توی سالن بزرگ عمارت کیم نشسته بود و با جهبوم صحبت میکرد . اوایل ناخودآگاه نسبت به این پسر گارد داشت و نمیتونست باهاش ارتباط برقرار کنه . شاید چون میدونست جینیونگ عاشقشه و یا شاید چون بهش شک داشت . ولی بعد از چندبار هم کلام شدن، جین وجه اشتراک زیادی با موکل پسرخالش که حالا سه ماهی میشد تو عمارتشون زندگی میکرد پیدا کرده بود و البته این رو هم باید گفت که بعد از فقط چندبار هم صحبت شدن ردیاب عشقش خیلی راحت حس متقابلِ جهبوم به جینیونگ رو تشخیص داد و همینم روی بهتر شدن رفتارش تاثیر زیادی گذاشت . جمع دو نفرشون با ورود جونگکوک ، ریوجین و هیونجین که تازه از دانشگاه برگشته بودن بزرگتر شد و حالا صحبت ها حالت جامع تر و پراکنده تری پیدا کردن که ناگهان صدای فریادِ جینیونگ از طبقهی دوم همه رو با ترس تو جاشون پروند . جینیونگ با سرعت زیاد روی پله ها میدویید و درحالی که دو سه بار تا مرز زمین خوردن رفت خودش رو به جهبوم رسوند و پسر متعجب رو مجبور کرد بلند بشه و با خوشحالی، همونطور که نفس نفس میزد به حرف اومد
٪از ... از دادستانی زنگ زدن ... گفتن قاتل اصلی ... پیدا شده ... تو دیگه کامل تبرئه شدی ... قاتل دستگیر شد ... بیگناهیت ثابت شد
جهبوم با ناباوری به وکیلش خیره بود و نمیتونست چیزی که شنیده رو هضم کنه . بیش از چهارماه توی زندان با آدم هایی زندگی کرده بود که از هیچ زاویهای در شانش نبودن ، از کار تعلیق شد ، خانوادش برای کاری که نکرده بود طردش کردن ، دوستهاش ترکش کردن و فقط جینیونگ براش موند ، زندگیش برای چندین ماه از هم پاشیده بود و درحالی که هیچکس باورش نداشت به خونهای پناه برد که حالا همه اون رو عضوی از خودشون میدونستن ولی الان ... همه چیز تموم شده بود ! قاتل اصلی پیدا شد و همه میفهمیدن جهبوم بیگناهه . بدون اینکه دست خودش باشه شروع به خندیدن کرد و چند ثانیهی بعد بارش اشک هاش شروع شد . جینیونگ که کاملا حسش رو درک میکرد بدن لرزونش رو جلو کشید و محکم موکلش رو به آغوش کشید و آروم شروع به توضیح دادن کرد
٪شکّم درست بود ... یانگ سوهیون شاهد قتل بوده ... دوست صمیمیش شین مینهو دوست دختر خودش رو که بهش خیانت کرده بود با چاقو به قتل میرسونه و سوهیون شاهدش بوده ... از اونجایی که مینهو همون موقع متهم به قتل بود ترسید تا سوهیون رو هم به شیوهی قبلی بُکُشه و برای همین سیانید پیدا کرد و ریخت توی آبمیوهای که میدونست هرروز برای خودش درست میکنه و به دانشگاه میبره ... و از بدشانسیِ تو ... آبمیوه رو درست چند ثانیه قبل از اینکه بیاد و اون سوال رو ازت بپرسه نوشید
نفس عمیقی کشید و نگاهش رو بین سه پسرخاله و دخترخالش که با بهت به داستانِ اصلی گوش میکردن چرخوند و بعد درحالی که فشار دستش رو دور بدن جهبوم بیشتر کرده بود ادامه داد
٪دادستانی که مسئول بررسی پرونده بود با توجه به شک من و قتل دوست دختر شین مینهو و صمیمیتش با سوهیون بهش مظنون میشه و وقتی ازش بازجویی میکنه اون پسر یه جایی کم میاره و ناگهان سوتی میده ... همون باعث میشه دادستان مطمئن بشه و با بازجوییِ بیشتر و تحت فشار گذاشتنش اون پسر همه چیز رو اعتراف میکنه
YOU ARE READING
In "Kim" Mansion ⏳️
Fanfictionشما چقدر به پسرداییتون وابسته هستین ؟ اصلا چندبار در سال میبینینش ؟ خونه هاتون چقدر به هم نزدیکه ؟ جواب این سوال ها برای جونگکوک خیلی سادس ! اون دیووانهوار وابستهی پسر داییشه ! کیم تهیونگی که باهاش تو یک خونه زندگی میکنه و از لحظهای که چشم به ای...