرم

تهیونگ سرش رو به کنار سر جونگ کوک چسبوند و توی گوشش زمزمه کرد:

_جونگ کوکا، نظرت چیه امشب یه قدم دیگه واسه رابطمون برداریم؟...من که خیلی دلم میخواد

با فهمیدن منظورش لبخندی زد و جواب داد:

_چرا که نه عشقم...من مشتاقانه منتظرشم

تهیونگ سرش رو عقب کشید و توی چشمای تیله ای و براق جونگ کوک خیره شد.