نگاهش خیره به مانیتور که داشت تصویری از ایمیل دعوت به همکاری برند لویی ویتون رو نشون میداد،مونده بود.
باید قبل از اینکه این فرصتو از دست بده با یه مدل حرفه ای قرارداد میبست ولی انگار این بار بدشانسی بیخیالش نمیشد و نمیخواست از کارش جدا بشه!
با شنیدن صدای در رشته ی افکارش پاره شد و به خودش اومد.
سرش رو بالا گرفت و اجازه ی ورود داد و چند ثانیه بعد جیمین،وارد اتاقش شد.
_یه سری مدل جدید پیدا کردم بیا یه نگاه به رزومشون بنداز ببین از کدوم خوشت میاد
فایلی که توی دستش بود رو روی میز جونگ کوک گذاشت و رفت روی مبل نشست.
جونگ کوک فایل رو باز کرد و شروع کرد به خوندن رزومه های اون افراد.
حدودا نیم ساعتی گذشت تا اینکه فایل رو کنار گذاشت و در حالی که به جیمین خیره میشد گفت:
_نه...اینام به درد ما نمیخورن جیمین...کمپانی ما این روزا کلی سر و صدا کرده نمیتونم با آدمایی که هرکدوم یه نقصی توی رزومشون وجود داره قرارداد ببندم و کمپانیمو به خطر بندازم
جیمین کلافه به مبل تکیه داد و نفس بلند و صداداری کشید.
+دیگه واقعا نمیدونم چیکار کنم من کلی دردسر کشیدم تا همینارم پیدا کردم...
کمی مکث کرد و بعد ادامه داد:
_میگم...بیا بیخیال قرارداد با لویی ویتون بشیم...چند ماه دیگه دوباره ایمیل میدن تا اونموقع یه نفر پیدا میشه...بیا الان ردش کنیم
جونگ کوک_نمیشه...الان زمان رقابت کمپانیاس واسه اینکه آرتیستاشونو سر زبونا بندازن و ازش کلی سود ببرن...من الان باید اقدام کنم چند ماه دیگه واسم سودی نداره
از جاش بلند شد و همینطور که سمت پنجره میرفت سیگاری بین لباش گذاشت و اونو با فندک روشن کرد.
سرش رو پایین انداخت تا اولین کام رو از سیگارش بگیره که توجهش به بیلبورد تبلیغاتی یکی از ساختمونای اون طرف خیابون جلب شد.
اون تبلیغ مال یکی از برندای معروف زیورآلات کره بود و مدلش یه پسر به شدت جذاب بود.
جونگ کوک دقیق تر نگاه کرد و سعی کرد اطلاعات روی بیلبورد رو بخونه اما چون اون ساختمون از ساختمون کمپانی فاصله داشت و پایین تر بود؛ خوندن متن روی بیلبورد رو سخت میکرد!
_خودشه...من اینو میخوام
جیمین با شنیدن این حرفش با تعجب از جاش بلند شد و همینطور که سمتش میرفت گفت:
_کیو میگی؟
کنارش ایستاد و وقتی جونگ کوک به اون بیلبورد اشاره کرد نگاهی انداخت.
جونگ کوک_برو ببین میتونی بفهمی این پسر کیه؟
جیمین_اون کیم تهیونگه...یکی از مدلای خیلی معروفه زیر نظر کمپانی جی وای پی فعالیت میکنه
جونگ کوک_لعنتی...تحقیق کن ببین تا کی با اونجا قرارداد داره
جیمین_باشه...یه سری شایعات هست که دیگه قراردادشو تمدید نمیکنه ولی اگه یه درصدم راست باشه بعید میدونم بشه انقد راحت بدستش آوردا...طرف خیلی معروفه رو هوا میزننش
جونگ کوک سرش رو بالا گرفت و با جدیت به جیمین خیره شد و گفت:
_واسه همین دارم میگم برو تحقیق کن که ما زودتر اقدام کنیم
جیمین_آهان باشه یکی دوتا از دوستام تو جی وای پی کار میکنن باهاشون تماس میگیرم ببینم چی دستگیرم میشه
جونگ کوک_فقط عجله کن...اگه از دستش بدیم میکشمت پارک جیمین
جیمین نگاهی بهش کرد و غر زد:
_آهای اینی که داری تهدیدش میکنی رفیق صمیمیته ها
جونگ کوک_اینجا محل کاره جیمین...حساب رفاقتمون جداست
جیمین که بهش بر خورده بود دیگه چیزی نگفت و با عجله از اتاق خارج شد تا بره و به کاراش رسیدگی کنه.
جونگ کوک اما همچنان چشم از اون بیلبورد برنداشته بود و داشت بهش نگاه میکرد.
حتی متوجه این نشد که جیمین از اتاق رفته بیرون.
انگار کیم تهیونگ دقیقا خلق شده بود برای چیزی که جونگ کوک دنبالش بود!
اما بازم این فقط ظاهر تهیونگ بود که داشت میدید...
هرچقدرم که معروف باشه اما بازم باید رزومش رو چک میکرد و مطمئن میشد که به درد کمپانیش میخوره!
....
از اتاق بیرون اومد و بلافاصله یونجون دوید سمتش.
نزدیکش شد و قدم به قدم دنبالش رفت و پرسید:
_چیشد؟
تهیونگ نفس عمیقی کشید و جواب داد:
_از شر اینجا خلاص شدم...دیگه میتونم درست و حسابی استراحت کنم
یونجون_عالیه...بالاخره میتونیم بریم یه کمپانی بهتر
تهیونگ_نه به این زودی ولی آره...میرم یه جایی که قدرمو بدونن و ازم بیخودی کار نکشن
یونجون_پس پیش به سوی خوش گذرونی و استراحت
کمی مکث کرد و بعد پرسید:
_راستی نمیخوای از کسایی که میشناسی خداحافظی کنی؟
تهیونگ_نه حوصلشونو ندارم بیا بریم
یونجون دیگه حرفی نزد و دنبالش رفت.
تهیونگ خیلی مغرور و خوشیفته شده بود و این اصلا برای آینده خوب نبود!
.....
در اتاق با صدای بلندی باز شد و باعث شد جونگ کوک که سرش رو روی میز گذاشته بود تا کمی به خودش استراحت بده جا بپره و مثل برق گرفته ها سر جاش بشینه.
جیمین در حالی که موبایلش رو توی جیبش میذاشت جلوتر اومد و گفت:
_همین امروز قراردادش با کمپانیش تموم شده و بعد از انجام کارای لازم دیدنش که از اونجا رفته
جونگ کوک که همچنان توی شوک بود جواب داد:
_خوبه...باید با منیجرش تماس بگیری و هرطور شده قانعش کنی جیمین
جیمین_باشه نگران نباش خیالت راحت باشه خودم از پسش بر میام
جونگ کوک_و لطفا دیگه اینطوری نیا تو اتاقم
جیمین نگاهی به چشمای خسته و خوابالوش کرد و گفت:
_اوه معذرت میخوام...نمیدونستم خوابی
جونگ کوک از جاش بلند شد و همینطور که کتش رو از روی صندلی برمیداشت تا بره گفت:
_من میرم بیرون چندتا کار دارم بعدشم میرم باشگاه هر خبری شد بهم زنگ بزن حتما
جیمین_باشه برو
وقتی جونگ کوک رفت سریع نشست روی صندلی و موبایلش رو دوباره درآورد.
شماره ی منیجر تهیونگ رو که یکی از دوستاش بهش داده بود گرفت و منتظر شد تا جواب بده.
باید قبل از اینکه کمپانی دیگه ای بره سراغ تهیونگ باهاش مذاکره میکرد و اونو میکشید سمت خودشون.
تلفن چندتا بوق خورد تا اینکه تماس وصل شد و منیجر تهیونگ جواب داد:
_الو؟
جیمین_سلام...شما چوی یونجون هستین؟
+خودمم بفرمایید
جیمین_پارک جیمین هستم مدیر عمومی کمپانی دریمرز
+آها کمپانی دریمرز...در خدمتم جناب پارک
جیمین_مطلع شدم که قرارداد آرتیستتون آقای کیم با کمپانی جی وای پی تموم شده و دیگه تمدید نکردن...خواستم درمورد جذب ایشون به کمپانی خودمون باهاتون حرف بزنم اگه بشه باهم یه قرار ملاقات داشته باشیم خیلی عالی میشه!
یونجون_راستش تهیونگ این اواخر خیلی سرش شلوغ بوده و تصمیم داره یه مدت به خودش استراحت بده نمیدونم قبول میکنه یا نه
جیمین_لطفا باهاش صحبت کنید و بهش بگید که نگران نباشه ما نمیخوایم تحت فشار بذاریمش...بعد از بستن قرارداد هم نمیخوایم بلافاصله برنامه ی کاریش رو شلوغ کنیم موقعیتش رو درک میکنیم...اما این عجله برای اینه که بالاخره تهیونگ یه شخص خیلی معروفه و باقی کمپانی ها وقتی بفهمن شروع به رقابت با ما میکنن واسه ی همین من میخوام سریعتر ببینمتون و باهاتون مذاکره ای داشته باشم
یونجون_من باهاش صحبت میکنم و باهاتون تماس میگیرم جناب پارک ممنونم که انقدر مشتاق همکاری با تهیونگ هستین
جیمین تشکر کرد و بعد از خداحافظی تماس رو قطع کرد.
موبایلش رو روی میز گذاشت و همینطور که با پاهاش روی زمین ضرب میگرفت زیر لب گفت:
_حالا چطوری به جونگ کوک اینو بگم؟...کاش پسره قبول کنه هوفففف
....
ظرف نودل ها رو روی میز گذاشت و همینطور که کنارش مینشست گفت:
_بیا اینم نودل ولی زیاد نخوریا چاق میشی
تهیونگ_بیخیال یونجون میخوام چند روزم که شده بیخیال رژیم کوفتیم بشم
یونجون سری تکون داد و کمی از غذاش خورد.
بعد از چند لحظه سکوت گفت:
_از یه کمپانی باهام تماس گرفتن واسه بستن قرارداد
تهیونگ سریع جواب داد:
_بگو تا یک ماه دیگه قرارداد نمیبندم
یونجون_بگم چه کمپانی ای بود مغزت سوت میکشه پسر بذار حرفمو تموم کنم
تهیونگ همینطور که غذا میخورد منتظر نگاهش کرد که یونجون ادامه داد:
_طرف مدیر عمومی کمپانی دریمرز بود
تهیونگ ابروهاشو بالا انداخت و با دهن پر پرسید:
_همون کمپانی ای که توی این دو سه سال حسابی معروف شد و تبدیل شد به بزرگترین کمپانی سرگرمی کره؟
یونجون_آره...راجب اینکه میخوای استراحت کنی بهش گفتم ولی گفت نگران نباشین نمیخوایم بلافاصله کارشو شروع کنه فقط میخوایم باهاش قرارداد ببندیم تا خیالمون راحت باشه که بقیه کمپانیا این فرصتو ازمون نمیگیرن...حالا تصمیم با توئه دوس داری باهاش ملاقات داشته باشیم یا نه؟
تهیونگ کمی فکر کرد و حرفایی که یونجون زده بود رو تجزیه و تحلیل کرد.
یه فرصت خیلی خوب بود که نمیتونست به این راحتی بیخیالش بشه!
_قبوله قرار ملاقات بذاریم ببینم شرایطشون چیه
یونجون_پس بعدا باهاش تماس میگیرمادامه دارد...

ESTÁS LEYENDO
The Untamed
Fanfictionمدل معروف کره "کیم تهیونگ" با کمپانی فعلیش به مشکل برخورده و به زودی قراردادش هم تموم میشه. اما بخاطر شهرتش بهترین کمپانی کره که خیلیم سر و صدا کرده بهش پیشنهاد کار و بستن قرارداد میده. و اینجاست که تهیونگ و جونگ کوک باهم ملاقات میکنن...