وقتی آسانسور باز شد بلاخره و بعد از شاید بیش از یک ماه وارد طبقهای شد که مدیرش بود و همون لحظه نامجون با دیدنش از جاش بلند شد و با لبخندِ همیشگی و زیباش بهش نزدیک شد
*خوش اومدی
لبخند محوی زد و 'مرسی' زیرلبی در جوابِ نامجون گفت و هر دو شونه به شونهی هم به سمت اتاقِ پسر بزرگتر حرکت کردن . در واقع حتی خودشم نمیدونست چرا اومده شرکت اونم درحالی که جونگکوک هنوزم مرخص نشده و خانوادش هنوز اون دورانِ سخت رو پشت سر نزاشته بودن ، جیمین به دلایل نامعلومی از کنار یونگی تکون نمیخورد و تهیونگ هم که دیگه فکر کردن نداشت ! شاید بخاطر یه پسر قد بلند و برنزه به شرکت رفته بود و شایدم فقط به چند ساعت فاصله گرفتن از مشکلاتِ خونه احتیاج داشت ... خودشم نمیدونست
دختری که جین هیچ ایدهای نداشت چه کسیه یهو جلوشون ظاهر شد و با لبخند به جین تعظیم کرد
/خوش اومدین ... با کی کار دارین جناب ؟
ابروهای جین از تعجب بالا پریدن و تونست خیلی واضح صدای تکخندِ نامجون رو بشنوه . دو تا سوال توی ذهنِ رئیسِ بخش به وجود اومد ... یک ، این دختر کیه ؟ و دو ، چرا هیچکس بهش حداقل یک عکس از جین نشون نداده تا این بیچاره شبیه به یک احمق در برابرِ رئیسش ظاهر نشه ؟
×با اونی که یادش رفته به تو رئیستو نشون بده !
نامجون در برابرِ قیافه گیجِ اون دختر فقط تونست لب هاش رو به هم فشار بده تا جلوی خندش رو بگیره و ببینه در ادامه چی بینِ اون رئیس و کارمند پیش میاد
/متوجه منظورتون نشدم
دخترِ کم سن و سال با گیجی گفت و باعث شد جین چشم هاش رو توی کاسه بچرخونه
×با رئیست کار دارم !
/متاسفانه ایشون هنوز نیومدن
جین سرش رو به نشونه تایید تکون داد و دست هاش رو توی جیب شلوار پارچهایش گذاشت
×همین الان اومد ... ولی وقتی نمیدونی رئیست کیه و فقط میای سرکار که اومده باشی و یه حقوقی بگیری حتی نمیشناسیش !
دختری که حالا چشم هاش از تعجب گرد شده بودن به طرف نامجون برگشت تا شاید اون بهش یه تقلبی برسونه و بفهمه دقیقا چه خبره . وقتی نامجون درحالی که بی صدا میخندید لب زد 'اون کیم سوکجینه' دخترِ بیچاره تو همون حالت سکته کرد و حتی دیگه نتونست بچرخه و به چشم های مردی که همین الان فهمیده بود رئیسشه خیره بشه . جین بشکنی جلوی چشم های گردِ دختر زد تا به خودش بیاد و بعد در حالی که از کنارش رد میشد با صدای بلند به حرف اومد
×میری تاریخچهی مدیرای این شرکت رو میخونی و آخر روز ازت امتحان میگیرم ... موندنت تو این شرکت به اینکه همه رو با اسم و چهره و موقعیتشون بشناسی بستگی داره !
YOU ARE READING
In "Kim" Mansion ⏳️
Fanfictionشما چقدر به پسرداییتون وابسته هستین ؟ اصلا چندبار در سال میبینینش ؟ خونه هاتون چقدر به هم نزدیکه ؟ جواب این سوال ها برای جونگکوک خیلی سادس ! اون دیووانهوار وابستهی پسر داییشه ! کیم تهیونگی که باهاش تو یک خونه زندگی میکنه و از لحظهای که چشم به ای...