+بلاخره دارم نجات پیدا میکنم
-انقدری که تو این دو سه روز غر زدی تو تمامِ عمرت نزدی فندق !
تهیونگ در واکنش به خرگوشِ خوشحالش که داشت مرخص میشد و میتونست برگرده خونه با لحنی پوکر گفت ولی جونگکوک خوشحال تر از این بود که بتونه بهش چشم غره بره و بگه 'من غر نمیزدم' ، البته این واقعیت که میدونست واقعا تو این چند روز خیلی نق زده برای سکوتش بی تاثیر نبود !
تهیونگ بعد از اینکه توی تعویض لباس به جونگکوک کمک کرد موهای لختش رو که حالا تا پایین گردنش میرسیدن مرتب کرد و با گذاشتن بوسهای روی اون ابریشم های نرم دستش رو گرفت و باهم از اتاقی که سه روز توش بودن بیرون رفتن
+چرا هیچکس نیومده دنبالمون ؟
توی راهرو که بودن جونگکوک با گیجی پرسید و خب حق هم داشت که براش سوال پیش بیاد چون از خانواده کیم بعید بود همگی باهم نرن دنبال ته تغاریشون
-تو خونه منتظرتن
جونگکوک با حالت تفهیم سرش رو بالا و پایین کرد و بعد با یادآوری چیزی متوقف شد و به طرف پسرداییش برگشت
+قبل رفتن بریم پیش یونگی هیونگ ؟
تهیونگ بی حرف سرش رو بالا و پایین کرد و همین باعث شد که دوتایی به طرف اتاقی که یونگی همچنان توش بستری بود حرکت کنن . وقتی وارد اتاق شدن دیگه حتی دیدنِ جیمین متعجبشون هم نکرد چون اون پسر تمامِ این مدت حتی از پدر و مادر یونگی هم بیشتر کنارش بود و یک لحظه هم تنهاش نزاشت
+چطوری یونگی هیونگ ؟
یونگی که روی تختش نشسته بود و کمی رنگ پریده به نظر میرسید به کوچیکترین فرد جمع لبخند زد
*تورو که میبینم خوب میشم
جونگکوک با حالتی بامزه خندید و با رفتن به سمت یونگی بوسهای روی گونش گذاشت و بعد رو به روش روی تخت نشست
^داری میری خونه ؟
با سوالِ جیمین جونگکوک با هیجان سرش رو بالا و پایین کرد
+بلاخره ولم کردن !
جونگکوک جوری که انگار این چند روز اسیری کشیده و حالا بلاخره از اسارت آزاد شده گفت و سه نفرِ حاضر در اتاق رو به خنده انداخت . چند دقیقه بعد درحالی که جونگکوک داشت با یونگی صحبت میکرد با اشارهی تهیونگ، جیمین همراهش از اتاق خارج شد و بعد کمی دورتر از اتاقِ یونگی رو به روی هم ایستادن
-جیمین یونگی حالش خوبه ؟ نسبت به دیروز که دیدمش رنگ پریده تر به نظر میومد
جیمین نفسش رو آه مانند از دهنش خارج کرد و سرش رو به نشونه تایید تکون داد
^صبحِ زود شیمی درمانی شد ... برای همین حالش خیلی خوب نیست ولی خب جلوی جونگکوک تظاهر میکنه خوبه
YOU ARE READING
In "Kim" Mansion ⏳️
Fanfictionشما چقدر به پسرداییتون وابسته هستین ؟ اصلا چندبار در سال میبینینش ؟ خونه هاتون چقدر به هم نزدیکه ؟ جواب این سوال ها برای جونگکوک خیلی سادس ! اون دیووانهوار وابستهی پسر داییشه ! کیم تهیونگی که باهاش تو یک خونه زندگی میکنه و از لحظهای که چشم به ای...