The Untamed - Part 9

509 82 5
                                    

"خب یعنی میشه درستش کرد؟"
از طراح لباس اینو پرسید و منتظر توی چشمای اون دختر نگاه کرد.
بعد از کمی مکث دختر جواب داد:
_بله خوشبختانه همیشه یکم جا میذارم واسه ی گشاد کردن لباس نگران نباشین میتونم درستش کنم فقط تا چند روز آینده باید مراقب باشه که وزن اضافه نکنه
جیمین نفس عمیقی از سر آسودگی کشید و گفت:
_حتما بهش گوشزد میکنم...ممنون
از اتاق بیرون اومد و همینطور که از ساختمان خارج میشد موبایلش رو از توی جیب شلوارش درآورد مشغول تماس گرفتن با جونگ کوک شد.
+امیدوارم خبرای خوب داشته باشی جیمین
_معلومه که دارم...با طراح لباس حرف زدم گفت میشه لباسا رو گشاد کرد جا داره...ولی باید به تهیونگ بگم مراقب باشه باز وزن اضافه نکنه
جونگ کوک_خوبه...این مشکلم حل شد امیدوارم باز دوباره اتفاق جدیدی نیفته تا ما این عکسبرداری لعنتی رو پشت سر بذاریم
جیمین_نگران نباش دیگه چیزی نمیشه خیالت راحت
جونگ کوک_کی میای کمپانی؟
جیمین_همین الان راه میفتم چطور؟
جونگ کوک_یه پیشنهاد جدید داریم میخوام راجبش باهم مشورت کنیم...منتظرتم
جیمین باشه ای گفت و تماس رو قطع کرد.
حالا فقط باید با یونجون تماس میگرفت تا بهش خبر بده همه چی درست شده!
....
از پله ها پایین اومد و با عجله به سمت سالن نشیمن رفت.
با دیدن تهیونگ که روی مبل نشسته بود و داشت تی وی تماشا میکرد و همزمان یه چیزی میخورد قدمای بلندی به اون سمت برداشت.
خودشو رسوند اونجا و گفت:
آهای دوباره چشم منو دور دیدی داری چی کوفت میکنی؟
وقتی رسید بالای سرش تهیونگ برگشت و کاسه ی سالادی که دستش بود رو بهش نشون داد.
+سالاده چیز خاصی نیست
یونجون نفس عمیقی کشید و گفت:
_خب خوبه...مشکل لباسا حل شده فقط طراح لباسا گفته دیگه نباید وزن اضافه کنی...توروخدا فقط چند روز دووم بیار بذار این عکس برداری بگذره انقد حرص خوردم موهام رنگ دندونام شده
تهیونگ کمی بهش نگاه کرد و با دهنی پر جواب داد:
_منکه چیزی نمیبینم
یونجون_بی مزه اصل حرفو بچسب
+باشه گیر نده
یونجون_هرچی من میگم همش همینو بگو
تهیونگ روشو برگردوند و در حالی که نگاهش به تی وی بود توی فکر فرو رفت.
داشت نقشه میکشید تا بعد از این عکسبرداری تلافی اون رفتار جونگ کوک رو سرش در بیاره.
جونگ کوک پا گذاشته بود رو دم همچین آدم مغروری.
تهیونگ آدمی نبود که بذاره کسی به این راحتیا غرورش رو خدشه دار کنه.
لباشو گزید و با عصبانیت سالادش رو خورد.
میدونست باهاش چیکار کنه تا پشیمونش کنه ولی این اصلا خوب نبود...
تهیونگ نمیدونست جونگ کوک یه روی دیگم داره که کم پیش میاد کسی ببینه اما به شدت خطرناک و خشنه!
اینطور که پیداست قراره اتفاقای عجیب و غریبی بین این دو نفر بیفته...
....
"اینو ببین"
آیپد رو ازش گرفت و نگاهی به عکسا انداخت.
تای ابروش رو بالا داد و پرسید:
_اینا چیه؟
جونگ کوک_کیم نامجونو یادته؟
جیمین کمی فکر کرد و گفت:
_آره آره یادمه
جونگ کوک_این عکسا مال برند آرایشی اوناس...قراره برای تبلیغ محصولات جدیدشون با ما همکاری کنن
جیمین_آها...خب این خیلی خوبه...تا جایی که شنیدم خیلی سر و صدا کردن
جونگ کوک سری به نشونه ی مثبت تکون داد و گفت:
_داشتم به این فک میکردم که این کارم بدیم به تهیونگ یا اینکه یکی از آرتیستای زن رو انتخاب کنیم
جیمین مکث کرد و بهش فکر کرد.
بعد از چند ثانیه نگاهش رو به چشمای منتظر جونگ کوک دوخت و گفت:
_من با تهیونگ یه صحبتی میکنم ببینم خودش دلش میخواد انجامش بده یا نه...ببینم محصولات جدید اونا چیه؟
جونگ کوک_نامجون میگفت این دفعه محصولات مراقبت پوستیه
جیمین_خب پس چیزی نیست که تهیونگ از پسش بر بیاد...اما بازم حق انتخاب میدیم بهش
جونگ کوک سری به نشونه ی مثبت تکون داد و حرفش رو تایید کرد.
حضور تهیونگ میتونست هم واسه ی برندی که تهیونگ مدلشه خیلی سودمند باشه هم خود کمپانی.
....
وارد سالن شد و با دیدن اینکه همه مشغول کارن لبخند رضایتمندانه ای روی لباش نقش بست.
بالاخره عکسبرداری شروع شده بود!
جلوتر رفت و کنار جیمین که داشت توی سکوت به تهیونگ نگاه میکرد ایستاد.
جیمین وقتی متوجه حضورش شد سریع چرخید سمتش و گفت:
_عه اومدی؟
جونگ کوک_چطور پیش رفته؟
جیمین_عالی...برو سر مانیتور عکساشو ببین خیلی خوب شدن
جونگ کوک نگاهی به تهیونگ که داشت ژست میگرفت انداخت و کمی مکث کرد.
نگاهش روی اندام تهیونگ ثابت مونده بود و داشت تمام جزئیاتش رو بررسی میکرد.
تهیونگ درحالی که هرکاری که عکاس بهش میگفت رو انجام میداد برای چند لحظه متوجه سنگینی نگاه کسی شد.
سرش رو چرخوند و همون لحظه با جونگ کوک چشم تو چشم شد.
جونگ کوک فقط سری تکون داد و به سمت مانیتوری که عکسا رو نشون میداد رفت تا عکسای قبلی رو ببینه.
اما تهیونگ همچنان نگاه پر از خشمش رو به جونگ کوک دوخته بود و ازش چشم برنمیداشت!
+تهیونگ این طرفو نگاه کن لطفا
نگاهش رو از جونگ کوک گرفت و به سمت دوربین چرخید.
جونگ کوک با شنیدن این جمله سرش رو چرخوند و به اون سمت خیره شد.
یعنی تهیونگ هنوز داشت بهش نگاه میکرد که عکاس این جمله رو گفت؟!
عکسبرداری به اتمام رسید و همه چیز همونطور که جونگ کوک میخواست تموم شد.
حالا دیگه میتونست واسه یه مدت کوتاهم که شده یه نفس راحت بکشه!
از جاش بلند شد و وقتی همه مشغول جمع کردن وسایل شدن به سمت تهیونگ رفت.
صداش زد و وقتی تهیونگ سر جاش ایستاد بهش نزدیک شد.
+کارت عالی بود خسته نباشی
تهیونگ_ممنون
خیلی خشک جواب جونگ کوک رو داد و رفت تا لباساشو عوض کنه و میکاپش رو پاک کنه.
جونگ کوک ابروهاشو بالا انداخت و با تعجب بهش نگاه کرد.
چرا اینطوری رفتار کرد؟!
برگشت و رفت پیش جیمین که داشت از عکاس میپرسید عکس و فیلما کی حاضر میشن.
نزدیکش ایستاد و وقتی حرفای جیمین تموم شد و تنها شدن پرسید:
_ببینم تهیونگ چشه؟
جیمین_نمیدونم...چطور چیشده؟
جونگ کوک_خیلی سرد برخورد کرد
جیمین_حتما خسته شده حوصله نداره
جونگ کوک_عکس و فیلما کی حاضرن؟
جیمین_دو سه روز دیگه...بعد که لویی ویتون منتشرشون کرد ماهم باید بذاریم توی پیج کمپانی و بعدم آماده بشیم واسه ایونت لویی ویتون که دو سه هفته دیگس
جونگ کوک_خوبه...من دیگه میرم به کارام برسم
جیمین_راستی...دعوتنامه ی ایونت رو دیدی؟
جونگ کوک_نه هنوز چطور؟
جیمین_واسه ایونت فقط تو و تهیونگ دعوتین
ابروهاش بالا پرید و با تعجب پرسید:
_من؟...من چرا؟
جیمین_نمیدونم منیجر رئیس برند گفت رئیس دلش میخواد توام اونجا باشی
جونگ کوک_فاک کلی کار داریم پس!
به نظر جالب میومد!
اینکه با تهیونگ برن پاریس و توی ایونت شرکت کنن...

ادامه دارد...
(بوس به لپ اونی که کامنت میذاره😘🥰)

The UntamedWhere stories live. Discover now