شاید دو هفته توانایی پاک کردن ۶ سال رو نداشته باشه ولی برای جایگزین کردن خاطرات خوب خیلی هم زمان مناسبیه . تهیونگ و جونگکوک تو دوهفتهای که نیویورک بودن زمان خیلی خوبی رو جایگزین لحظاتِ بدِ گذشته کردن و حالا با خاطراتی خیلی خوب در نیویورک، درحال برگشت به خونه بودن
+هم خوشحالم داریم برمیگردیم خونه هم دلم برای اونجا تنگ میشه
درحالی که توی هواپیما نشسته بودن جونگکوک گفت ولی تهیونگ خیلی باهاش هم نظر نبود
-هیچ چیزی باعث نمیشه دلم برای اونجا تنگ بشه
جونگکوک با حالتی متعجب برگشت و به نیمرخ پسرداییش خیره شد
+چرا ؟ ما که خیلی بهمون خوش گذشت ... هم تو خونه زمان خوبی داشتیم و هم بیرون خونه
تهیونگ با نیشخند سرش رو به طرف جونگکوک چرخوند و با شیطنت تو چشم های مشکیش خیره شد
-همهی اون کارایی که تو خونه باهات کردمو میتونم تو اتاق خودمونم بکنم ... بیرون از خونه هم چون در هر صورت نمیتونم کارایی که دلم میخوادو انجام بدم هرجا باشه بهم خوش نمیگذره
چشم های جونگکوک از تعجب گرد شدن و بعد مشت محکمی به شونه تهیونگ زد
+خیلی منحرفی ... اصلا یه درجهی کشف نشده از انحرافی ! بی تربیت ! من دارم نظر معصومانمو راجب این دو هفته میگم اون وقت ببین تو ذهنت کجاس ... خجالت بکش !
تهیونگ درحالی که میخندید سرش رو به پسر کوچیکتر نزدیک کرد
-همهی کارایی که میشد باهات کردو کردم دیگه از چی خجالت بکشم ؟
جونگکوک که در برابر بی حیا بودنِ پسرداییش کم اورده بود خودش رو عقب کشید و با چرخوندن سرش از پنجره هواپیما به بیرون خیره شد ولی میتونست صدای خنده تهیونگ رو بشنوه
-نمیفهمم تو چرا خجالت میکشی !
تهیونگ با خنده گفت ولی از اونجایی که جونگکوک پسرداییش رو میشناخت و میدونست اگر برگرده و جوابش رو بده اون عوضیِ بدجنس بیشتر از قبل خجالت زدش میکنه فقط خودش رو بیشتر به پنجره نزدیک کرد و باعث شد خنده تهیونگ شدت بگیره
○●●●●●●●●○
وقتی به خونه رسیدن همهی نوه های کیم به استقبالشون اومدن و باعث شدن خندشون بگیره . گویا جیمین به همه گفته بود چه سوتیای داده و برای همین همه از همون اول جمع شده بودن تا دل پادشاه خرگوشا و شوالیه خرگوشیش رو بدست بیارن . تهیونگ و جونگکوک هم با اینکه خندشون گرفته بود بی توجه به همشون چمدون هاشون رو گرفتن و به اتاق خودشون رفتن و وقتی در بسته شد هردو شروع به خندیدن کردن
-شبیه وقتایی شدن که شر درست میکنن و بعد بابابزرگ میفهمه
با تشبیه تهیونگ خندهی جونگکوک حتی بیشتر از قبل شدت گرفت ولی وقتی در اتاق به صدا دراومد هر دو دوباره به حالت جدیشون برگشتن و با صدور اجازهی تهیونگ، هر ۹ نوهی کیم وارد اتاقشون شدن و این هوسوک بود که اول از همه به حرف اومد
YOU ARE READING
In "Kim" Mansion ⏳️
Fanfictionشما چقدر به پسرداییتون وابسته هستین ؟ اصلا چندبار در سال میبینینش ؟ خونه هاتون چقدر به هم نزدیکه ؟ جواب این سوال ها برای جونگکوک خیلی سادس ! اون دیووانهوار وابستهی پسر داییشه ! کیم تهیونگی که باهاش تو یک خونه زندگی میکنه و از لحظهای که چشم به ای...