CH:09
گیجی حسی بود که اون لحظه تمام وجودش رو گرفته بود، انگار هضم حرفی که شنیده بود زیادی سخت بود و اون برای تحمل کردنش زیادی ضعیف.
لبش رو کوتاه گزید و با گیجی دستش رو روی صورتش کشید.
-شما مطمئنین؟در جواب ییبو سرش رو با اطمینان تکون داد.
سیتو مرد شوخ طبعی نبود و همین مسئله هم باعث میشد تا ییبو بیاراده این حرف رو بپذیره، ظاهراً همه چیز همونجوری بود که اون مرد بهش گفته بود.
+شیاطین فقط در صورتی میتونن جسم کسی رو تسخیر کنن که اون شخص هم نشانههای شیطانی با خودش داشته باشه. وییینگ این طلسم رو برای جلب توجه بهشت و به خصوص تو اجرا کرده بود.جلب کردن توجهش؟ این کلمه زیادی عجیب بود و همینطور حس عجیبی هم بهش القا میکرد، اینکه وییینگ سعی میکرد توجهش رو به هر طریقی جلب کنه واقعاً اتفاق بدی نبود اما هدفی که داشت فراتر از بد بود. هیچ حسی نمیتونست بدتر از حس اینکه انگار دارن ازت سو استفاده میکنن و تو رو صرفاً به چشم یه وسیله برای رسیدن به خواستههاشون میبینن باشه و ییبو این رو با تمام وجودش تجربه کرده بود. اون یک شخص بیآزار بود که توی تمام طول زندگیش حتی به عنوان انسان هم به کسی آسیبی نرسونده بود و با وجود نفرتی که نسبت به اطرافیان و روستاش داشت باز هم فقط زندگیش رو در آرامش گذرونده بود و تلاش کرده بود، اون حتی بعد از ورود به بهشت هم کسی رو اذیت نکرده بود و بعد وییینگ وارد زندگیش شده بود. این واقعاً ظلم بود که چنین اتفاقی برای ییبو افتاده بود.
-اون با اینکار کار رو برای خودش سخت کرد.سیتو سرش رو به نشونهی منفی تکون داد.
+تاب آوردن در برابر قدرت وییینگ سخته. اگه یه انسان عادی بود همون لحظه روحش کاملاً از بین میرفت و جسمش هم چون تواناییش رو نداشت به مرور از بین میرفت و در این صورت فاجعهی واقعی رخ میداد. چرا که وییینگ هربار باید جسمش رو عوض میکرد و این طوری فانیهای زیادی از بین میرفتن و البته برای خودش هم دردسر میشد و نمیتونست به کارهاش رسیدگی کنه.ییبو در سکوت فقط به حرفهای ارشدش گوش میکرد و توی یه جایی از ذهنش سعی میکرد دنبال دلیلی بگرده که نشون بده جان و وییینگ هیچ ربطی به هم ندارن.
ییبو وییینگ رو به خوبی میشناخت و حالا که بهش فکر میکرد فارغ از چهرههاشون که شبیه به هم بودن هیچ چیز مشترکی بین اونها نمیدید که البته درمورد چهره هم چنین چیزی غیر ممکن نبود.
افراد زیادی توی دنیا بودن که از نظر چهره همزاد هم تلقی میشدن و چهره های شبیه به همی داشتن.
حتی وجود همزادها هم غیر ممکن نبود، هرچند که ییبو شباهت زیادی بین شخصیتهای اونها نمیدید، انگیزههای اون دو نفر با هم کاملاً متفاوت بود.
هرچند، هر دوی اونها به شدت کنجکاو بودن و به مکانهای عجیب علاقه نشون میدادن ولی جان برای سرگرمی توی همچین مکانهایی سرک میکشید درحالی که وییینگ درمورد اونها تحقیق میکرد و مطالبی به دست میآورد و قطعاً برنامههایی درموردشون میچید که هیچکس ازشون خبر نداشت.
جان آدم آرومتری بود و با وجود کنجکاویش خودش رو از دردسر دور نگه میداشت درحالی که وی یینگ خودش دردسر بود.
یعنی واقعا ممکن بود اون دو نفر یکی باشن؟
-شاید فقط تناسخ یکی از شیاطین باشه، نه خود وییینگ. اینجوری میشه یه کاری کرد ارشد، درست نمیگم؟
YOU ARE READING
𝑺𝒊𝒏𝒇𝒖𝒍 𝑺𝒌𝒚
Fanfictionکاپل: ییجان، وانگشیان. ژانر: فانتزی، رمنس، انگست، رازآلود، تاریخی، اسمات. Yibo Top خلاصه: "شیائو جان هیچوقت فکرش رو هم نمیکرد با گرفتن یک تصمیم احمقانه که از هیجاناتش سرچشمه میگرفت درگیر یک کینه ی قدیمی بشه، کینه ای...