توی اتاق مشغول راه رفتن و متر کردن طول و عرض با پاهاش بود ولی بلاخره صبرش تموم شد و با کلافگی ایستاد
×من میرم پیش تهیونگ ... وگرنه از نگرانی خُل میشم
با جملهی جین سر تمام افراد حاضر در اتاق به طرفش برگشت . از وقتی نامجون تقریبا کشون کشون تهیونگِ عصبانی رو از خونه برد ، جونگکوک ، جین ، جینیونگ ، جیمین و مادر جونگکوک توی اتاق مشترک تهیونگ و جونگکوک رفته و کوچکترین فرد جمع درحالی که روی تخت دونفره نشسته بود مثل آدمی که روح از بدنش خارج شده به دیوار رو به روش خیره بود و بقیه هم حال روحیه درستی نداشتن و انگار جملهی جین اونهارو از دنیای فکر و خیال بیرون کشیده و به دنیای واقعی برگردوند
٪منم باهات میام هیونگ
جینیونگ قبل از خروج جین گفت و با عجله به طرفش رفت . به محض اینکه دو پسر از اتاق خارج شدن جیمین هم پشت سرشون خارج شد
^هیونگ
جین و جینیونگ همزمان به طرف پسر ریز جثه برگشتن و اونم با نگرانی نگاهشو بینشون چرخوند
^به تهیونگ هیونگ بگین من تا هر وقت زنده باشم به قولی که بهش دادم عمل میکنم ... ولی به هر حال امانتیش به خودش احتیاج داره
دو پسرِ بزرگتر با گیجی به جیمین خیره شدن و این برادر بزرگترِ خودش بود که جوابش رو داد
٪چی میگی داداشی ؟ چه قولی ؟
^تهیونگ هیونگم خودش میدونه ... بهش حرفامو بگین و تهشم بگین من همیشه کنارشم
جین که برای کنجکاوی کردن زیادی گیج و کلافه بود بیخیاله سوال پیچ کردنِ پسرخالش شد و فقط لبخند زد
×باشه جیمین ... بهش میگم
پسر کوچیکتر با تشکر کردن از برادر و پسرخالش به اتاق جونگکوک برگشت تا پیشش باشه و جینیونگ و جین هم به طرف پارکینگ رفتن و همزمان پسر بزرگتر شماره منشیش رو گرفت
°بفرمایین ؟
×خیلی سریع شماره کیم نامجون رو برام بفرست
°الان ؟
جین چشماشو برای منشیش که اونجا حضور نداشت چرخوند و همزمان با جینیونگ از آسانسورِ عمارت خارج شد
×یا تو مفهوم خیلی سریع رو نمیفهمی که این سوالو پرسیدی یا من نامفهوم حرف زدم ولی به هر حال تا یک دقیقهی دیگه شمارش بهم اساماس نشده باشه اخراجی !
با جدیت گفت و گوشی رو قطع کرد و هنوز توی ماشینش ننشسته بود که شماره براش اساماس شد و اونم فورا با نامجون تماس گرفت
#بفرمایین ؟
×کیم سوکجینم ... تهیونگ پیشته ؟
#بله خونهی منه
YOU ARE READING
In "Kim" Mansion ⏳️
Fanfictionشما چقدر به پسرداییتون وابسته هستین ؟ اصلا چندبار در سال میبینینش ؟ خونه هاتون چقدر به هم نزدیکه ؟ جواب این سوال ها برای جونگکوک خیلی سادس ! اون دیووانهوار وابستهی پسر داییشه ! کیم تهیونگی که باهاش تو یک خونه زندگی میکنه و از لحظهای که چشم به ای...