Chapter 13

9.2K 912 133
                                    

دیدین بعضی از آدما وقتی جای خوابشون عوض میشه نمیتونن راحت بخوابن و طول میکشه تا به جای جدید عادت کنن ؟ جونگکوک تمام این ۶ سال گذشته درگیر همچین حسی بود . نبود تهیونگ روی اون تخت دو نفره مثل یه جا به جایی بزرگ توی جای خواب جونگکوک بود و پسر چشم فندقی هیچوقت نتونست به این تغییر عادت کنه و همیشه به خواب رفتن براش سخت بود . ولی اون شب ، بلاخره به جای خواب قبلیش رسید . وقتی با تهیونگ توی بالکن رختخواب گذاشتن و کنار هم دراز کشیدن ، جونگکوک بلاخره بعد از ۶ سال راحت و بدون وول خوردن های طولانی خوابش برد و حتی توی خواب هم احساس آرامش میکرد

وقتی نور خورشید دیگه زیادی جلوی دیدش قرار گرفت آروم لای پلک هاش رو باز کرد و با لبخند برگشت سمت جایی که تهیونگ خوابیده بود ولی با ندیدنش خواب از سرش پرید و ترسیده تو جاش نشست . سرش رو چرخوند و تمام بالکن رو بررسی کرد و وقتی پسرداییش رو ندید از جاش بلند شد و با باز کردن در تراس به داخل اتاق رفت

+تاتا ؟

اتاقشون بزرگ بود ولی نه اونقدری که صدا به صدا نرسه و برای همین وقتی جوابی دریافت نکرد ضربان قلبش حتی از چند ثانیه قبل هم بالاتر رفت . با ترس به طرف اتاق لباس پا تند کرد ولی اونجا هم خبری از پسرداییه موفرفریش نبود . تهیونگ باز هم رفته بود ؟ هجوم خاطرات گذشته و روزی که بیدار شد و فهمید تاتاش دیگه نیست باعث شد از ترس به نفس نفس بیوفته . یعنی باز هم رفته بود ؟ دوباره تنهاش گذاشته و به یه جای دیگه رفته بود ؟

خواست به طرف در اتاق بره و بقیه‌ی جاهای خونه دنبالش بگرده ولی همون لحظه در سرویس بهداشتی باز شد و تهیونگ با حوله‌ی تن پوش سبز رنگی و درحالی که تمام بدنش خیس بود از اونجا خارج شد و با دیدن جونگکوکی که رنگش پریده و ترسیده به نظر میرسید با نگرانی بهش نزدیک شد

-خوبی جونگوک ؟

جونگکوک که اشک تو چشماش جمع شده و به سختی نفس میکشید بی توجه به خیس بودنه تهیونگ محکم دستاش رو دور گردنش حلقه کرد و تو آغوشش فرو رفت

-چیشده ؟

تهیونگ هنوزم گیج و نگران بود و نمیفهمید چرا پسر کوچیکتر انقدر ترسیده ولی به هر حال دستهاش رو دور کمرش حلقه کرد و همزمان با اینکه جونگکوک ، ترسیده و با سرعتی زیاد توی گردنش نفس میکشید به طرف پاتختی حرکت کرد . وقتی به طرف کشو خم شد جونگکوک هم همراهش به اون سمت کج شد ولی باز هم ازش فاصله نگرفت . پسر موفرفری که تازه از حموم خارج شده و موهاش بخاطر خیس بودن صاف دیده میشدن اسپری آسم جونگکوک رو از توی کشوی کنار تخت دراورد و با جدا کردنِ پسر کوچیکتر از خودش مجبورش کرد روی تخت بشینه . با تکون دادن اسپری اون رو بین لبهای جونگکوک قرار داد و با فشار دادن دکمه‌ی بالاش ، ماده‌ی داخلش با فشار وارد دهن پسرِ نشسته شد . با گذشت چند ثانیه تنفس جونگکوک کم کم به حالت عادی برگشت و به همین دلیل پسر بزرگتر جلوی پاهاش نشست و به چشمای اشکیش خیره شد

In "Kim" Mansion ⏳️Where stories live. Discover now