The Untamed - Part 22

300 35 2
                                    

در حالی که با آیپدی که دستش بود گزارش کارا و برنامه ها رو چک میکرد توی راهروی ساختمان قدم میزد تا به آسانسور برسه.

ایمیل ها رو یکی یکی چک میکرد و حسابی ذهنش درگیر بود اما به محض اینکه صدای آشنایی شنید، مثل برق گرفته ها شد و سرش رو بالا گرفت.

+ جیمین شی

این صدای جین بود که هر لحظه داشت نزدیک و نزدیکتر میشد.

قدمی برداشت تا سریع سوار آسانسور بشه اما به ثانیه نکشیده پشیمون شد.

چطور میتونست انقدر بی ادبانه با آدمی که توی روزایی که مریض گوشه ی خونه افتاده بود کمکش کرده بود اینطوری رفتار کنه؟

نگران قلب عاشق خودش بود اما نمیتونست به خودش اجازه بده که با جین اینطوری رفتار کنه و یهو ازش دور بشه.

مطمئنا اینطوری شک میکرد!

+ جیمین شی؟!

به سمتش چرخید و در حالی که لبخند میزد جواب داد:

ـ معذرت میخوام حواسم به کاری که داشتم میکردم بود دیر متوجه شدم

جین گردنشو خاروند و در جواب گفت:

ـ ببخشید که مزاحمت شدم فقط دیدم اینجایی گفتم بیام حالتو بپرسم...الان بهتری؟

جیمین همینطور که سرش رو تکون میداد گفت:

ـ آره...با تشکر از تو که به دادم رسیدی الان خیلی خوبم...خیلی ازت ممنونم سوکجین شی

ابروهاشو بالا انداخت و با تعجب به چشمای جیمین خیره شد.

ـ سوکجین شی؟ از کی تاحالا؟

جیمین ـ جیمین ریز خندید و همینطور که سرشو جلو میبرد آروم زمزمه کرد:

ـ توی کمپانی ایم گفتم یه موقع کسی نشنوه

جین خندید و گفت:

ـ ترسوندی منو...اشکالی نداره بابا

جیمین ـ خب توام یکم پیش منو همینطوری صدا زدی

جین ـ خب من بخاطر جایگاه تو توی کمپانی باید اینطوری صدات بزنم و بهت احترام بذارم دیگه

جیمین به آسانسور اشاره کرد و گفت:

ـ میرم توی دفترم باهام میای؟

جین همینطور که به ساعتش نگاهی مینداخت گفت:

ـ باید برم سر فیلمبرداری اما برای یه قهوه وقت دارم

لبخندی زد و در جواب گفت:

ـ پس بیا بریم

باهم وارد آسانسور شدن و به طبقه ای که اتاق جیمین اونجا بود رفتن.

جیمین یه نگاهش به آیپد توی دستش بود و یه نگاهش به تصویر جین توی آینه.

سرش رو بالا گرفت و سکوت بینشون رو شکست:

The UntamedTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang