"ببینم ایونت چطوری بود؟ چیکارا کردی؟"
این سوالا رو جیمین کنجکاوانه از جونگ کوکی که تازه پاش رسیده بود به کمپانی میپرسید و دنبالش میرفت.
جونگ کوک در جوابش گفت:
_خیلی خوب بود
جیمین_بگو ببینم با نماینده های برندای دیگه حرف زدی؟
جونگ کوک_آره با چندتاشون حرف زدم ولی زوده که به این سرعت بخوایم باهاشون حرف از همکاری و این چیزا بزنیم
جیمین_باشه همینکه تورو بشناسن کافیه
داشتن به سمت آسانسور میرفتن که نگاه جونگ کوک روی دو نفری که رو به روی آسانسور ایستاده بودن قفل شد.
_اون کیم تهیونگ نیست؟
جیمین نگاهی به اون سمت کرد و وقتی مطمئن شد جواب داد:
_چرا خودشه
جونگ کوک کمی مکث کرد و جزئیات صورت اون پسر رو زیر نظر گرفت.
حتی از عکساش جذاب تر و خاص تر بنظر میرسید!
پوستش صاف و بی نقص بود و زیباییش هرکسی رو مات و مبهوت میکرد.
حتی رئیس کمپانی رو!
لب پایینش رو گزید و بعد از چند لحظه مکث به همراه جیمین به سمت تهیونگ و منیجرش رفت.
جیمین_تهیونگ شی...خوشحالم میبینمت
تهیونگ و یونجون به سمتش چرخیدن و درحالی که باهاش سلام و احوالپرسی میکردن پسر قدبلند و فوق العاده جذابی که همراهش بود رو زیر نظر گرفتن.
تهیونگ نگاهی به سرتاپاش انداخت و با دیدن کت و شلوار تنش حدس زد که حتما از کارمندای اینجاست.
حسابی محو صورت مردونه و جذابش شده بود و برای چند لحظه صدای هیچکسی رو نمیشنید.
فرم چشم و ابروهاش، بینی خوش فرم و پیرسینگ روی لبش و تمام جزئیات صورتش بدجوری حواس تهیونگ رو پرت کرده بودن!
جیمین_معرفی میکنم ایشون رئیس جئون هستن رئیس کمپانی
تهیونگ با شنیدن این جمله جاپرید و ابروهاش رو بالا انداخت.
یونجون سریع به نشونه ی احترام خم شد و گفت:
_اوه معذرت میخوام که به جا نیاوردیمتون رئیس جئون
دستش رو با احترام به سمت جونگ کوک دراز کرد و ادامه داد:
_من یونجون هستم منیجر تهیونگ باعث افتخارمه که میبینمتون
جونگ کوک نگاهش رو از چشمای فریبنده ی تهیونگ گرفت و با یونجون دست داد.
_خوشبختم
دستش رو به سمت تهیونگ دراز کرد؛ تهیونگ متقابلا باهاش دست داد و توی همون لحظه توجهش به تتوی گل رز بزرگ روی دست جونگ کوک جلب شد.
+خوشبختم رئیس جئون
آروم اینو گفت که جونگ کوک با زدن لبخندی جواب داد:
_همچنین...منو ببخشید که اینطوری ملاقاتتون کردم باید یه ملاقات درست و حسابی ترتیب میدادم اما یکی دو روزی سئول نبودم عذر میخوام
یونجون_این حرفو نزنید قربان
جونگ کوک_به کمپانی خوشومدین...امیدوارم همکاریمون باهم خوب پیش بره
جیمین_بیاین بریم بالا توی اتاق رئیس میشینیم و مفصل صحبت میکنیم اینجا خوب نیست سر پا ایستادین
رفتن طبقه ی آخر و وارد اتاق جونگ کوک شدن.
همه روی مبلا نشستن و جونگ کوک هم از منشیش خواست قهوه براشون بیاره.
پا روی پاش انداخت و نگاهش رو به چهره ی تهیونگ دوخت.
_خب تهیونگ...ببینم میتونم تهیونگ صدات بزنم؟
تهیونگ سری تکون داد و جواب داد:
_بله مشکلی نیست
جونگ کوک_خوبه...دوست ندارم با آرتیستای کمپانیمون خشک و سرد رفتار کنم...ببینم اولین باره میای کمپانی؟
تهیونگ_بله...امروز اومدم که هم اینجا رو ببینم هم یه ملاقاتی با جناب پارک داشته باشم
جونگ کوک_خوبه...نمیخوام از همین اول دیدارمون راجب کار باهم حرف بزنیم پس فعلا راجب چیزای دیگه ای حرف میزنیم با توجه به اینکه فعلا تو استراحتی نیازی به حرف زدن درمورد کار نیست
تهیونگ چیزی نگفت و فقط توی چشماش نگاه کرد.
یه انرژی خاصی میشد از اون چشمای تیله و ای و براق دریافت کرد و باعث میشد حس و حال عجیبی بهش دست بده.
اولین بار بود که نگاه کردن توی چشمای یه نفر بهش همچین حسایی میداد!
انگار جونگ کوک مهره ی مار داشت!!
_چند ساله داری فعالیت میکنی؟
سرش رو کمی تکون داد و وقتی به خودش اومد جواب داد:
_سه چهار سال
جونگ کوک_خوبه...اینطوری که من خبر دارم حسابی معروف شدی و این واسه ی این مدت کم خیلی چیز خوبیه...چیشد که دلت خواست بیای توی این کار؟
تهیونگ_راستش قبلا یه پیج داشتم و فقط عکسامو اونجا میذاشتم اما بعد از اینکه کم کم تعداد فالوورام بالا رفت و طرفدار پیدا کردم یکی از دوستام اصرار کرد که اودیشن بدم و در کمال تعجب همون اول قبول شدم
جونگ کوک سری تکون داد و در جوابش گفت:
_تعجبی نداره تمام استانداردای مدل بودنو داری برای همین قبول شدی...چهرت برعکس خیلیا بدون عمل جراحی اینطوری خوبه و از لحاظ قد و هیکل هم مشکلی نداری...خیلی از مدلایی که میشناسیم اینطوری نیستن و همینه که تورو از اونا خاص تر کرده
تهیونگ_ممنون...شما خیلی لطف دارین
منشی قهوه هاشون رو آورد و روی میز گذاشت.
جونگ کوک بهشون اشاره کرد و گفت:
_خب قهوه هاتونو بخورید تا سرد نشده
همه فنجوناشون رو برداشتن به غیر از تهیونگ.
جیمین با کنجکاوی پرسید:
_تهیونگ شی...چرا نمیخوری؟
تهیونگ از روی خجالت چیزی نگفت و به جاش یونجون سریع گفت:
_تهیونگ قهوه دوست نداره
جونگ کوک_آخ معذرت میخوام باید قبلش میپرسیدم
منشیش رو صدا کرد و وقتی اومد داخل گفت:
_ببین جناب کیم چی میل دارن براشون بیار
تهیونگ نگاهش که همچنان خیره به صورت جونگ کوک بود رو به سمت منشی داد و گفت:
_اگه میشه واسم چای بیارین
منشی از اتاق خارج شد و بحث دوباره ادامه پیدا کرد.
جونگ کوک و تهیونگ هربار به هم خیره میشدن و وقتی یکی برمیگشت اون یکی نگاهشو میدزدید.
تهیونگ براش سوال بود که یه پسر جوون چطوری میتونه صاحب همچین کمپانی بزرگ و معروفی باشه؟!
و اما از طرف دیگه جونگ کوک داشت به این فکر میکرد که چطوری یه نفر میتونه تا این حد بی نقص و جذاب به نظر بیاد؟!
هردوشون درگیر سوالات توی ذهنشون شده بودن و همزمان با بقیه حرف میزدن.
جو خیلی عجیب و جالبی به وجود اومده بود!!
دیگه وقت رفتن شد و تهیونگ و یونجون داشتن از جونگ کوک تشکر و خداحافظی میکردن.
قبل از اینکه از اتاق خارج بشن جونگ کوک گفت:
_یه قرار واسه ی ناهار یا شام مشخص میکنم تا از خجالتتون در بیام...دلم نمیخواست ملاقاتمون انقدر عجله ای و سریع پیش بره برای همین جبران میکنم
یونجون_این حرفا چیه رئیس...همینکه دیدیمتون برامون با ارزشه
جونگ کوک_من اینطوری راحت ترم پس مخالفتی نباشه
یونجون_چشم هرچی شما بگید
تهیونگ_از ملاقات باهاتون خوشحال شدم...فعلا با اجازه
جونگ کوک_منم همینطور...خدانگهدار
از اتاق بیرون رفتن که جیمین همینطور که دنبال جونگ کوک راه افتاده بود گفت:
_پسر این تهیونگ خیلی کم حرفه موقعی که با من ملاقات داشتن خیلی حرفی نمیزد ولی تو حسابی به حرف گرفتیش
جونگ کوک_من رئیس اینجام جیمین...شاید ترسیده اگه جوابمو نده باهاش سر لج بیفتم
جیمین_آره راست میگی...ولی دیدیش؟ از نزدیک حتی از عکساشم خفن تره
جونگ کوک درحالی که پشت میز کارش مینشست گفت:
_خیله خب توام مثل این ندید بدیدا رفتار نکن
جیمین_دیدم خودت از اول که دیدیش اصن ماتت نبرد
جونگ کوک_چرت و پرت گفتنو تمومش کن باید به کارامون برسیم ببینم تولید مرچای کنسرت کانگ جوها تو چه وضعیتیه؟
جیمین_تقریبا آمادس...تبلیغاتشم واسه فنا منتشر شده و کلی مورد استقبال قرار گرفته
جونگ کوک_خوبه...کامبک دخترا چی؟...اونا دارن چیکار میکنن؟
جیمین_اونام آلبومشون کاملا آماده شده روزی سه چهار ساعتم میان تمرین میکنن چند روز دیگم عکسبرداری و فیلمبرداری هاشون شروع میشه همه چیز مدیریت شده و اوکیه نگران نباش
جونگ کوک_خوبه...راستی یکی دو ماه دیگه سالگرد تاسیس کمپانیه میخوام یه جشن بگیریم و همه آرتیستا هم توش شرکت کنن اینطوری میتونم همشونو ببینم و باهاشون وقت بگذرونم...خیلی وقته که اینکارو نکردم
جیمین لبخندی زد و حرفاش رو با سر تکون دادن تایید کرد.
خوشحال میشد وقتی میدید جونگ کوک انقدر دوستانه با بقیه برخورد میکنه و باهاشون صمیمی میشه!
مثل خیلی از رئیس های دیگه به خود مغرور و خود بزرگ بین نبود...ادامه دارد...
(مرسی بابت حمایتت کیوتی🌸🤍)

ESTÁS LEYENDO
The Untamed
Fanfictionمدل معروف کره "کیم تهیونگ" با کمپانی فعلیش به مشکل برخورده و به زودی قراردادش هم تموم میشه. اما بخاطر شهرتش بهترین کمپانی کره که خیلیم سر و صدا کرده بهش پیشنهاد کار و بستن قرارداد میده. و اینجاست که تهیونگ و جونگ کوک باهم ملاقات میکنن...